بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۹ مطلب با موضوع «کنکور ارشد» ثبت شده است

امتحان ارشد هم تموم شد 

تلاشمو کردم.. سه ماه همه تلاشمو کردم.

امیدوارم کفاف بده نمیدونم اگر هم کفاف نداد اشکالی نداره:)

هرچند "نشد که بشه" غم انگیز ترین جمله ای که همییشه گفتم و انگار جزیی از من شده

باوجودی که از ته دلللل و بخاطر تمام فشاری که روم بود و مریضم کرده واقعا امیدوارم بشه..

اما نشد هم زندگی ادامه داره و منم ادامه میدم:)

و خب چون زندگی بسیار پیشبینی ناپذیره به تماشا میشینم که چه پیش آید!

اما زندگی میکنم

همیشه به خودم یاداوری میکنم که هرکاری هم که میکنی زندگیتو کنارش متوقف نکن!

حالا اینکه ما تو ایران مجبوریم کنار کارهامون یه مقدار زندگی کنیم خودش جای نقد و سوال و ریدن به مسئولین  داره اما خب ..

+اگر میدونستم کنار درس خوندن ورزش کردن اینقدر بازدهیمو زیاد میکنه به مقدساتتون قسم هیچ وقت ولش نمیکردم از قدیما..

خداروشکر حالا یه باشگاه نزدیک و خوش انرژی پیدا کردم که قراره ولش نکنم و ٤ماهه مداوم دارم میرم♥️🌱

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۱۵:۵۹
هانا

دقیقا اواسط مهر بود که به خودم اومدم کارتون دستمال کاغذیو تو سر خودم کوبیدم(!) که بسه به خودت بیا 

داری باز خودتو توی چاه میندازی

میخاستم چنلای اخبارو حذف کنم ولی نتونستم زدم همه رو ارشیو کردم 

حتی روزانه نویس هارو .. ولی خب میدونید تا به امروز نشده که من اخبارو چک نکرده باشم هر شب و صبح چک میکنم..

برای شروع بد نبوده، روزی دوساعت خوندم.. راضی نیستم اما نسبت به وضعیت سیاهی که ماه های پیش داشتم باید کلاهو هوا بندازم! 

دلم خوشه به همین دوساعت خوندنایی که هر بار چیزی مانع افزایشش میشده:))

اما هربار من خبر بدی میخونم اون روز و روز بعدش اونقدر فکرم درگیر و قلبم ناراحت و خشمگینه که نمیتونم درس بخونم تمام خیالم پر شده از تصاویر و اخبار اون روز..

امروز هم یکی از اون روزها بود.

نمیتونستم خودمو مجبور کنم درس بخونم بنابراین گیتارو بیرون اوردم بعد چندین روز دست به ساز نشدن کمی تمریم کنم وحالا با نوک انگشتانی سیاه و کبود و گز گز از دردی شاید خوشایند! اینجا مینویسم

 

من امید دارم به تغییر اوضاع، من دارم میبینم که اینبار مثل دفعه های قبل نیست..

نمیدونم این روزا بی ایمان تر از قبل شدم هر بار میخام بگم خدایا این خدایا اون 

گویی انسانی مرده باشه و وقتی صداش میکنی یهو حس غم و احمق بودن بهت دست میده که نیست چرا صدا میزنی

هر بار هم با شروع دعا کردن حرفمو میخورم! یهو چیزی در من سکوت میکنه و با اتاقی خالی مواجه میشه!

انگار خدا مرده باشه !

میگم خدا لطفا......... اع! اون که نیست ! نمیشنونه! هربار نشنیده پس نیست

نمیدونم واقعا نمیدونم..

 

+ واقعا حق رو با جماعتی فریاد زدن خودِ تراپیه:))

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۴ مهر ۰۱ ، ۱۹:۳۹
هانا

تمام دارو ندار گوشیمو حذف کردم فقط تلگرامو واتس مونده 

رفتم نرم افزار واسه قفل کردنشون بیارم دیدم دیگه غیر منطقیه، اینا واسه وقتیه تو سوشال مدیاهات فعال باشن 

خلاصه که نمیدونم چرا دارم اینکارارو میکنم چون عملا درسی هم نمیخونم 

یه هفته از جلسه م گذشته و هنوز شروعی نداشتم مطالب برام وحشتناکن بشدت ترسیدم و ترسم مانع فعالیتم شده

با خودم فکر کردم دیگه خیلی حس کردی واتسو تلگرام مزاحمته هزینه ش تحویل دادن گوشی ب یکی از والدین عزیز هست خیلیم جوابه:))) منتها باید اول تکلیفم با خودم روشن شه 

+باوجود کانالم اینجا بسیار راحتترم واین عجیبه .. ب اندازه قبل نه اما خب از همه جا بهتره!

