بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

ی خورده زشته ولی خب دوس داشتم بگم :))

- صبح شنبه ک ب کلاس نرفتم دلم برای استاد ک یذره شده:/ :)))) عصری در دانشگاه وقتی که سوار ماشین بودم دیدمش حواسش نبود و خوب شد نبود وگرنه ممکن بود بای بای کنم با لبخندی ذوق دار :))) 

سوتفاهم نشه ب چشم استادی فقط:)))) 

+دلم برای جوانی های بازیگرای موردعلاقه م هم ی ذره شده و هی میگم روزگار لعنتی:( ینی منم قراره ی روز پیر بشم😐🤧

++ دانشگاهو حال هواش بهم ساخته حتی رشته ای که دارم میخونمش:) و فکر کنکور ناراحتم میکنه ولی چاره چیه:/ شاید اصن یهو خواستم همینو برم ی دانشگاه بهتر!!! درکل چیزی دست من نیس منم راهو نمیبینم خدا خودش بهتر میدونه هرکاری خوبه اونو انجام بده خداجانم..

++امروز فیلم باجیراومستانی رو دیدم حسابی توی فازم:))  

++ میشه ی روز برم هند و کلی لباس و النگوهای رنگی بگیرم؟؟:)) میخوام اگه ازدواج کردم حنابندونم ب رسم اونا باشه *-* با اون لباسا و طرحای حنا و سندور کشیدن مرد روی موی زن:d و اهنگ هندی که دوس دارم :))) نه دیگه امری نیس خخخ

دلیل سرحالیم فک کنم اینه که فیلم جدید دیدم و دوسش دلشتم و ٥-٦تای دیگه هم در انتظارم هستن❤️

ایشالا نصیبتون:))


۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۱:۱۳
هانا

چطورین چه خبرا:) 

من که خیلی خبرا !!:) و ی سری تجربه ها^^

اخرین باری که پست گذاشتم ناراحت بودم و بعدش اصلن وقت نشد بیام بقیه ماجرای خوابگاهو تعریف کنم!

کماکان مقاومت کردم و سعی کردم ب دل نگیرم و چند ساعتی فضای بینمون سنگین بود بعدشم که آ شروع کرد ب صحبت ماهم همینطور و سوتفاهما رو رفع کردیم اصن کلن فراموش کردیم حتی دوباره سر ی سفره نشستیم و باز غذای شریکی خوردیم و با گذشت روزاها باز صمیمیت برگشت و بیرون رفتیم خرید کردیم و تولد خیلی مفصلی گرفتیم

شبا با صدای بلند اهنگ خوندیم وخندیدیم و اتاق بغلی معترض شد و پریدنای توی تختامون:)))

شبی که تا ٢و نیم نشستیم پای صحبت همدیگه ٦تایی و از ترسا و تجربه هامون گفتیم و اصلن متوجه گذر زمان نبودیم:)) اکثرا تجربه هایی از مزاحمت های خیابون بود و اینکه چه رفتاری باید کرد و فلان و یادتون باشه هیچ وقت ضعف نشون ندین دخترا !! ی سری بی شرف هستن فقط کافیه بفهمن شما ترسیدین ! اون شب وقتی از کوچه تاریک عبور میکردم و دوتا مرد دیدم گرخیدم و اون لحظه دلم داد میزد بدو اما ندویدم چون میدونستم بدوم اونا ممکنه مزاحم بشن-_- بسی ترسیدما خلوت و تاریک بود! 

**از بودن با سال بالایی تو خوابگاه پشیمون نیستم چون زودتر همه چی یاد گرفتم و میگیرم:)**

وای وای با دوست دانشگاهمم بازار گردی کردیم ی خورده و کافه رفتیم و هدیه بهم داد خیلی غیر قابل منتظره واقعا:) واقعا دلم نمیخواست خرج کنه و توی رودربایسی بیفتم ولی خب کیه که از هدیه بدش بیاد:دی

قبلش بگم پ خیلی از بی شرف استفاده میکنه:))) منم سر زبونم افتاده اونم اعتراض میکرد که ناموسا گفتن های تو سر زبونم افتاده :)) شنبه ب خاطر سرما خوردگی خونه موندم اکیپم خیلی منتظر من موندن حتی پ گفت سر نهار توی رستوران فهمیدیم شور و حال گروهمون بخاطر توئه:)) گفت تازشم رستورانه کنار کبابمون گوجه کم گذاشت😜اخه همیشه من تاکید میکنم گوجه( با کباب) دوس دارم کم نباشه😁

++تجربه مهم، تلخ و اموزنده بعدی درمورد پلیس راه هاس

دوباره من جاده فلان ب فلان جا رو میشنیم پشت رل و هر دوبارم جریمه میشم خیلی الکی:/ 

امیدوارم ی پلیس رانندگی باشرف که اینجا رو میخونه ناراحت نشه ولی این دومورد که من برخوردم ....:/

