بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۳۶ مطلب با موضوع «دانشگاه نوشت» ثبت شده است

امروز صب کلاس داشتیم و حدود ١٥نفر اومده بودیم.. چقد من این استادو دوس دارم ی خانوم باشخصیت، محترم و درعین حال خشک نیس ^^ ناز و مهربون و شوخ و اجتماعی :)) ای خِدااا:)))

بعد کلاس قرار شد برم پیش دکتر برای مشاوره نبودش کلاس داشت... متاسفانه!

با پ یخورده گپ زدیم و از کنکور گفتیم.. نمیخوام ازش حرف بزنم اینجا :/// 

ظهر بعد از چند ساعت خوابیدن حسابی، بیدار شدم که دستی ب سرو روی اتاقم بکشم بلکه نفس بکشه:|

رو تختی رو تکوندم مرتب کردم جارو رو اوردم ی جاروی دبش زدم ..روی طاقها رو دستمال کشون خودمو سرزنش کردم که چرا ب اتاقت نمیرسی و ندای درونم خیلی مقتدرانه گفت همینه که هست حسش نیس:/ دستی ب بخاری کشیدم که خاک روش نشسته بود:/ خرتو پرتای بالای کمدو مرتب کردم و ٧-٨ جفت جوراب گوشه کنارم جمع کردم که بشورم:دی همش مال من نیستا :دییی تقصیر ندارم همش دانشگاه بود -_- 

بعد از ی دوش حسابی عدس پلویی خوران گرگ و میش میدیدم.. خیلی یاسمنو دوس دارم^^ 

بعدشم ناخونام از ته گرفتم و تونیک ناخونو با عشق زدم و چشم ب راه ناخونای زیبا و سالم میمونم میخوام تاثیرش رو ببینم*_* 

هنوز کادو تولدو باز نکردم...معلوم نیس برا خودم بزارمش یا نه:|||||||| افق بیا منو بخور!!!!

کلی کتاب درسی غیر درسی کنکوری و کوفت و زهرمار جذاب و غیر جذاب منتظرمن و من بی اعتنا:/

+کتاب فروشی شهرمون کتاب اجاره میده🤩 ب اینصورت که پول کامل کتابو میدی برای ی ماه میبریش بعد برمیگردونی و پولتو پس میگیری و فقط ده درصدشو پرداخت میکنی:) اپشن خوبیه👍

+ی شبایی هست خواب های جذابی میبینم و اون روزو محو خوابم میشم و حس میکنم اتفاقاتش واقعی بودن مثل شبی که بازیگر موردعلاقمو بغل کردم:دی یا چند شب پیش که ی بچه داشتم نمیدونید چقدر خوب بود❤️

میگم دیگه نظر سنجی نذارم چیه؟:/ واسه تنبلا گذاشتمش:)) ولی ظاهرن خیلی تنبل ترن:دی همونم دریغ میکنن

کامنتم بستم راحت باشید:)) 

۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۴
هانا

استادمون امروز ی خورده در مورد اختلال پارانویید گفت :

راه درمان نداره و چاره ش فقط طلاقه..یا مرگ طرف (دارای اختلال) 

اینجور افراد بسییااار شکاک هستن و بعد ازدواج بیشتر خودشونو نشون میدن ینی شدیدتر میشه :/ اینطور که متوجه شدم بیشترم برای همسره نه مثلن خانواده خود شخص. مورد بوده اقاهه تو خونه خودش دوربین نصب کرده:/ و خانومشو تحت نظر گرفته 

خواستم بگم خیلی رفتارا رو که میبینید ازارتون میده رو رو حساب غیرت و دوس داشتن نذارید!شوهرش نمیزاره دوستاشو ببینه زنه فک کرده غیرت داره روش:| !! احتمال زیاد پارانوییدی باشه! البته باید روانشناس اینو تایید کنه چون میگفت باید شرح حال گرفته شه هر چند اینجور افراد تن ب روانشناس نمیدن و فک میکنن سالم ن!!!!در نتیجه درمان بشو هم نیستن...

