بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۱۲۱ مطلب با موضوع «کنکورنوشت» ثبت شده است

طی کلنجار هایی که با خودم رفتم بازم تصمیم قبلیو گرفتم

اول اینکه میرم با تراپیستم واضح تر صحبت میکنم و بهش میگم حرفاش اشتباه بوده، حرفه ای نبوده

حس میکنم شهرمون به مشاوری که من خواهم شد نیاز داره!

بی قضاوت و بدون اینکه عقاید شخصیمو وارد روند مشاوره کنم و درستش همینه.

نمیخام یهویی حرکتی بزنم که اینطوری بهمم بریزه همه چیز به وقتش! و در طول زمان!

 

+درس خوندن برای استخدامیو شروع کردم اما اصلن راضی نیستم روزی یک ساعت 🥲😂😐😐

حواس پرتی زیااااد و دوباره خوانی باعث خستگیم میشه و دیگه ادامه نمیدم..

عصبانی میشم از این کند بودن و نمیدونم علتش چیه 

البته یکی از کتابایی که خیلی دارم طولش میدم مال اینه دو بار قبلا خوندمش منم طبق یه عادت کثیف قدیمی حوصله م نمیکشه مطالب تکراریو بخونم در نتیجه مرور خوبی اتفاق نمیفته و خب پشت بندش درصد افتضاح!

نمیدونم این کوفتیو چطور درست کنم 

و امیدوارم بتونم قبل عید یه جلسه برم پیش مشاورم و علتو باهم پیدا کنیم :/ 

بدبختی خانواده ها اینه خیلی با این قضیه تراپی و این حرفا کنار نمیان و فکر میکنن مثلا دوبار میری کافیه مگه چیه:))) در صورتی که طول میکشه خدایی ..ادم نامتنهاهیه! برای کشف جهان درون هرکسی زمان زیادی لازمه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۲
هانا

میدونی ؟ هر چندم دیگه از من گذشت و ناراحتی ندارم و خوشحالم راهمو پیدا کردم 

اما از این روز نامبارک عوقم میگیره گلاب بروتون:/ حالمو میگیره اصن 

قلبا برای قبولیا خوشحال میشم خیلییی خوشال خوشحالم بعضیا سال اول قبول شدنو و زجر نمیکشن

اما خب رفتار بعضیا ی جوریه دوس دارم برم تو افق محو شم اما حفظ ظاهر میکنم:)

دوستای قشنگی که کنکوری بودین و قبول شدین و شاااید اینجایین enjoy 😉

مردودای نازنینم درکتون میکنم ناراحتیاتونو بکنید بعدش ب تخمم وارانه راهتونو پیدا کنید و ادامه بدید❤️

اخ از این کنکور ویرانگر ... 

 

+تمام روزها تو ذهنم با روانشناس فرضی حرف میزنم از مشکلاتم اما وقتی بخوام عزم رفتن کنم ذهنم دلیت میشه و ارور میده!!! تف ب تنبلی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۳
هانا

دلم نمیخواد کنکور بدم:|||| 

دارم زندگیمو میکنم:/ راحتی زیر زبونم مزه کرده 

درسمو دوس دارم!!!!! 

و هدفم شده ... حتی کنکور بخوام بدم برای دولتی همین رشته میخوام پس چرا هی خودمو اذیت کنم شاید بدون کنکور دولتیش سال دیگه بود اصن! 

نمیدونم چرا الکی عذاب وجدان هزینه دانشگاه ازادو دارم:(( این همه ادم ازاد درس میخونن

تازه فقط باباشون حقوق بگیره!!! ماکه وضعمون بهتره!! اما باز نگرانم که نکنه سختشون باشه..

از طرفی منم خسته م !! مامان هی میگه گولم زدی درس نمی خونی؟(ینی چی واقعا؟؟ اینده خودمه ؟ انتخاب منهچرا گول بزنم:/ ) وسط فیلم بابا میاد میگه پس چی شد؟ مرخصی و درس و .. الان بهمنه ها؟! 

و من هیچ جوابی ندارم...