دفعه قبل یهو از کنارم رد شد و شانس من گواهینامه م همرام نبود و مدارکو نگه داشت تا من روز بعدش بیام تا فلان جا گواهینامه نشون بدم! با این وجود باز هم جریمه بشم!! واقعا این همه بی شرفی و مادیاتی بودن رو درک نمیکنم 

همه جا پیشرفت کرد الان ب نظرم باید از روی ش ش یا اسم فامیل گواهینامه طرفو بالا بیارن!! والا ب خدا ! خب شاید من ی روز بابام خسته شد ب جاش نشستم خیلی غیر منتظره اونوقت اونا فرت و منو میگیرن:/

امروز اما طی یک رفتار بی شرفانه و غیر اخلاقی(:-|) در پایان سرازیری منتظر و دوربین ب دست بودن-_-

قبل و بعد از سرازیری شدید در اتوبان هیییچ تابلویی نبود و منم ١٠٠رو پر کردم خلوت هم بود ب خدا یکی دوتا فوقش.. (روزای بعد اصن نبودن دیگه)

ب خیال کمر بند و گواهینامه ادامه دادم تا اینکه علامت داد 😤😤😑اول که منتظر بود ما پیاده شیم و من از تجربه دفعه قبل یادگرفتم منتظر بشم اونا بیان 😏و نذاشتم بابا پیدا شه یخورده نیومد و نگاه کرد دید نمیریم خودش اومد 

و ٥تا( دقت فرمایید فقط٥تا) سرعت اضافیمو یاد اور شد منم سرازیری خلوتی و و دوسال پیش گرفتن گواهینامه رو یاد اوری کردم (از کجا یادم میموند اتوبان ٩٥ :/) منم گفتم حالا ب خاطر ٥تا اینور اونور این ی بارو ننویس دیگه

اخرشم گفت جریمهش ٦٠تومنه برا شما نصف میکنم :| خیلی لطف کرد واقعا منو این حجم از لطف محال بود منم گفتم هنوزم زیاده و رفتم ! انتظار تشکر داشت 😤😡

بعد دعوا همه جوابا ب ذهن میرسه و این ی باگ بزرگه!!!!

جوابای اینده من که تجربه شد ب بقیه شون بگم:

اولن شما دارین از مردم سواستفاده میکنید نامردی میکنید (😐😒😞)و سرازیری و اینا کمین میگیرید بلکه یه پولی از مردم بدبخت که براش زحمت میکشن بکشید !!! دوما من ندونستم! طبق اموزه ها(اون گفت طبق ایین نامه)برای خطا اول تذکر میدن و خارج هم همینطوره بار اول تذکر میدن😞اما اینا از خداشونه جریمه کنن !

 انسانیت ی دین مشترکه اینا فقط خودشونو میبینن و حتی خود بزرگ بین ! کاش قبل از هر چیزی انسان باشیم... 

این دوبار کافی بود تا دیگه از همشون بدم بیاد:) کاش بدونید اون لحظه که بیخود و عمدی و بخاطر پول جریمه میکنید بعدش چقد فحش میخورید:)

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۶
هانا

هواا بعد از بارون عالیه اما هوای من تا همین دوساعت پیش بارونی بود بی عدالتی و نامهربونی دلمو ب درد میاره انتظار دبه کردن از هم اتاقیارو نداشتم...

س باره ما الاخون والاخون میشیم-_- میگن حالا که شما برین باز ب جای شما کسی میاد بمونید ولی من دلم صاف نمیشه...دوستامم همینطور

عکس :حیاط خوابگاه -الان

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۲
هانا

این از اون نوشته های هایلایت شده س برای خودم که بسپارم ب ذهنم 

ب هییییییییچ کس وابسته نشم 

ب هیچ کس دل نبندم 

یهو الان ذهن ها ب سمت خاصی میره...باید بگم نه :)) خبری نیس :دی 

ب هم اتاقیا تازه داریم عادت میکنیم اما مشکل پیش اومده و ممکنه مجبور ب جاب جایی شیم

و من الکی دل بستم اما بقیه اینطور نیستن!! ب راحتی میتونن قبول کنن برن ی سوییت دیگه

من چرا اینقد احساسیم و سریع دل میبندم -__-

حالا کیه که گوش کنه:( شت!!! 

+دانشگاه و خوابگاه حسابی خوشمیگذره و دارم ب رشته م علاقه مند میشم!! :|


امشب سر این مسائل خوابگاه خیلی ناراحت بودم و بغض ب گلوم چنگ انداخته بود..رفتم پیش کیانا حالم بهتر شد:) 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۰
هانا

امشب دلم گرفته ...ی طور عجیبی

از اون دل گرفتنایی که دلت ی اغوش امن میخواد مثل خدا

دلت میخواد بری محکم بغلش کنی ، زار زار گریه کنی و هق هق بزنی 

خیلی خستم تمام خستگی کنکور تو تنم توی سلول ب سلولم مونده ( و حسرتی که از گوشه چشمم سرازیر شد!) 

هی دلم میخواد برم سراغ کتابا و جزوه های روان شناسیم اما همش تنبلی میکنم

تنها تر از همیشه شدم 

با وجود ادمای زیاد اطرافم ..دوستای خوابگاه و دانشگاه اما بیشتر از همیشه تنهام 

.............................................

