بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

دود شد رفت هوا:) 

داشتم حساب میکردم خب من یه ماهه یللی تللی میکنم چرا باشگاه نرفتم:/ حتی سر سوزنی بفکرم خطور نکرد و این شد که پشیمونیش ب دلم موند-_- (وی عاشق باشگاه است و ایزن ورزش🤩) 

اما خب حسابی دلی از فیلم دراوردم:)) از بالیوودی و هالیوودی بگیر تا کره ای !!! الانشم ی سریال کره ای رو شروع کردم:) وقتی یک مرد عاشق میشود:))) عاقا خیلی باحاله :دی البته طبق معمول سریال های کره ای دختره کم دست هست و از خانواده ضعیف :)) ولی فک کنم تفاوتش اینه پسر قصه ما با تلاش ب جایی که هست رسیده نه پول ددی جونش😜😁 فقط دلم میخواد تمام نقش اول های مرد فیلمای کره رو لی مین هو بازی کنه اخه هی میگم کاش این لی مین هو بود:))) اکثرر فیلماشون ها!!!نه فقط این   

فعلا که ذوق طوری دنبالش میکنم ببینم اخرش چه خواهد شد:) حتی میتونم پیشنهادش بدم 

+دلم برا خوابگاهمون تنگ شده ولی نه اونقدری که بتونم از خونه دل بکنم اما لازمه استقلال منه در حال حاضر 

باوجود سختیاش راحتم:) 

ی افکار بلند پروازانه ای تو کله م برای ایندم دارم اما نمیخوام و باید حواسمو جمع کنم نگمش:/ ی جایی خوندم گفتن اهداف باعث میشه مغز فکر کنه بهش رسیدی تا ی جایی و تلاشتو کم میکنی!

حالا اینو میخوام پیش خودم نگه دارم یا ی روز با حسرت یادش میکنم یا بهش میخندم ب عنوان ی ایده احمقانه یا نه باعث حال خوبه!! اما راهشو خیلی نمیدونم -_- 

این ترمم ٢٤ واحد برداشتم امیدوارم سختم نباشه منم سعی میکنم واقعا طول ترم بخونم:/ عای ترم اولی ها اگه این مطلبو دارید میخونید برای رضای خدا درسارو انباشته نکنید که بعداشب امتحان پدرتون درمیاد:||| 

ی اندرز دیگع هم بدم میرم:)) 

با اساتید ی وقت لج نشید:)) وگرنه برگه رو تصحیح نکرده نمره دلخواهشو وارد میکنه-_-

وهمکلاسیارو مقابل دوستاتون غیبت نکنید حتی اگه واقعا چیز خنده داری درموردشون هست شما پیش دستی نکن توی گفتنش:/ نمیدونم چرا اون روز یاد یه فیلم افتادم توی واقعیت تکرارش کردم و موجب خنده جمعی شدم اما قرار نیس کسی از اون جمع روزی با طرف نباشه یا اصن نه دهنش لق باشه و بخواد خوشمزگی کنه:| و رو اعصاب شما پیاده روی نکنه-__- 

+راستی میخوام بوف کور رو شروع کنم:) ایندفعه اینو نصفه رها نمیکنم:دی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۴۹
هانا
اینجانب هانا:d اعلام میدارم ب زمره کانال نویسان درامدم :) باشد که رستگار شوم:))

مدتها بود نیاز داشتم یک کانال داشته باشم برای متنها و عکسای دلخواهم میخواستمش برای اون شعرای عاشقانه بی مخاطبی که سیو کرده بودم توی تلگرام برای اون متنهای دلبر ،انگیزشیا،فاز غما؛) مفهومیا! عکسا
خلاصه که دلم خواست هم جاشون امن باشه هم اشتراک بزارمشون
تا این که ی روز نحس دستم ب نوشته ها خورده و تمام از صفحه ی گوشیم پاک شدن و من موندم و ی صفه خالی و دیگر هیییچ:(((
دیر شده اما ماهی رو هر وقت از اب بگیری؟ اره:)
علت دیگه ش روزانه نوشتا و حرفای مختصری که لحظه ای ب ذهنم میان اما همونجا میمونن یا فیلمایی که میبینم
اهنگایی که دوس دارم و ب قول خودمونی از بس گوشش میدم خز میشه:))
اما سعی میکنم اینجارم سرپا نگه دارم امیدوارم بتونم:) 
اره خلاصه 
حضورتون باعث مسرتِ ^^ البته هنوز سفیده تقریبا:)
 
                                https://t.me/Wrote_daily
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۱۰
هانا

چی میشه که دختری ب سن من دست ب خودکشی میزنه؟؟ 

تا کجا تو غم فرو رفته:( چراا!