خدایا توی بهترین راه ممکن قرارم بده🙏🏻

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۴۷
هانا

کمدم رو مرتب میکردم یادداشتی قدیمی پیدا کردم از اونجا که باید برگه رو بندازم دور اینجا مینویسمش که یادگاری بمونه:)

"این روزها حال خوشی ندارم 

مانند پرنده ای هستم در قفسی تنگ که رو به روی پنجره ب اسمان وسیع چشم دوخته و در شوق پرواز است

یا مانند ماهی کوچک قرمزی در تنگ که قلبش تند میتپد برای دریا

می ترسم....میترسم از این قفس از این تنگ کوچک

نکند بمانم اینجا؟.... 

اشک های گرم گونه ام را نوازش میدهند...چشم هایم میسوزند

و قلبم تشنه ی زندگیِ بدور از همه ی این تلاطم های کنکوری!

گوشهایم؟ مشتاق شنیدن صدای امواج دریا( یادمه هوس شمال هم کرده بودم:دی)

کِی این شب دراز تمام خواهد شد؟؟ "

*عنوان نوشته ام از روی یه کتاب شعرم بود:)

+روز اول دانشگاه واقعا خوب بود :) با اینکه اشتباهی رفتیم کلاس ترم ٣ها نشستیم و فکر کردیم خیلی از اینا درس رو افتادن:))) وسط کلاسم با خنده حبس شده و خجالت خارج شدیم:)) و پیدا کردن دوتا دوست خوب ،یکی اروم و یکی پر حرف:)) اینقدر دوس داشتنی که وقتی داشتم شام میخوردم با صدای بلند گفتم اخییی چه خوبه که درس ندارم ..قرار نیس بعد شام کم کم برم سواغ تست و کنکور://

اما سرنوشتم و راهی که انتخاب کردم دوباره(چندباره!) ب کنکور منتهی میشه

و امروز کتابای سال دومم رو اوردم توی کمدم گذاشتم تا اروم اروم شروع کنم..فک نمیکردم دلم براشون تنگ شده باشه 

خیلی مظلوم و گوگولی ان:| :))


۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۱۱:۵۳
هانا

انچه من خواستم نه ان میشود  انچه خدا خواست همانمیشود

خب من تا اینجا اومدم و هوا بسی سرد بود و این جمله رو پشت ماشینی دیدم:) 

نشد و ناراحتم نیستم ... خدا خواسته لابد، قبولش میکنم!

ولی شهر خوبی بود 

شاید انگیزه ای برای دوباره خوندن

سعی خودمو میکنم امیدوارم راهی که انتخاب کردم درست باشه 

  اما خب اطرافیان معتقدن  بهتره انصراف بدم و من دودلم ولی فک نکنم بخوام پا پس بکشم! 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۱:۳۳
هانا

با وجود همه دلهره ها باز ب خودم اطمینان میدم... هعییی 

دروغ نگفتم اگه بگم هنوزم دلم با تربیت بدنی هست

 حالا عملا میفهمم مردم در هر صورت حرفشونو میزنن ..اینو رفتم ببندنا :/ ولی فایده نداره  

با خودم میگم خببب تو که باز شانستو امتحان میکنی تو که باز فلان ..نشد خیلی تحت فشار بودی اصن مهر اینده  برا رشته ای که دوس داری اسم مینویسی و حتما میاد فوقش تربیت بدنی ب جا ازاد دولتی بیاری اصن! بهتر :/ والا دیگه خیلی بد بینانه !!!! 

حالا یک ترمم از اینا یادمیگیری چیری:))اصن عاقلانه نیس حالا که بعضیا فهمیدن بیای بگی نه من عوض کردم رشته مو:/ خیلی ناجوره!!! تازه دیگه اینو اوردی :/ کلن کنسل اصن دلم نمیخواد بهش فکر کنم چون واقعا داره دیوونم میکنه ..بغضم میگیره:(

"هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟" 😔

+++اما خب ی درس بزرگ گرفتم اینکه همیشه ب حرف دلم گوش کنم :) 

این درسو قبلن از فیلما گرفته بودما ولی ب مرحله عمل که رسید پسش زدم:))