+یهویی الان یاد یکشنبه افتادم که رفته بودیم کافه ..اینقدر بچه ها رو خندوندم که قسمم دادن ببندم دهنمو..سیب رو سس زدیم و یکی با چنگال خوردم بعدم انداختمشو توی شلوغی کافه با دست شروع ب خوردن کردم و گفتم با دست میچسبه :) گاها نگاه تماشاکننده ها رو با لبخند پاسخ میدادم... کیمیا گفت ب نظرم تو بیخیال ترین و شاد ترین هستی ! میخواستم بگم اینطور نیس که پشیمون شدم...

+گلاب ب روتون توی پیتزای منو دوستم مو بود و مونده بودیم ب اقاهه بگیم یا نه دلم نمیخواست ضایع بشه ولی باید میگفتیم ...خجالت کشیدم که ازم چند باار عذر خواهی کرد -_- پولشم نبرد (خب ماهم فقط یکی دو تیکه خوره بودیم)

................................................

+گاهی وقتا ب سرم میزنه بیخیال همه چی شم و سرمو بندازم زیر و راه قبلمو برم :/

+خدایا تو تنهایی دلت نمیگیره؟؟؟   

++عای سرم...امروز سرم محکم ب در پارکینگ خورد :(( از بدی های قدِ بلند-__- 

++با ح خیلی سرد برخورد کردم در عین حال خیلی بزرگ منشانه ..نگاهشم نکردم ..معتقدم باید ازم عذر خواهی کنه تا شاید ببخشمش..شاید،هرچند شعورش نمیرسه ...ولی کارش قابل بخشیدن نیس ..سخته فراموش کردن ..خیلی پرروئه که روش شد بیاد خونمون !  یاداوریش ازارم میده ازش بیشترمتنفر میشم و از مامان ناراحت...

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۷ ، ۰۰:۵۳
هانا
خیلی کمتر ب اینجا سر میزنم دلیلشم سردرگمیه منه!!'
از همه لحاظ!!
ذهنم درگیره کنکورمه...درگیریش شروع نشده مشغولم کرده!!! و مدام ذهنم و دلم دارن بهم میگن تمام تلاشتو بکن هر چه بادا باد ولی تمام تلاشتو بکن ...چیز زیادی نیس حتی شده سالها تلاش کن و بهش برس فقط برس!!! 
-----------
و اما مهمتریناش درباره خودمه درباره باورهام رفتارم و و و ...

ب دنبال جواب برای سوال های دینی م که حتی ی خانوم طلبه هم پیدا کردم اما درمواردی قانعم نکرد و حتی قانون صیغه رو برا شوهر خودش قبول نمیکرد اما برا بقیه نیاااز دارن ولی شوهر خودش؟مگه جرعت داره (باخنده) همسرشم طلبه بود. خب حرف من اینه وقتی قبولش کردی برا خودتم بخواهش ! و ی روز شوهرت دوماه ازت دور بود صیغه کرد ب دل نگیر مرده!! نیااز داره!!:/ این اصلا انسانی نیست!
-----------
من از دوران راهنمایی ی فمنیست بودم اما از اونا که بدون مطالعه برابری خواهن و خب طبیعیه خیلی چیزا رو غلط فکر میکردم و حتی مرد ستیز بودم!! شدیدا! و فمنیستیو مرد ستیزی میدونستم حتی! و بدنبال تخریبشون بودم همیشه، اما حالا هی دارم مطالعه میکنم دربارش و نظر ادمای مطلع رو میخونم و تو دلم بهشون افرین میگم حالا خودم ی فمنیست(نیمه) اگاه هستم
----------
افکارم درگیر اینده ایران هم هست حتی ..کیه که بهش فکر نکنه-_-
-----------
من حتی افکارمو تغییر دادم و سعی میکنم هیچ کس رو قضاوت نکنم با هر سبک پوششی با هر دینی و مذهبی 
مشکل ما اینجاس دلمون میخواد همه مثل خودمون باشن ! چرا ب همدیگه اجازه ندیم ازاد باشیم 
خودمم سعی دارم حرف مردم برام مهم نباشن!! سخته ولی شدنیه...
روز بعد نوشت:
امروز اتوسا با موهای صورتی که ب ابی میرسه کنفرانس داد و از بس خندیدیم مردیم حتی استاد خشکمونم خندید
اینقد با ذوق از مبحث رشد جنین و نوزاد میگفت باخودم گفتم من اندازه این بچه دوس نداشتم ولی فکر میکردم من تهشم:))) ینی از دوران جنینی ش باذوق تعریف میکرد و میگفت شبیه گلابین ..خنگولن و فلان
تازه گفت بچه ها دوسه ماهه اول میتونن شنا کنن ،این ینی ابشش دارن؟:)))))) وای خدا ترکیدیم
کلی حرف باحال زد کلاس تموم شد یادم اوند میشه صداهارو ضبط کرد:/// :دی
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۵
هانا