بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

این روزا از فرط فکر ب گذشته (کنکور) و خونه نشینی افسرده! و از فکر اینده شدیدا مضطربم...

و خب خیلی وقته منتظر ی عروسی:دی 

که صدای بلندگوهاش گوشمو سر کنه اصن:))) دیدن قر دادنای بقیه:)) لوس بازیای عروس دوماد و کلن حاضر شدن و پوشیدن لباسای خوشگل که منتظر عروسی لن:))) سال قبل شهریور عروسی رفتم:| همون موقع هم نتایج اعلام شد و من وسط عروسی رفتم نتایجو نگاه کردم یادمه بد تو ذوقم خورد اما ب هیچ کجا وارانه (!)سعی کردم خودمو نبازم و دست میزدم و جیغ میزدم و دوپرسم غذا خوردم از حرص... و اما وقتی برگشم بغضم ترکید:/ خب مهم نیس!!! 

خلاصه کارتو که اوردیم کلی بالا پایین پریدیم منو روژا:))) بعدم کارتو اروم اروم در اوردم گفتم خدایا شااام شام 

و بعلههه:)))) خدایا شکرت...:/ برای ی عروسی دق کرده بودم والا :/ 

+یکی از همکلاسیا شوهر کرده و کسی رو دعوت نکرده حالا دوتا از بچه ها کلی فحش دادن وای ب حال هر کی دزدکی شوهر کنه مارو خبر نکنه:))) همه هم تایید کردیم خخخخ

++هعییی روزگار... ینی میشه منم امسال برم دانشگاه؟ این روزای تکراری تموم شن؟؟ خدا یه بارم جای حکمتت برام معجزه کن چی میشه مگه..! 


۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۲:۰۳
هانا

دیروز که از خرید برگشتم حالم خیلی بد بود چون برخلاف سری قبل !! فقط تونستم یه کفش و شال بخرم:/  هنوزم یه سری از خریدا مونده  اما واقعا دیگه حوصله ش رو ندارم-__- گاهی وقتا ی سری چیزا رو برای دانشگاهم بر میدارم ... میترسم یه وقت ...دیشب ساعت های اخر که بازار بودیم گردنم شدیدا درد گرفت ..شک ندارم ارتروز گرفتم :( عضلات گردنمم ضعیفه ! وگرنه چه معنی داره با پیاده روی و ی کیف سبک گردنم درد بگیره:/ در حدی که دلت بخواد گردنتو از تنت جدا کنی:/ 

دیشب ب مامان بابا گفتم قبول شدم شدم، نشدم دیگه نمیتونم !! حتی اگه بخوامم گردنم دیگه نمیکشه:(( گردنم پای کنکور از دست رفت:| 

+توی کوتاهی موی جلوی سر خیلی کارم خوبه:)) واقعا راضیم از خودم:))) کلیپای اینستا که سال قبل دیدم خیلی کمکم کرد#_#(مثلن عینک دودیه:دی)

++عاقا ی سری شلوارا هست فقط با یه تی شرت یا تاپ ست میشن نه مانتو :/ موندم چه مانتویی براش بخرم:/

+++دیشب خواب بازیگر هندی رو دیدم باهاش هندی حرف زدم و از پدر بزرگ خدا بیامرزش تعریف کردم اشک تو چشاش جمع شد وقتی بهش گفتم پسرت خیلی شبیه ش هست:)))))  ی بارم خواب دیدم ب یکی از بازیگرای مردشون گفتم دماغت خیلی بزرگه و بهش خندیدم:/ :)))) اصن ی وضعی:)))

+*+*+ فک کنم ی ١٠روز دیگه جوابا میاد:((( خدایا بسه به خدا:/ خوشحالم کن:|

++++ دوست مجازیم چند روز پیش عقدش بود :) اما خب ماجراهای اعصاب خوردکنی داره :/ از قبلش اهل دوستی بود حالا هم نگرانه دوست قبلیش بیاد پیج شوهرش روپیدا کنه و دردسر شه!ً اول سعی کردم کمکش کنم و ب ف پیام دادم که ب دوس قبلیش بگه دست از سرش برداره اما بعدش پشیمون شدم و با خودم گفتم هر کی خربزه میخوره پای لرزشم بشینه ..میخواستی دوست نشی:/ والااا :| منم حوصله دردسر و مدیونی ندارم!! 