 لاقل فردا پس فردا میگی دلم خواست و حسرتی نیس عقلتم که احساس نداره:))) ولی دل اذیت میشه :/  یخورده یجوری نشد:| ؟ مهم نی:دی

*هنوزم برای رفتن استرس دارم ی حال مزخرف شاید دیگه ب وقتش نیس شاید هنوز وقتش نیس 

فکر میکردم بخوام برم دانشگاه خیلی ذوق کنم ..شایدم چون دولتی با بقیه دوستام نبودم و اون زمان خرید نکردم و ذوقم کور شد میگن هر چیزی زمان خودشو داره ها:/ من!تا دوسال قبل کلی ذوق داشتم..😐 لعنتی از بس پشت کنکور موندم دیگه عوض شدم اصن خوب شد دارم میرم:| اون من پر انرژی و انگیزه کجا این کجا:/ حس پیری و درماندگی و خستگی داره ولی حالشو جا میارم فقط زمان میخوام :(

+امروز از کیانا خواستم از دانشگاش برام بگه ... میخنده و میگه ی دختری هست حوریا، اینقد بامزه س میگم چطور ؟؟ میگه مثل تو شیطونه😅😁 میگه یکی هم داریم فلان طوره اهل فلان جا

با خودم فکر میکنم ینی جایی که من میرم همچین دخترایی هست؟! از شهرای دیگه؟ فرهنگای دیگه !! متنفرم برم ببینم همه از شهر خودم و اونجا باشن ..چون میگن ازاد کسی راه دور نمیذاره :/ چه ربطی داره!!!والا من چون قصد کنکور کردم باز نزدیک تر گذاشتم شهر خودمم راضی نشدم:/ چون همیشه عاشق خوابگاه بودم:دی و الا همون تهران اینا اول میذاشتم 

 


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۰۰:۳۷
هانا

به خدا دست خودم نیست اگر میرنجم 

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم میبندم

من صبورم اما 

چقدَر با همه عاشقی ام محـزونم 

و به یاد خاطره های گل ســرخ

مثل یک شبنمِ افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما 

بی دلیل از قفسِ کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همــه ی تیرگیِ رنگِ غــروب 

و چراغی که تو را از شب متــروک دلم دور کند...

____________________________________________________________________________


میخواستم از خودم بنویسم دیدم که چقدر این شعر حال منه..

با تمام اینکه دلم میخواد برم از این شهر غریب اما خب همش قیافه مامان توی ذهنمه خنده ش غمش ...

دلم نمیخواد تنهاش بزارم ..شایدم من دلم نمیخواد ازشون دور بشم ... همش دارم فکر میکنم من برم کی غذا رو قبل از اومدنشون گرم کنه کی به مامان توی کارا کمک کنه ؟ میدونم خیلی بار خونه رو دوشم نیس وگاهی تنبلی میکنم اما خب ..

و حتی کی حوصله داره خوابگاه هروز غذا بپزه ..اووف

+خبر قبولیم رو یکی یکی دارن میفهمن اما  من ذوقی ندارم ..ابدا!! فقط دارم به دانشگاهی فکر میکنم که حالا دوستم اونجاس و درسایی که من دوستشون دارم رو میخونه و سر کلاساش میشینه

از طرفی حالم بد شد وقتی "...." ب مامان گفته بود کنار این برا کنکورم بخونه ..:| خب به تو چه اخه من نمیفهممممم مث اینکه دست بردار نیستن اصن خیر سرم گفتم برم دانشگاه دیگه ولم کنن:)...نمیدونم خیر منو میخوان یا حسودن :| 

 من که نمیذارم کسی بفهمه -__________- 

 میخوام برای خوشحالی مامان بابا بخونم باز! میخوام خوشحالشون کنم ...خیلی میخوام .

من که کاری برای مامان نکردم لاقل بتونم خوشحالش کنم ...

خدایا کمکم کن.