دلم برات تنگ میشه عزیزم ..حیف کردی:(( نمیتونم باور کنم:(

لطفاوقتی این پستو میبینیدبراش صلوات بفرستید و طلب رحمت و بخشش کنید...مرسی از مهربونیتون

۱۰ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۲۹
هانا

فرجه هام دارن نفسای اخرشونو میکشن !ترم یکم تموم شد..خیلی زود!

من هنوز خستگی هامو در نکردم:/ خیلی خستم نمیدونم چرا انگار تمام این مدت من نبودم که میخوابیدم و فیلم میدیدم!!!!!!  اونقدر که میل ب انصراف دادن دارم

:||||

انتخاب واحدمو انجام دادم ... از اینکه بر میگردم خوابگاه هم خوشحالم هم ناراحت:(

هم اتاقیای خیلی خوبی دارم اما ی یری کاراشون قابل تحملم نیست:/ و حالام توی رودربایستی م و نمیتونم بیان کنم

بگم خوراکیای منو نخورین وقتی من نیستم:/ چون وقتی برمیگردم خبر ندارم شما خوردینشون و من چیزی برا خوردن ندارم:| :))) یا نوبت نظافتو رعایت کنید و خودتون ب فکر باشین:/ متنفرم از اینکه ب کسی وظیفه ش رو یاداوری کنم چون بعدش برچسب حساس بودن میخورم!!!! بدترش اینه نصف لباسات خونه س نصفش خوابگاه همیشه ب مشکل میخورم:| :))

همه ی واحدارو برداشتم! نمیدونم میخوام بخونم یا نه هر چندم واقعا دیر شده! هه:)

شاید بعدا حذف کنم شایدم نه!!! 

شاید سرنوشت همینه اصن؟! نمیدونم فققطط دوس دارم دولتی میبودم همین! 😶

بیشتر وقتم ب فیلم دیدن گذشت:)) ٥-٦ تا فیلم هندی و حالام سریال کره ای پرنسس جامیونگ:)) خیلی خوبه*_*

گاهی فکر میکنم بهتره سال قبل میومدم گاهی هم فکر میکنم امسالم نمیودم اوووو فکرم داااغونه از شلوغی!!!


بعدا نوشت: الف شدم^___^ چقدرم سرش خودمو ناراحت کردم و قبل از دادن هیچ امتحانی عزا گرفتم و گفتم الف نمیشم:))) البته میتونست بهتر باشه اگر دوسه تا از استادا حقمو نمیخوردن من شک ندارم کمتر از نمره خودم بهم دادن -__- تنگ نظرها :/ :دی

++ نمیدونم اصن تجربه ب حساب بیاد یانه ولی دوس دارم بگم از ترم اولم چیا یادگرفتم هر چند یادنگرفته ها زیادن!

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۵
هانا

خیلی دلم گرفته 

تصمیم گرفتم دوباره برم خوابگاه ! قبلش خواستم ب حرف مامان گوش کنمو و خودم با ماشین برم بیام! 

بعد که دارم میسنجم فایده نداره! من تشنه ی استقلالم تشنه مستقل شدن یخووورررده ازادی!!

بعد اینجا بمونم نقض موجودیتمه حتی:))) 

شاید باورتون نشه مامانم بدش میاد من گاهی اوقات لاک میزنم و لاک ب ناخن میرم دانشگاه:/  قرن ٢١ :/

حالا اینو گوش کن:| لاکام رو جمع کرد قایم کرد:||| خیلی ناراحت شدم گریه کردم نصفه شب ! گفت خواهرت مدرسه میره تذکر میدن تو هم دانشگاه ، زشته دخترم! ب بهانه خواهرم در واقع برای دوتامون توجه کن؟ منو با ی بچه١٣ ساله مقایسه کرد! هه:/ 