++++گشت ارشاد ١رو دیدم باحال بود:)) برم ٢ش رو ببینم😁 بعدا نوشت: عالی بود:)))) ٣شرو هم میخواممم😂

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۲۲
هانا

صرفا جهت نوشتن!!!

مامان رفته دو سطل گنده سبزی واسه خورشت گرفته و من بدبخت کمرم و گردنم له شد :| خودش که دیگه بماند 

گفتم دیگه من قورمه سیزی علاقه ای ندارم و ترجیح میدم ماهی ی بار خورشتشو بخورم:/ والااا این همه تنوع خورشت و مراحل پخت اسان:دی  گفتم حالم از سبزیای بوگندو (خوش بو بودن:/) بهم میخوره میگه پاک کردنش پیف ولی وقت خوردنش خوب به به و چه چه میکنی:))) 

- دیروز خیلی ذهنم درگیر بود میخواستم بعد ٣سال شاید(!) ب دوستی پیام بدم اما دو دل بودم و مضطرب حتی! رفتم دوبار استخاره انلاین انداختم دوتاش بسیار بد بود:/ حذفش کردم...شاید ی نشونه بود فعلن که کنسل!!

خعل خب بریم سراغ فیلما^^

++ در حال دیدن سریال ١٣دلیل برای.. هستم ! درست مث رمانهای غیر قابل باور و مزخرفه:/ اما چون دانلودش از من نیس و مفتیه تا اخرش رو مخلصم :)) ببینم اخرش چی میشه بلاخره:/!!احساس خاصی بهش ندارم فقط هانا رو دوس دارم:))

 اصلن با روحیات من جور نیس این فیلم, حتی کیسی شبیه خودم پیدا نمیکنم که همزاد پنداری کنم :|فیلمای هالیوودی که من دوس دارم و دیدم اکثرا فانتزی یا تخیلی بودن (سیندرلا ومونت کارلو و مرد عنکبوتی و هری پاتر مثلن) !!

+++ فیلم من پیش از تو رو هم دیدم :) برام جذاب بود چون از دختره خوشم اومد :)) چون اینبار کمی خودم رو نزدیک بهش احساس کردم :)) ی دختر ساده که لباسای رنگی و روشن میپوشه و کلی با روحیه س:)) با لبخند مضحک و دوس داشتنیش مث یه گربه ی ملوس بود:))) وداستان جذابی هم داشت دلم خواست بعدا کتابشم بخونم اما فعلن جرات ندارم اسم کتاب اضافه بیارم هنوز یه عالمههه کتاب رو یرم ریخته که نخوندم :((( ولی مهم نیس پارسال شهریور بود که ی عالمه کتاب خوندم:دی قبلش چیز زیادی نخوندم👀

++++ و دیگری هم فیلم ملی و راه های نرفته اش بود که جز پیش نویسام بود -_- فقط در این حد بگم که از بعد از ازدواج ملی هممشش گریه کردم:((( در حدی که نصفه شبی دماغم هوا رد و بدل نمیکرد  و صب چشام پف کرده بود(!!)و خواهرم فک کرد کسی مرده:/ باورش نمیشد فیلمه :))) ولی ضد حالش اونجایی بود که ب هرکی گفتم، شنیدم: نههه گریه نداشت (اصافه میکند داشتا ولی تا نه در این حد!)! یا: نهه خیلیم مضخرف بود..:| من واقعا از ته دل زار میزدم ینی چی اخه:/(یه چیز میگم شما میخونیدا) من خیلی داغونم :|| و هر بار فیلمو یادم میارم با خودم میگم خب واقعا خیلی گریه دار بود:/ اما ب هر حال این فیلم نکات خیلی خوبی داشت خصوصا دخترایی که میخوان برای رهایی از چنگ خانواده ازدواج کنن! و خب لازمه بگم حالا از میلاد کی مرام متنفررررم همونقدر که از حمیدیان بدم میاد!! 

