بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

دوباره دارم ب ورزش رو میارم و واقعا درد گردن و کمرو با همین دوبار بهتر کرده ناموسن ما چرا اینقد تنبلیم که ورزش نمیکنیم :/ 

موهای بابا رو تو این قرنطینه کوتاه کردم خیلی خوب شد:)) کارم بیسته:دی

در این قرنطینه کتاب میخوانم و چند باری اشپزی کردم ..ته چین با مرغ رو برای اولین بار و عالی شد :)

کتابای درسیمو سفارش دادم بلکه بخوونم 

(کتاب نیمه تاریک وجود شدیدا پیشنهاد میشه)

با کیم درباره صدا بحث میکردم 

من تند حرف میزنم:/ و میخوام این عادتو ترک کنم چون روزی باید با مراجعام شمرده حرف بزنم و اینا و خب تاثیر بهتری داره!!!! خوندم تو کتاب قدرت جذبه! 

ولی میدونی درسته وقتی اروم حرف میزنم باکلاسه و صدام بهتره کلماتم واضح تر و اینان ولی خوم تندو دوس دارم اروم حوصلمو سر میبره:/ حس میکنم دارم کلاس میذارم خخخ در نتیجه اروم حرف نزدم جایی! 

ولی انشرلی هم تند حرف میزد خیلیم جذاب بود:|

اما باید اقرار کنم وقتی دکلمه میخونم و ارومه و اینا لذت میبرم و حس میکنم این ی ادم دیگه س:/ 

تمرین کردم اروم حرف بزنم ولی امان از اون جایی که هیجان زده بشم یا ب مطلبی بخورم که مورد علاقمه دیگه مجال نمیدم-__- 

 

++جلو موهام رو از پایین رنگ زدم واین برام مهم بود ... خودمو ب خودم و اذرافیانم ثابت کنم اینکه اینکه اگه قراره تغییری باشه اولین بار دوس دارم خودم ببینمش و برای خودم باشه نه برای کسی کع وارد زندگیم میشه :) 

چون الان منم و من دوست دارم خودم برای خودم تصمیم بگیرم برای چیزهایی که ب من تعلق دارن:)  واین گام خوبی بود که بگم لازم نیس من برای رنگ کردن موهام حتما شوهر داشته باشم:) خوشحالم:))

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۲۴
هانا

اهنگ ای کاش فرزین بد جور نابودم میکنه حس عجیبی داره توش 

خصوصا که منو یاد ی عشق میندازه ...

عشقی که من شاهدش بودم 

نمیدونم چجوری بگم ولی میسوزم...دلم میسوزه 

انگار دل من با دل داداش یکیه! از اینکه عمق غصه و شکستشو میفهمم درد میکشم

نباید این طور میشد ولی شد و من همیشه فکر میکنم چطور میشه حالش خوب شه فراموش کنه ی جورایی! خواسته معقولی نیس چون منی که بیرون ماجرا بودمم نمیتونم فراموششون کنم ولی حتما میشه کمرنگ شه چرا کنه نه! عشق بدون وفا نمی ارزه ...! بدون صداقت نمیارزه، فقط باید اینطور فکر کرد که مناسب نبوده برات.

کاش ادما وفادار تر بودن ب هم:(

داداش میخوام بدونی که از درد کشیدنت درد میکشم و درست همین لحظه دلم انگار پتک روش زدن.. اومدم بنویسم 

بنویسم که بدونی و بدونم چقد دوست دارم و برام مهمی شاید درک نکنی ولی من خوب میفهمم که گوشه دلم چقد جات امنه:) 

کاش هیچی نمیدونستم، کاش میتونستم دوباره بهم برسونمتون ولی دیگه دیره.. و دیرم نبود ممکنه تو دوباره بشکنی چون اینقدر عاشقی و مهربون که نمیبینی واقعیتو واسه همین سعی میکنم دوباره اسیب نبینی

شاید هیچوقت نخونه و من این لحظه نیاز داشتم اینارو بهت بگم ولی نمیتونم میترسم زخمتو باز کنم همش:(

(اون روزیو میبینم که کنار خانوم دخترا کلی خوشحالیو و عاشق :) عشقی که با ارزش تر خواهد بود برات.. انشالله

 

+تجربه ای دارین در این مورد؟ چیکار از اطرافیان بر میاد؟

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۲
هانا

چقدررر من مظلومم اخهههه 

اینقدر حس خوبی ب خودم دارم که نگو (خودشیفته شدم:))) ) 

گوگولییی تو چقدر بزرگی ! چقد با وجود سختیا خودتو بالا کشیدی (ینی تحمل کردم و شکستو تبدیل ب شادی کردم!) 

من بهت افتخار میکنم:)

چقدر سختی کشیدی ولی همش تموم، همش خاطره شده!!! چه قد دوس دارم لحظاتیو برم گذشته رو سفر کنمو و خودمو بغل کنم بگم کمتر سخت بگیر بچه:))

کنکورو خاطرات تلخ و شیرین ! درسته از کنکور متنفرم اما دلم برای خودِ کنکوریم تنگ میشه ب هر حال:/

دلمم برای کامنتای تک تکتون تنگ شد:( چرا نیستین:(

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۱۱
هانا

تو کانالم که هیچیم توش نمینویسم البته:))) فقط موزیکام از ترس حذف شدن جا میدم توش سال نو رو تبریک گفتم بلکه کسی هنوز اونجا بره:) 

بازم سال خوبی داشته باشید .

سال ٩٩رو در خوابالودگی و زیر پتو تحویل دادیم و بعدشم تبریکا ک حس میکنم بی جون بودن:)) اما من با وجود اینکه مثل همه دل خوشی نداشتم ولی خب باز کلی انرژی مثبت جمع کردم و شاید ب بقیه دادم!!!