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۱:۴۵
هانا

در واپسین لحظات اخر انتخاب شهر دورتر رو ب شهر نزدیکتر ترجیح دادم و اولویتش دادم:/ که نزدیک دوستامم باشم 

خیلی دلهره دارم😑😑🤦🏼‍♀️ 

از طرفیم استادای روانشناسی شهرx رو دیدم خاطره غذا خوردنشون توی پایان نامه فامیلمون یادم میاد حالم بد میشه خیلی شکم پرست ب نظر اومدن و دیدار اولم خب موثره:/ دیگه قید اینکه چقد استاد هستنم زدم 😐🙄😬  اشکال نداره الان حس بهتری دارم:))

از طرفی دوس ندارم یه سری بچه هارو توی دانشکده انسانی ببینم:/😒😞

امشب سر ناراحتیم خواستم باز علوم ورزشی بزنم اما جلو احساس سرکشانه م ایستادم :| نمیشد وقتی اونقدر ناراحتم تصمیم بگیرم:( شاید لجبازی بود هر چقدرم غلط یا درست اهمیتی نداره :/ انصراف و تغییر رشته رو برا مواقعی گذاشتن که من میبینم نه واقعا ادم اینکار نبودم!! 

همش تو ذهنم ی جمله تکرار میکنم: تو رشته دلخواه میاری سال دیگه و اینو انصراف میدی اروم باش:) 

خدایا کمکم کن از خودم مایه بذارم:((


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۸
هانا

هنوزم از تصمیماتی که گرفتم میترسم وقتی اسم دانشگاه میاد دلهره میگیرم :(

همش خودمو اروم میکنم نترس هانا این که اخرش نیس اینکه قرار نیس راه تو باشه میری میخونی خوشتم نیومد که کنکورتو بهتر و با عشق میخونی و یهو دیدی موفق شدی!  دلم روشنه :)

اما از این رفتنه میترسم ، میترسم ازش بدم بیاد  

از اینکه هنوز نرفتم ثبت نام میترسم 

شاید مسخره ب نظر بیاد اما از امتحانای دانشگاه هم میترسم(مسخره نکنیدا:دی) میترسم درساشو دوس نداشته باشم اما خب بیخود:| درساش کاربردیه🙄😑خدایا اخرش چی میشه؟؟؟  

میترسم از همه چی از اینده😓  

امروز با زن پسر دایی مامان(نگین) حرف میزدم خیلی راهنمایی کرد و میگفت همش که پزشکی و فلان نیس ولی من دلم گیره!!! نه پزشکی هاا!! رشته های تجربی رشته هایی که ب بدن انسان درساش مربوط باشه 

من هنر رو هم دوس دارم یا طراحی لباس بنظرم باحاله! ولی خب نه ب عنوان حرفه ی اصلی..

نمیتونم تصورش کنم!

حالا مونا کلی باهام حرف میزنه مگه تو همش چندسالته ب این چیزا فکر میکنی اعصاب خودتو داغون میکنی  

تا٤/٥سال دیگه کی میدونه چی پیش بیاد و اصن تو بری دنبال چه کاری..

راس میگه خیلی حساس شدم 

حتی امروزم نگین بهم گفت شاید تو اصن دکترا یا فوق گرفتی بورسیه شدی خارج ! قرار نیس همه مثل هم باشن

هردوشون بهم گفتن فکرتو محدود نکن

این مدت خیلی مدیون مونا هستم خیلی بهم کمک کرد و تجربیاتشو بهم گفت ..اصن اولین کسی که سال قبل و امسال رتبه م رو بهش گفتم اونه.. اون بود که ارومم میکرد و کلی برام حرفای خرب خوب و منطقی میزد اونه که همیشه در هر ساعتی در دسترسم بود حتی تا ٣و٤ شب باهام حرف میزد و راهنماییم میکرد! و میکنه... چه خوبه که هست:) 

(مونا دوست مجازیمه:) )

+++راستی یادم افتاد نگین چون بچه داره قرص امگا ٣ میخوره که قرصه حاوی DHA س گفت سه ماهه اول زندگی بچه بخوری این عنصر که نوشتم خیلی خوبه برا رشد مغزی بچه البته تا سه ماهه اول !اینجا نوشتم شاید بدرد کسی خورد:))

خلاصه که هم چنان دلم اشوبه و استرس هم دارم :/ 

و کمر درد بد موقع مامان و ناتموم موندن کارا هم بی تاثیر نیس...