من دیگه زیادی میرم تو فیلم:/ مدیونی اگه فک کنی برای فیلمای شاد بالا پایین هم پریدم و ذوق مرگ شدم:دی

۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۳۲
هانا

گاهی آدم ، کم می آورد ...

خسته می شود و از قوی بودن دست می کشد !

گاهی آدم از تنهایی و بی پناهی اش بغض می کند ،

گوشه ای مچاله می شود ،

زانویِ بی کسی اش را در آغوش می گیرد و دردهایِ چندین ساله اش را از دریچه ی چشمانِ بی پناهش بیرون می ریزد !

کاش میانِ این سکوت و انزوایِ بی رحمانه ، کسی از راه می رسید ...

کسی که تکیه گاه می شد ،

کسی که با لحنی محکم و عاشقانه می گفت ؛

نگران نباش ، "من هستم " !


#نرگس_صرافیان_طوفان‌


اتفاقات زیادیو پیش نویس کردم اما اتفاقات بعدی مانع انتشار قبلی میشد و شاید دلم نمیخواست خاطرات بد رو بعد از خوشی ها انتشار بزنم ...نمیدونم ! ولی درست مث کسی که مدتیه از همه چی دوره احساس غریبی میکنم ب طرز مزخرفی!!! و حتی خجالتی بی علت دارم:/  ..دیگه پیش نویس نمیکنم !:/

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۰
هانا

مدتیه که هی میخوام بنویسم و نوشتنم نمیاد!!! باوجود همه استرس ها فشارها و خستگی هام 

باوجود اینکه پر از حرفم!!

حالم از تنهاییم ب هم میخوره باوجود ادمای دوربرم احساس تنهایی میکنم..

فشار زیادی از همه جهت بهم میاد و نالان از اینکه خدایا چرا من دختر شدم؟؟؟؟ 

من واقعا معذرت میخوام اما روزانه فحشهایی نثار شوهر و خانواده گرامش میکنم :/ از بس که نیومده دارن ازارم میدن! باوجود اینکه کاملن روشن و واضح نظر خودمو درمورد ازدواج میگم بقیه فک میکنن که چون شوهر نیست میگم! 

اما واقعا خسته شدم دلم میخواد هر چه زودتر مستقل شم 

همه اینا ب خاطر اونه😫😫😡 چون راه میرم میگن:بعدا چیکار میکنی؟ برای ایندت لازمه! اون موقع بیرونت میکننا! :///

+هر وقت اعتراض میکنم ب گوشی گیر میدن و میگن خدا فقط گوشیتو برات نگهداره:/ نمیدونم شیر گاو ندوشیدم یا چی؟؟ ما اصن دام نداریم اصن:| !!  

خسته شدم از اینکه چون دخترم حتما باید کدبانو هم باشم:( بدون نقص .!!! البته خب من از سن کم کارای خونه و اشپزی یاد گرفتم اما هیچ وقت تشویق نشدم بلکه قدرمم نمیدونن! 

برای مثال وقتی دایی میگه برو یه کم اب بیار ، نصفه نیمه از جا بلند میشم که خاله یا مامان داد میزنن یخ از فریزر بیار بیرون اب بکن توی پارچ و ادامه داستان:/// همینقدر تباه!!!:-| 

حالا شما فک کن برای کارای دیگه چه قدر اذیت میشم رسما ابروی ادمو میبرن:/  و خب اون لحظه کارد بزنی خونم نمیاد!