بعدش اهمیت ندادم و دیروز رفتم سراغ کمد ها و پیداشون کردم و رنگایی که دوس داشتمو اوردم تو جعبه م گذاشتمو قفل کردم:/ بله من دیگه یه دختر نوجون احمق و دست و پاچلفتی نیستم که هنوز نیاز ب مراقبت داره! بعدم دست و پامو مزین ب لاک قرمزم کردم^^ حالم خوبه:)) 

من گاهی اوقات برای دل خودم میرم یونی ارایش ملایمی دارم مقابل بقیه ملایمهایی که دیدی من سوتفاهمم چون اصلن همونم ب چشم نمیاد! ی روز هم نه فقط رژ! حالا خدانکنه یخورده رنگش ب چشم بیاد باز غر غر های مامان عزیز:/ درسته با خنده و عجله میرم و گوش نمیدم ولی واقعا من مقابل بقیه دانشجوها مثل دخترای  دهه ٥٠-٦٠ میموم و اونام که ٩٠ :)) اینو دختر عموم هم گفت حرف من نیس! :/ البته خداروشکر مامانم از اونا نیس که دم ب دیقه گیر میده گاهی :/

نتیجه اینکه خوابگاه گزینه مناسبیه.. هر چند یکوچولو سخته و خونه ی چیز دیگه س!

مامان من معتقده دنیا خیلیی کثیفه و همه خطرا منو تهدید میکنن و همشش نگرانه فکر میکنن من خیلی ساده م حتی خودشو با من مقایسه میکنه ! میگه من ٢٠ سالم بود فلان خب دخترای ٢٠ ساله قدیم با ٢٠ ساله الان فرق میکنن ب نظرم فهمیده ترن ینی چشمو گوششون بازه:دی مثلن دختر ٢٣ ساله دهه ٥٠ یا ی دوستت دارم خر میشد با ی لبخند چه میدونم..! اما الان اینطور نیس! من ساده نیستم -__- 

میبینی خواسته ها و ازادی های من چه قدررر کوچیکن؟ مامان میگه حتی با دوستات جایی نرو بازار نرو فلان زمونه ی بدی شده!

کنسرت رفتن دوستا و سینما رفتنشونو نشون مامان بابا بدم میگن اینا میرن درس بخونن یا یللی تللی-__- نمیشه که تمااام مدت درس خوند که پس زندگی نکرد؟!

میخواستم ذهنشو باز کنم..که جا برا خودم باز کرده باشم:)) فهمیدم نووچ فایده نداره بهتره تنهایی حالشو ببرم

فهمیدم لازم نیس همه چیو باهاشون درمیون بذارم :( تقصیر خودشونه:/  مگه من چند بار دیگه ٢٠ سالم میشه!!! ها؟!

تاو وقتی با خانولده زندگی میکنیم ازادی نقض میشه و تحمل نقض ازادی هم سخته.. اینو ی جا خوندم راهشم درس خوندن و دور شدنه

کاش بشه برا ارشد بورسیه بگیرم ی کشور دیگه.. یکی از رویاهامه:) 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۳۷
هانا

دلم نمیخواد کنکور بدم:|||| 

دارم زندگیمو میکنم:/ راحتی زیر زبونم مزه کرده 

درسمو دوس دارم!!!!! 

و هدفم شده ... حتی کنکور بخوام بدم برای دولتی همین رشته میخوام پس چرا هی خودمو اذیت کنم شاید بدون کنکور دولتیش سال دیگه بود اصن! 

نمیدونم چرا الکی عذاب وجدان هزینه دانشگاه ازادو دارم:(( این همه ادم ازاد درس میخونن

تازه فقط باباشون حقوق بگیره!!! ماکه وضعمون بهتره!! اما باز نگرانم که نکنه سختشون باشه..

از طرفی منم خسته م !! مامان هی میگه گولم زدی درس نمی خونی؟(ینی چی واقعا؟؟ اینده خودمه ؟ انتخاب منهچرا گول بزنم:/ ) وسط فیلم بابا میاد میگه پس چی شد؟ مرخصی و درس و .. الان بهمنه ها؟! 

و من هیچ جوابی ندارم...

خدایا توی بهترین راه ممکن قرارم بده🙏🏻

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۴۷
هانا