•[امیدوارم هر چی زودتر این پستای سردرگم و خاکستری تموم شن]

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۵
هانا

چندیدن باره دارم انتخاب رشته مو تغییر میدم 

اخرین بار تصمیم گرفتم علوم ورزشی باشه چون درسای جذابی داره 

وقتی خاله پرسید بلاخره تصمیم چی گرفتی و گفتن من همانا و ناراحتی و جوش اوردنش همانا 

ی نیم ساعت که ب حرفاش گوش دادم منطقی بود 

میگفت قبول دارم علاقه مهمه اما علاقه کیلویی چند این دور و زمونه!!! یا بشین بخون کنکورتو عین ادم تو هنوز سنی نداری یا نه برو رشته ای که ٤سال دیگه نیای بیکار بشینی تو خونه !! علوم ورزشی اخه میخوای برگردی چییکار کنی 

-راستش من نخواستم کاری کنم فقط میخواستم اسمشو یدک بکشم!! که یخورده فشار روم کم بشه:/:/

اما خب میگفت کامپیوتر بخونی خیلی بهتره که :/ 

قانع شدم و فک که کردم دیدم منطقی میگه !!! 

پس انتخاب دومم کع روانشناسیه رو اول اوردم و ورزش رو حذف... درسته درساش مثل همه ولی لاقل ایندش بدتر نباشه بهتر از انتخاب قبلیه! 

و تماما حس میکردم حرفاش از سر دلسوزی و تجربه س 

+توانایی حرف زدن و مشاوره م عالیه درسته خودم کنکور رو موفق نشدم اما خوب بلدم سخنرانی کنم :دی 

شایدم از دور درساشو دوس ندارم..طبیعیه من ی عمره دارم زیست و شیمی میخونم و معلومه اینارو بیشتر دوس دارم و درسای روان ش برام خسته کنننده س اما راه میفتم اگه دیدم راه نمیفتم که خب انگیزم برای قبول بیشتر میشه! نه؟

خدا کنه سالهای اینده از این تصمیم خوشحال و راضی باشم

+ی حرفیم با٥سال اینده خودم: عزیزم این روزا تنها راه ازاد شدنم از تنشها اینه که برم ... مجبورم..حرفش اسونه که الان تا کنکور سال اینده جیزی نمونده ..اره والا چشمن و ذهنن چیزی باقی نمونده اما همین ی چشم ب هم زدنه ی عمره!! که از اون ورم ممکنه باز نتیجه نگیری با این سیستم داغون کنکور ایران! نمیگم نمیشه میشه! ولی شاید اصن مشکلی پیش اومد،هان؟؟ باز میای و همینکارو میکنی و فقط یه سال عقب افتادی هر چند سال قبل که بهداشت یا پرستاری نرفتم ب امید تغذیه و ... ریسک بزرگی بود که با زندگیم کردم:( ولی خب گذشت.. تصمیم خودم بود و تاوانشم دادم!! 

امیدوارم در اینده از تصمیم خوشحال باشم هر چند که الان دلم ناارومه..اشوبه...چاره دیگه ای ندارم خودت که میبینی و شنیدی با علوم ورزشی نمیشه اینده خوبی ساخت (میدونم با این اوضاع اصن هیچ کاری نیس:دی ولی لاقل روانشناسی بدرد خودم میخوره با وجود دونستن این موضوع اما قبلش باز علوم ورزشیو خواستم:/  اما چیکار کنم درساش دلمو برده بود 

زندگی پر از دوراهیه مجبورم حالا یکیو برم و خدا خدا میکنم این راه منو ب جاهای خوبی ببره... 

خدایا از اینده میترسم میترسم اونجوری نشه که دوس داشتم .. لطفا فقط خشنودی خودتو ملاک نده خشنودی منم داشته باش!بعدشم رستگارم کن 👀🙏🏻🙏🏻🙈🙊

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۰۴
هانا