اینروزای انتخاب رشته واقعا اذیت شدم هم رفت و امد هم استرس و اعصاب خوردکنی رشته محل ها و ترس از مردودی!!! پوست لبم تماما کنده شد بدبخت:/

باشگاه رفتنای یک که نه! دو در میون:| حوصله هیچ کاری نداشتن ! ارزوی اینکه منو ب حال خودم بزارن! 

و ابروهای مزخرفی که قرینه نیستن و وقت ارایشگاه نداشتم و بیشتر ترس از اینکه برینه ب ابروم:| اما چاره نیس چون خودم کاری نمیتونم براش بکنم میترسم بدترش کنم:///

تلوزیونم که فقط وقت کنکور برنامه هاش جذاب بود:/ فقط سریال پدر رو میبینم که اونم دختره چند قسمتیه خیلی رو مخ شده:/ 

کتابم که هر چی میارم بخونم نصفه ول میکنم و اصلن حوصله ندارم:( 

معلومه دارم بزور از خودم حرف میکشم ؟؟

 میخوام بعدنا اینا یادم بمونه که سر درس و خونه داری ب اعصاب دخترم نرینم:/ 

  

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۰
هانا

چند روز پیش اینقدر دیگه حالم بد بود و انگار با خودم لج داشتم تصمیم گرفتم بر خلاف عقیده م و اینکه توصیه بقیه که اینستا خوب نیس نصب کنم و اکانت بسازم که با خودم بگم ب خودم مربوطه:// اما ناشناس طور! ..که راحت باشم 

اما بعد از ساختش باز ناراحت بودم حس عذاب وجدان داشتم که اصن من چرا اینستا دارم:-| من اینجا چیکار میکنم

رفتم سر وقت پیج یکی از بازیگرای خودمون و باورتون نمیشه نشستم تمام پیجایی که فالو کرده بود تک تک دید زدم و بعضا خودم فالو کردم اون لباس فروشیاش رو! 

دیگه بماند با هر پیجی که میدیدم همش میگفتم چرا یه اشتراکی با من نداره اصن چرا اینارو دنبال کرده چرا مثلا کیم کاردشیان و یا ی سریا که اسمشون یادم نیس!!یا ی سری لختی:دی ! من برای خودم عجیبم !

توی تمام عمرم اینقد احساس غریبی نکرده بودم:/

و بعدشم تمام وقت گشت و گذارم همش میگفتم ...لعنتی خوش ب حالتون چه قد راحتین !!!

و طی یک تصمیم انتحاری تصمیم گرفتم ی وقتیم دنبال بازیگری برم.. خیلی خوشاینده برام درست مثل کتاب خوندن که انواع زندگیارو تجربه میکنی اما اینبار تو خودت نقشی داری خیلی جذابه:)

دلم میخواست تمام دغدغم ست کردن لباسام برای فلان جشنواره میبود:| 

نه گندی که ب کنکور زدم!:(( اصن یادم نمیرم ی لحظه م میام فراموش کنم انگار دوباره از بلندی هلم میدی توی یه دریای بزرگ که عمق نداره و خفم میکنه

یک درمیون باشگاه میرم ..همشم توی خونه چپیدم تو اتاقم (حالم خوب بشه ..خدا میدونه کِی بشه) متنفرم از این وضعیت:( 

تصمیم گرفتم جوری انتخاب رشته کنم که برم اما راهی داشته باشم که دولتی رو بتونم دوباره شرکت کنم اما ته ته دلم انگیزه ای برای کنکور دوباره نیس 

اما جوابی که میگیره یه جمله س انگیزشو پیدا میکنی باید بتونی...! چون این چیزی نبود که من میخواستم حتی شده فقط برای اثبات خودم ب خودم و ب بابا مامان بازم باید بتونم اما اینبار در کنار تحصیل ...امیدوارم البته!