تصمیم داشتم همونطور که پست قبلم گفتم برنامه بنویسمووو اجرا کنمووو:))) عاقا نوشتم بخدا خواهرم اومده روش نقاشی کرده😂😂 یه سری چرت و پرت واقعا!! 

فک کنم من اولین کسیم از نوشتن اهدافم بدم بیاد:/ یا کارایی که باید بکنم ! اخه مگه منه من:/ چندتا هدف بیشتر دارم که ممکنه اصن یادم برن:)) بنظرم میشه همشونو انجام داد و رسید ولی خب اینجا نوشتنش ی لطفی داره و اونم اینه هانای ١٥سال دیگه هم میخوندش:)) و یه لبخند رو لبش میشینه:)

برگه رو پاره کردم اما بزارین از حفظ بگم: 

اهمیت دادن ب خودم از لحاظ روحی و اولویت قرار دادن خودم از همه لحاظ! در واقع ارزش نهادن ب خودم 

(چون متاسفانه همیشهه خدا برا بقیه بیشتر ارزش قایلم کمتر نه میگم و اولویت خودم نبودم :(  )

ریس خودت باش!( بله وقتی سیر هستی چه لزومی داره غذای اضافی برداری:)) بگو نه! بزار شکم بفهمه رییس کیه!

ورزش در تابستان:))) سفت وسخت درست عین روزای ١٨سالگی هر روووز و سخت!(چرا سخت؟ اضافه وزن؟ نه اصلا برا روزای میانیالی میخوام ورزتیده باشم میخوام قوی باشم واقعا بدنم ضعیفه ماهیچه هاش از این لحاظ اصن قوی نیستم!)اینبار اما میخوام بزنم تو کار رزمی عشق قدیمی که سالها بخاطر نداشتن جسارت دنبالش نرفتم (قبلا کنگفو کار کردم مدت کوتاهی)

میترسم جاییم بشکنه و اینا:/ ولی عاشقشم دلم میره برا کتک کاری:))))))

غذای روح:)) بله کتااب های درسی و غیر درسی اولش تو برگه مشخص کردم چندتا (هر کدوم١٠تا:/) ولی بنظرم بستگی ب شرایطه من میتونم بیشترم بخونم ویا کمتر(درسیارو) بنابرابن فقط سعی میکنم از خود سال قبلم بهتر بخونم وبیشتر

دیگه چی داشتمممم ، اهداف درسیم فعلا تموم کردن لیسانسو بعدش قبولی بالینی خواهد بود توی ی شهری مث تهران بیشتر تهران! حالا هر چی خدا بخواد ولی اینبار شهر خودم نه!

میخوام سعی کنم بتونم در باب رشته خودم تولید محتوا کنم! خیلیم سایت خوندم چیز کمی دستگیرم شد ولی بد نبود!

امیدورام اینو بتونم واقعا 

همیشه دوس داشتم این کارو شاید از ی پیج اینستا شرو کردم و اگه دیدم خوب پیشرفت شمارم دعوت میکنن:)

اگه چیزی یادم اومد در این مورد بعدا وقت هست واضافه میکنم

 

________________________________________
خیلی خب 

میخوام بگم که روزای قرنطنیه با دیدن گاه ب گاه فرندز یا یک فیلم ویا کتاب و چت با دوستام میگذره

بابا مامان تو این قرنطینه صمیمی تر شدن انگار یا من حس میکنم😂:)))  بخاطر اینه بیشتر باهم وقت میگذرونن خخخخ قبلن که سر کارو بعدشم خسته :))

منو خواهرمم بهتریم:))) باهاش قهر کنم (قهر نیستم ناز میکنم😂)خیلی دپ میشه اصن:)) 

وایی راستی دوس دارم اینم بمونه یادگاری : داشتیم فیلم زندگی دیگرانو ب پیشنهاد مدیری میدیدیم (من ب رسانه اعتماد کردم با بچه-١٤١٣ساله نشستم فیلم ببینم بدون مقدمه فیلم خاکبرسری شد واین شد که رومون ب هم باز شده:))) بنظرم اتفاق میمون ومبارکی بود چرا که من میدونم تو این سن دیگه تقریبا نصف بیشتر چیزا رو حتی ب غلط میدونن! خلاصه که خوب شد :)) 

 

دلم برا وبلاگای قبلیم ودویتای اون زمانم ی ذره شده :( ی سری دخترارو دارم یسری هاشونو نه 

حالا اینارو دارم ولی واقعا دلم برای یکی از پسرای جمعمون تنگه (کیان اسمش بود)اسمشو گفتم بلکه یهو اینجارو خوند!!!

نمیتونید تصور کنید چه روابط سالمی همه باهم داشتیم فارغ از جنسیت:( 

اما دوستایی که دارمشونو هیچ وجه نمیخوام از دست بدم این جمله رو خیلی دوس دارم: دنیا پر از ادماییه که همدیگه رو گم کردن!   منم نمیخوام گمشون کنم با تمام وجودم دوسشون دارم و بخشی از وجود منن 

چرا که دوران نوجوانیمو باهاشون سپری کردم و بی اغراق میگم عاششقشونم(دختر پسرم نداره!) 

 امیدوارم روزی ببینمشون و بدون دیدنشون نمیرم! 

و ف هم که مثل برادر منه و بی منت برادرانه بهم محبت داشته و منم عاشقشم و امیدوارم بتونه بهترین شریکو کنارش داشته باشه و شاد زندگی کنه :)

امیدوارم همشون خوشبخت بشن .... دوس دارم لحظاتی رو برگردم ب اون روزا!!!!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۸
هانا