بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

باید اعتراف کنم یه ماه بیشتر بود ب سر و روی اتاق بیچارم دستی نکشیده بودم و خودم ازش حالم بهم میخورد ..کتابای بهم ریخته ک شب موقع خواب کتاب رو رو میز مطالعه ولو میکنم و صبح همشو میزارم رو تخت و این مووضع هر شب تکرار میشه دیگه درمورد کتابا و برگه های نقاشی خواهر جان صحبتی نمیکنم ک ب عمق فاجعه میافزایدندی:// 

دیشب همش درگیر بودم ک بلاخره برم ازمون یا نه بعد از جنگیدن با خودم تصمیم گرفتم سکوت کنم و کسی نفهمه من آزمون دارم امروزم ک میبینید اینجام بعد تمیز کردن اتاقم^__^🙈

برای این ی ماه حسابی برنامه ریزی کردم این اخریشه و دیگه جا نخواهم موند من برای هدفم میجنگم و تلاش میکنم 

 دو روز قبل بعد از دیدن دورهمی همه حس بدم از بین رفت خیلی کسل بودم و ی فاز غمگینی داشتم ک دلیلشو پیدا نمیکردم اما با مدیری عشق درست شد :))

مرسی هستی:)))

تصمیم گرفتم با 'ک' رقابت کنم کاملن دوستانه. بهترین رفیق دنیاس 😍 از وقتی فهمید خوب درس نمیخونم هر شب پیام میداد و ساعت مطالعه میخواست درسته چندین بار صفر بودم اما مهم کار قشنگش بود که همیشه یادم میمونه  امیدوارم دوتامون ی رشته و شهر بیاریم


#موفقیت_بهترین_انتقامه 💪👊

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۲
هانا

چقد وقت صرف پیدا کردن ی عنوان کردم اخرشم ارور دادم وب قبلیم بیشتر خلاق بودم:/

چقد خوبه یجایی هست ک میتونی بنویسی ..خیلی خوبه:)

اومدم بنویسم اما نمیدونم از کجا شروع کنم ...

فقط دلم میخواد ب گوش همه ادمای دنیا برسونم ک هر ادمی منحصر بفرده اینقد مقایسه نکنیم

این روزایی که داره میگذره من مثلن 19سالمه اما رفتار نزدیکترین ادمای اطرافم جوریه ک انگار14 سالمه......

ای کاش میفهمیدن ک ی دختر 19ساله ی دختر عاقل و بالغه اونقدر ک میتونه خودش فکر کنه درست و غلط رو رو لاقل توی مسیر کنکورش تشخیص بده ..میدونه باید چیکار کنه

میدونه اونم از کسی کم نداره و باید تلاش کنه

اما والدین عزیز خداوکیلی درسته عاشقتونم اما خب مطمئنن دلیل وجود من تو این دنیا صرفا براوردن خواسته قلبی شما و سربلند کردن شما درمقابل اقوام نیست والا نیست


جمله جالبی در کتاب بیشعوری بود :


به بچه هایشان اینطور تلقین میکنند که وظیفه واصلا تنها دلیل وجود داشتن انها این است که پدر ومادرشان را سربلند کنند.....

من نمیخوام برا مردم زندگی کنم ..خیلی وقتا سرکوفت رتبه نشدن از طرف خاله و ... میشنوم میدونم خیر منو میخوان اما خب این حرفا هیچ کمکی ب من نمیکنه . خیلی افراد موفق تو تحصیل میشناسم که الان احساس خوشبختی نمیکنن و برعکسش کسایی هستن ک با ی رتبه معمولی وشغل معمولی تو زندگی از ی کسی ک رتبه بوده جلوترن


+لطفا نمیه پر لیوان رو هم ببینیم

ارزش های خوب ی نفرو فراموش نکنیم ..اینقد روو کنکوریا کلیک نکنید بزارید باخیال راحت و اسوده راهمون رو بریم

++این روزا پر از استرسم ...طوری ک احساس میکنم تپش قلب گرفتم جالب اینجاس ک طبق اون چیزی ک بالاتر گفتم فک میکنن من ی دختر بچه از دنیا بی خبرم ک نباید هیچ استرسی داشته باشم اصن استرس من چی میتونه باشه و تو چرا .. اینجا ی سوال پیش میاد ک منو جز ادمیان حساب نکردند عایا؟؟؟؟؟

از فرط استرس صورتم جوش زده و دلم میخواد تابستون زودتر بیاد ک دوباره از بین برن:|| :( 


تو این سالایی که کنکور داشتم همیشه جای خالی کسی ک منو درک کنه خالی بوده ... البته از حق نگذریم جناب پدر امتیاز بیشتری میگیره تو این زمینه


+++دانی چه کنی ؟ مرا ب من باز گذار....

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۰:۲۹
هانا

1: نامشروط همدیگرو دوست داشته باشیم  :)

2:عزت نفس داشته باشیم یعنی : خودمو همین جور که هستم دوس دارم ضعف هامو میدونم و سعی میکنم جبران کنم اما باوجود اینا از خودم راضیم :)

اینا دو موضوع مهمه ک باعث میشه ما حالمون خوب باشه .

یکی از فانتزیام اینه منم برم تو برنامه های تلوزیونی ب عنوان ی کارشناس توضیحای قشنگ قشنگ بدم:))


چند روزی میشد از بابا مامان دور بودم حسابی دلتنگ.. این وسط شب قبل از برگشتنشون خواهرم اروم ویواشکی دلتنگشونه و بغضش میترکه ..درکش میکنم اما من باید ارومش کنم ...