دارم در به در توی پس توهای وجودم دنبال ی انگیزه میگردم برای اینکه بتونم دوباره خودم پیدا کنم...

درسته که سپردم ب خدا ولی باز میترسم:(

مشاورمم گند زده ب اعصابم شیطونه میگه زنگ بزنم و همه چیو فراموش کنم و عصبانیتمو سرش خالی کنم سه روزه هی امروز فردا میکنه ی سوالم رو جواب نمیده بیشعوووررر اه://// خب بگو نمیدونم اصن 


 

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۱۲
هانا

دارم شبکه اموزش میبینم 

حسودیم شد ب رتبه های تک رقمی  نه بخاطر رتبه شون :/

بلکه تنها ب این خاطر که خوشحال و خندان ...رفتن روبه روی ایمان سرورپور نشستن و مصاحبه میکنن:)))))

وای خدا این دلخوشیارو ازم نگیر:/ :))))



۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۲
هانا

نمیدونم چجوری بگم غلط کردم که سال قبل با رتبه خیلی بهتر ! خیلی بد انتخاب رشته کردم و خودمم ی سری رشته هارو نذاشتم !!!

بزارید من برگردم عقب و همون موقع دهنمو میبستمو میگفتم اره فلان رشته رو هم بذار نه اینکه نشد دوباره میخونم

چه جوری بگم گوه خوردم که موندم ؟؟؟:(

یه ریسک بزرگ بود که با زندگیم کردم ... شاید اون موقع نمیفهمیدم  اما خب تمام سالو بر این عقیده بودم من خیلی بهتر خوندم و تلاشم بیشتر بود ...شایدم اشتباه میزدم:| نمیدونم واقعا

فقط میدونم کاش پارسال میرفتم کاش مردود نمیشد انتخابام 

هر چند الان فهمیدم انتخاب رشته م ی مهره سوخته بوده و بد انتخاب رشته کردم .. از اون مشاور نمیگذرم-_-

لعنت ب توقعات بالا

فقط از این وحشت دارم هی بمونم و همش بدتر بشه و اخرشم نتونم برم دانشگاه:/ و ب حداقل های هدفهام برسم:|

از کلمه دیپلم متنفرم:|

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۹
هانا

شاید باورش برای خودمم سخته اما میدونی؟ تمام روز توی تختمم برای ناهار و..میرم پایین بر میگردم و توی اینترنت در ب در دنبال امید میگردم  ..دنبال ی روزنه کوچیک حتی 😔

میشد شرایط فرق کنه میشد ی رقم از جلوی رتبم برداشته میشد و همون میشد که میخوام اما نشد 

هانا حرف هیچکس رو باور نکن ..خودت رو باور کن 

تو تلاشت رو کردی تو ربات نبودی که شبانه روز بخونی و بخونی روزایی بود که بریدی و با کوچیکترین بهانه اشکات جاری میشد ..تو همهی تلاشِ خودت رو کردی "خووددت" 

من هر چقدر پشت سرمو نگاه میکنم فروردینو بهمن رو اسفند ووو با رضایت ب الانم بر میگردم چون میدونم اگه اون روز ١٠/١٢ساعت نخوندم لابد نتونستم ..نکشیدم مشاورم میگه توجیه نکن اما توجیه نیس که هر ادمی ی کششی داره  

دوست من میتونه بی وقفه و بدون خوابالودگی١٥ساعت بخونه ولی من نه! حتی اخرین سنجشم خودش بهم اطمینان داد غلطهارو کم کنی چند هزار جلو میفتی اما تمام محاسبات ب هم ریخت:( 

باید اینارو بگم بلکه سالهاا بعد یادم باشه و خودمو تنبیه نکنم... هر چند الانشم دلم میخواد خودمو تنبیه کنم  بگم هانا تو لیاقتت بیشتر از اینا بود حیف راهو بلد نبودی این اخرم که داشتی یاد میگرفتی خسته شده بودی