 

اینکه تو این مرحله از زندگی دوباره خودمو گم کردم اصلا خوب نیست...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۰ ، ۱۹:۴۵
هانا

ببینید کی امروز مودش اومد پایین درس نخوند؟بخاطر کنکوری که رید:))) نخونده وفتم و انتظار چیز خوبیم داشتم ذاتا پررو هستم:/ 

ببینید کی میخاد بخونه بلکه فرجی شد؟! 

ببینید این بچه پررو رو😏🥵

 

+اصن نمیتونم تعادل داشته باشم چطور هم درس میخونید هم کار میکنید هم دوسپسر دارید هم زبان میخونید هم خاک تو سر من 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۴۱
هانا

شاید بعدا سوال پیش بیاد دیگه :))

از اذر ماه تا اسفند کتابای مدرسانو خوندم جز اسیب وبالینی و علم نفس هم نصفه

بعدش نمیدونم چطور شد که خسته شدم بی انگیزه شدم و ٦ماه ول کردم:| 

ینی دقیقا تا ١٠مرداد من هیچی نخوندم:/ 

١٠مرداد رفتم خونه کمو وبرنامه ربزی کردیم بقیشم کنار هم لذت بردیم برگشتنی اینقدر حال خوشی داشتم حس کردم از یه رویا بیدار شدم و دلم میخاست بخوابم همشم لبخند رو لبم بود:) و تمام راه برگشتو به اون لحظات فک کردم

فلا قراره سه تا کتابو بخونم ماه ایندم سه تای بعدی.. +مرور قبلیا

مهر ماهم که دانشجو استم😁 و برا اون موفعمم باید برنامه ریزی کنم نمیدونم مشاور خواهم گرفت یا خیر 

چون حتی تاریخ ارشد مشخص نی :/ واسه همین ما بنا رو گذاشتیم برای اسفند ماه حالا اگه اون وقتم نبود بهتر وقت بیشتری داریم:) 

امیدوارم این دفعه شانس بیارم... دلم میخاد اون حس بد کارشناسی جبران شه

+هنوزم که رتبه کنکوریا میاد من حس خلا میکنم:|
++به راستی کنکور ازمایشی هم رفتم سوالات به نظر اشنا بودن امااا لامصب هرچیوفک کردم شک درست دارم و زدم نادرست و هرچی شک غلط ونزده درست بودن🤐🥸🤷🏻‍♀️ شانس ندارما:))) درسته رفتم برای اشنایی با شرایط و زمان ونوع سوالات اما خب ترجیحم این بود پر کنم حتی به غلط 

اما زبانو دقت کردم که ببینم چند مرده حلاجم هرچند کهتخصصی بود اما سه تا متنو تو نستم پاسخگو باشم سه تای دیگرو یکی که کلا نه دوتای دیگه نصفه نیمه:/ 

خیلی مشتاقم رتبه ها بیاد ببینم چی شده و من کجای کارم و چقد راه در پیش دارم.. خیلییی منتظرم 

اخه اونطور که همه میگن ارشد اسونه فلان میترسم برا من صدق نکنه یهو سخت باشه... 

رقیب من برای ارشد بابامه:/ باید عرض کنم که ایشان نخوانده رفت سر جلسه با رنبه خوب دانشگا خوبیم قبول شد :/ حالا من بخونم ونشه زشته🤐🤐🤐😬 ولی خو نامردیه رقابت تو رشته من بالاتررررره🥲

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۶
هانا

خواب دیدم یکی از دوستام مهاجرت کرده بعد هی بهم میگه برنامه ریزی کن توهم میتونی باید برای هر ثانیه ت برنامه بریزی فلان 

چقد توی خواب فشار روم بود... 

چون همین الانش توی اجرای برنامه های ساده ای که باید انجام بدم موندم ..

نمیدونم چطور سالهای کنکور کارشناسی ٥-٦ساعت درس میخوندم:/ 

دفتر تقویمی م هنوزم سفیده میخاستم از اول سال توش بنویسم:/ نمیدونم چجوری توش بنویسم-__- 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۵۵
هانا

به تمام کسانی که درس میخونن شدیدا حسودیم میشه 

١٠ماه تا کنکور وقت دارم😐باورم نمیشه و من چقد ریلکسم! 

اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور مهر ابان اذر دی بهمن 

ببینم به امید خدا چقدشو قراره به چوخ بدم:/ 

+هفت ترمه تموم نکردم که از اینور زحمتمو به خاک بدم:/ 

برم یه استارت کوچک بزنم که من میتونم😭 باید به چشم غیر درسی بهش نگا کنم بلکه تداوم پیدا کنه 

+استادم میگه تو استعدادشو داری چرا در جهت خوب ازش استفاده نمیکنی کتاب بنویس فلان کن😐😐 

راستش تن لش و باسن مبارکم جیغ بلندی سر دادن😂 اگه من این همه کار کنم پس کی لش کنه؟ من توانشو تو خودم نمیبینم:/ 

میگه با همین اطلاعاتت شهر خودمون قبولی ولی اگه میخای متفاوت باشی و فلان جاها مد نظرته بهتره یکم تکونی به خودت بدی!

بچه ها کسی میدونه چطور میتونم از دانشگاهای خارج که برا ارشد بورس میدن و ارزون ترن خبر دار شم از شرایطشون؟ 

 

هیچی نمیدونى :( و حتی نمیدونم باید از کی و کجا بپرسم... 

وحتی ته دلم میگم نه ولش کن سخته بعد میگم نکنه بعدها پشیمون شم:(

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۱۰
هانا

اصلا تمرکز ندارم واین خیلی بهمم میریزه 

تا میام شروع کنم یه موضوع نسبتا جدی فکرمو درگیر میکنه 

مثلا الان داشتم فکر میکردم دیگه تحصیلی رو کنسل کنم تا نزدیکای کنکور و فقط فردیو برم اما همین تحصیلی منو میکشونه تا اونجا :/ و من چی دارم جز تحصیل اصن؟!

اوه خدایا... 

واقعا دیگه مخم فاکیده شده 

میترسم ... میترسم نشه میترسم میترسم..

من از زندگی و چیزایی که تو چنته داره که قابل کنترل نیستن و هر چیزی مممکنه میترسم:( 

شاید این ترس مانع درس خوندم میشه... بعید نیس!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۳۱
هانا

اول باز یکم موزیکو ستایش کنم:😁

من خیلی اهنگ دوس دارم ( کانالم میزارم اگه دوس داشتید بشنوید:) اون گوشه ادرسش هست) 

و اگه یه روزی اهنگارو از من بگیرن من میمیرم...:)

دیروز به بابا میگم فلان خوراکی طعمش برام مثل یه موزیک هندی عاشقانه س:)))) میخنده .. به دختر خل وچلش:)))) 

روانی یه اصطلاحیه که تو روانشناسی هست که الان توضیح دقیقش یادم نی😬😑 ولی خب با معنی دیوونه بودن فرق داره ..فک کنم به وقتی میگفتن ادم توی یه چیزی غرق شه و حس کنه بالاس و خیلی متمرکزه روی اون چیز 

و من روانی موزیکای قشنگم خصوصا با مضمون های لطیف عاشقانه با هر زبانی حالا ترجیحا هندی دوس میدارم :))

+ یکم از روتینم بگم صبحا که بیدار میشم میرم اشپزی میکنم بعدش گوشیمو چک میکنم ظهرم با دیدن سریال ترکی تو درخانه ام را بزن ( خیلی میخندم باهاش تا اینجا و خیلی رمانتیکه شت:))) هرچند نودهشتیا طوره اما دوس دارم 😬) میگذرونم تا عصر شام و بعدش زبان میخونم اخر شبم یه قسمت دیگه میبینم :))) 

ینی خب قراره از امشب خودکشی نکنم و تو یه روز سه قسمت دوساعتی نبینم:/ خسته شدم واقعا! 

یه هفته س میخوام خوندن آسیب رو استارت بزنم اما نشده دیگه ناموسا یک ساعت چیه که نتونستم براش خالی کنم :/ باید تا اخر این ماه تمومش میکردم با فشار کم الان باید یک بیشتر بخونم ولی چون عجله ندارم باهمون بی فشاری جلو میبرمش:))) 

هروز میگم فردا دیگه فردا واقعا شروعش میکنم:| 

++مامان خواب دیده خواهرم کنکور شیراز قبول شده و من از خوشحال ی جوری بودم انگار واقعا این اتفاق افتاده 

چون خواهرم فلا کنکور نداره و من دااارررم:))))) اخ چی میشه من از این شهر برم 

اگه یکی از شهرای بزرگ و با امکانات خوب بشه خیلی خوب میشه*_*

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۳
هانا