خونه مامان بزرگ ک بودیم البومای قدیمی رو ورق میزدیم و جای خالی دونفر خیلی ناجور خالیه تو خانوادمون و چقد دلتنگشونیم:(

زندگی چقد زود میگذره .خیلی کوتاهه ...بیشتر مراقب اعمال ورفتارمون تو دنیا باشیم ..و با محبت تر باشیم نسبت ب هم ..هوای همو داشته باشیم ممکنه فردایی نباشه


درسامم عی بدک نیست اونجا که بودم   17ساعتی خوندم  بعد الان دوروزه نخوندم و فردا هم که شنبه س( نگاه بدجنس ب شنبه خخخ)

البته دیگه بماند کلاس زبان نرفتم چون امتحانشو نخونده بودم و برای حفظ آبرو نرفتم:|  غلط کردم نخوندم:(((


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۶ ، ۲۱:۰۹
هانا

 گاهی وقتا هم هست ک دلت میخواد همه مخاطباتو بلاک کنی . 

از همشون ی مدت طولااانی دور باشی بلکه بهمی عایا کسی هم دلتنگت میشه؟ اونقدری مرام داره بهت پیام بده

دله دیگه بهونه گیر میشه گاهی

گاهی وقتام هست دلت میخواد تمام روز رو با شادی برقصی ..خنده عزیزانتو ببینیو کیف کنی

راستی ک چقدررر دنیا کوتاهه و مفت از دستمون میره

دلم خیلی گرفته از این همه بی معرفتیا ازهمه ادما اما سختترش اینه ب روی خودم نمیارم و میخندم و اینجاشه ک سخته ..گاهی دلتو نگاه میکنی تیکه تیکه س در حالی ک همیشه سعی کردی کسی نرنجه دلش نشکنه

چرا اخه 

چرا همیشه من باید شروع کننده باشم ینی میشه ی روز دوستایی داشته باشم ک اونا شروع کننده باشن بدون اینکه کارشون گیر من باشه

دلت میخواد داد بزنی و از همه گله کنی

اما تهش با لبخند همه چیو حل میکنی...



۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۷
هانا

هر چی نوشتم پاک شد خدااا نصییب نکنه:(((


گذاشته بودم هفته ای دو فصل زیست بخونم وچون هرهفته ب یکیشم بزور میرسیدم اعصابم بهم میریخت بعدش تصمیم گرفتم هفته ای ی فصل بخونم تا عید میشه 40درصد و از هیچی بهتره حتما که نباید تا عید تموم بشه صرفا مهم اینه از صفر ب بالای 20برسم فعلن ..همین یخورده که چه عرض کنم لقمه زیااادی بزرگ بود

اخه هر بار وسطای هفته دیگه نمیخوندم درست حسابی ..خوب شد ریشه مشکلم رو پیدا کردم

الانم ی برگ کوبیدم ب دیوار ودرصدای هدفو نوشتم خیلی کار خوبیه از دوستم یاد گرفتم ..ی لبخندم از اینا:) کنارش نوشتم ک با دیدنش هربار لبخند گشادی تحویلش میدم شمام امتحان کنید این لبخند شیکو :))) من ک ناخوداگاه لبخند میزنم بهش

به هیچ مشاوری هم اعتماد ندارم ک گزارش بهش بدم و چک کنه منو تا کمتر بازیگوشی کنم اینقد از این مشاورا خوردم که ب هیچکدوم اعتماد ندارم اخریشم همین افشار...همشون یکی هستن فقط پول میگیرن..من خودم الان ی پا مشاورم ..والا بخدا پر از تجربه و راهکار :|  :))

مشکلم اینه که یروز که بالا 9ساعت بخونم روز بعد ب صفرو یک میرسم ..سیر صعودی نزولی داره چه کنم من!؟؟

+ایا این درسته ک صبحا بزور بیدار میشم:||| ؟؟ نه درسته؟ خدایی این چ وضعیه (راهکارشو دارم اجرا نمیکن م) !!!

جمله های انگیزشی سالای قبلو از رو سیستمم پاک کردمو دیگه هم حسش نیست چیزی بزنم ب دیوار از بس سال قبل گذاشتم الان دیگه خسته شدم...البته دلمم نمیخواد کسی ببیندشون اخه گاها مسخره شدم بخاطرشون :| یا همون نوشته هارو بهم تذکر میدن ..بدم میاد   

++امروز چشام یجوری بود نکنه داره ضعیف میشه ..خدایا خودت میدونی ک از عینک بدم میااااد نذار عینکی شم .فعلن خیلی جوونم :| 


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۲۰:۴۳
هانا

دلم خواست بنویسم ..هویجوری:)

حالتون خوبه :)؟؟

میگم که هوا خیلی سرد شده ...ناجورا :$

س تا برگه سایز کوچک زدم ب دیوار بله تا دی ماه انجامشون بدم ورستگار بشم:|  مطمینم انجامش میدم :)

مگه تا چند بار میتونم کنکور بدم ...

یکی از یادداشتای دی ماه سال قبلمو پیدا کردم ی فازی داشتم که خودمم الان تعجب میکنم از اون همه ..چی میشه بهش گفت..خستگی یا فشار ناشی از کونکور:|  دفه های بعد پست میشه

+یسری ادما هم هستن خیلی زود رنج و الکی رنجن اینا ادمو ازار میدن ..باید ازشون دور موند  

اه دیدی چی شد ..ازمونم دادیم :/ طبق انتظارم بد شد و هنوز ب مامان اینا نگفتم چیکار کردم..   اما عوضش 24ام خیلیارو زخمی میکنم:)) 


۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۰
هانا