هنوزم معتقدم دیگه ب هیچ دردی نمیخوری وقتی بدرد میخوردی که موفق میشدی دیگه چیزی ندارم بهش افتخار کنم:( 

مشاورم گفت تو نمیتونی بگی زندگی میکنم و اره کنکورم دارم در کنارش بلکه کنکور داری و باید در کنارش زندگی کنی..اما دیگه نمیتونم !!! دوستم میگفت هانا این اشتباهه تو باید تفریحم میکردی اخه عزیز دلم من باوجود محدود کردن خودم بازم نرسیدم ب نتیجه دلخواهم اونوقت دیگه عذاب وجدانو کجای دلم بزارم...!

طرف صحبتم با خودمه ، چند سال دیگه!!! حتی ی موضوع نامه ب خودم باید بزارم بعدا دسترسی داشته باشم!

امروز بهترم اما نه ب معنای خوب بودن شاید دوس دارم باز بشینم گریه کنم اما با گریه کردنم چیزی درست نمیشه 


چقدر از اینکه اینجام و دوستای خوب و صادق و دلسوزی مثل شما دارم خوشحالم اگه اینجا نبودم حتما تا ب حال از غصه دق کرده بودم..دوستون دارم:) ❤️❤️❤️❤️



۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۲
هانا

روزای دنباله دار ناراحتی رو دارم سپری کنم 

دیشب وسط گریه هام از ذهنم خطور کرد که این ی کابوسه یه خواب وحشتناکه 

اما نبود ی حقیقت تلخ بود که هنوز نمیخوام قبولش کنم و انگار دارن بهم تحمیلش میکنن:((

هنوز اشک واسه ریختن دارم اما نایی برای چشمام نمونده هنوزم اثار گریه توی چشام هست هنوزم چشمام درد میکنه 

بد تر از اون قلبم درد میکنه حس میکنم شیشه خورده رفته تو قلبم :(((

رفتم پیش مشاور 

سوالامو پرسیدم و توجیه شدم اما ب جز یک مورد 

موندن....

تصورش برام وحشتناکه غم انگیزه خصوصا که دوباره باید کنجکاوی و دخالت بقیه رو تحمل کنم

میگه دانشگاه نرو ب هر قیمتی من دانش اموز دارم لیسانس عمران الان دوباره میخواد کنکور بده! 

و من ب این فک میکنم بازم شرایطمون فرق داره چون اون با خیالی اسوده کنکور خواهد داد اما من ...قطعا نه

از طرفی نمیتونم رشته ها بد بینانه رو قبول کنم 

کف قبولیمم خیلی دوس ندارم ولی ب قول دوستم ب مردم چه ربطی داره بعد سه بار کنکور دادن چه رشته و دانشگاهی میری ؟!

مشاورم گفت دست من باشه همین الان میفرستمت فلان رشته اما کنکور همینه که میبینی ناجوان مردانه س !

گفت از تو انتظار دارم قوی تر از این باشی !! و به خودت فکر کنی نه حرف دیگران 

قوی بودن...میخوام تمرینش کنم 

ولی ازطرفی هم ..نه نمیخوام بمونم 

نمیخوام 

میترسم بمونم و کم کاری کنم و مثل خیلی روزایی که  حوصله خوندن نداشتم!

و ترس از این اطمینانم دارم که مطمئنم مباحثی که دوساله تمرین نکردم بعدا هم نخواهم کرد  -__-

میترسم بمونم و بیشتر شه 

میترسم 

وضعیت خیلی پیچیده شده برام نمیدونم باید چیکار کرد ! اصن قبول میشم؟؟؟ هنوزم بلاتکلیفمو دلگیر از زمین و زمان

باید منتظر بمونم بهم بگه چیا شنس دارم خودمم تحقیق کنم 

فک نمیکردم کارم اینجا برسه من رشته های تاپ میخواستم ..اما چی شد!!!!!!!!!!!!!

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۵
هانا