+دیروز از خستگی بعد کلاسا شب استراحتی کردم و زود خوابیدم الانم یادم نمیاد چی شد:))) 

+تصمیم گرفتم توی کارگاه های اموزشی شرکت کنم ، پرس و جو کردم ..هم برای رزومه خوبه هم یاد میگیرم هم میشه دستیار پژوهش شد و درامد ناچیزی کسب کرد یا حتی نکرد:/ 

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۰۷
هانا

صبح بیدار شدم که قبل ناشتا برم ی ازمایش بدم بخاطر مصرف قرصای راکوتانم کبی تو دلم دعا کردم مثل همیشه مشکلی نباشه که بتونم درمانو سریع پیش ببرم چون واقعا نتیجه ش عالی و پوست عاری از جوشه:) 

+لطفا فقط با تجویز متخصص مصرف شود:)

برگشنتی اماده شدم که برم دانشگاه حسابی خودمو پوشوندم و رژ لبم زدم و رفتم سوار ماشین بشم ..کفشام واکس زده جلو پام بود بابا واکس زده بود*_* توی ماشین ضد افتابمو زدم:/ من همیشه دقیقه نودی م:|

بعد از استاد سر کلاس رسیدم.. خداروشکر اونطور که بقیه تعریف کرده بودن نبود و من از خودش وجو کلاس خوشم اومد:)) قرار شد تا اخر ترم یک عدد حیوون فارق از اینکه چی باشه:/ شرطی کنیم ! یه رفتار خاصیشو تقویت کنیم فک کنم ازمایش سگ و بزاقش از پاولوف رو خیلیاتون خوندین ..اینجام همونه؛) ٣نمره هم داره-_- تو دهنم ی اردک اومده نمیدونم حالا...!!

بعد کلاس ی سر رفتیم کتاب فروشی و بعدم تصمیم داشتم رستورانو عوض کنم و تنوع بدم خسته شده بودم از اونجا

بعد از یخورده پیاده روی ی رستوران با اسم خارجی :)) یافتیم و داخل شدیم😁 نزدیک در نشستیم.. 

کلی وقت گذاشتیم برای سفارش!! بخاطر گرون شدن گوشت من میترسم گوشت بخورم چون معلوم نیس چیه:/ واسه همین تمام مدت دانشگاهو جز یه بار قورمه سبزی جوجه سفارش دادم:/ 

حالا جهت تنوع زرشک پلو سفارش دادم:/ :)) دوستان جوجه .بعد از یه کوچولو بحث درمورد غذا و دانشگاه و شرطی کردن غذا اومد :)) بهترین بخشش:))) بعد ناهار توی دانشگاه میگفتن غذا که اومده تو چشمات قلبی شده اصن😂😐 هر کسیم با من غذا میخوره تاکید داره که خوشمزه میخورم و مشخصه دارم با غذام حال میکنم:))) 

و خب من نمیدونم چرا اونا همچین حسی ندارن؟؟؟ و من براشون جالبم!!!  (ب خاطر طولم عریض نیستم ابدا خداروشکر:)))) ) بعدا رفتیم سر کلاس ادبیات استاده دو درسو سرهم اورد :/ و کلاس خیلی زود تموم شد

این وسط ماهم رفتیم بوفه و منم که مدتیه معتاد دلستر انگور شدم:دی یک حالی میده بخدااا:)))

کلاس بعدی رو با یه شیخی داریم شما تصور کن شبیه ملانصرالدین:))))) سعی میکنم اخلاقیاتو حفظ کنم چون هر چی نباشه استاد هستن:/ حالا هر جسله ایشون قبل اومدن ب کلاس موضوعاتو خلاصه مینویسه اینبار من فکر شیطانی کردم ولی انجام ندادم اما گفتنش همانا دوتا از بچهها انجام دادنش همانا 

بیچاره اومد سر کلاس بعد دیدن تخته بغض کرد انگار مظلوم شد اصن:)))))))))) از این حرفای من منو دوستم ریز ریز میخندیدم تا بلاخره یکی زد رو بازوم و جاشو عوض کرد :))) خدایش دلم ب حالش سوخت :)))) ://

توی پارکینک ی مرد نامحترم دنده عقب گرفت و ب ماشینم زد پیاده شدم چیزی نشده بود ولی عصبانی بودم چون حق ب جانب گفت خانوم خوشگله جای بدی واسادی دست خوشگلم درد نکنه -__- کارد میزدی منو خونم نمیومد ب اقا گفتم درهر صورت حق نداره ب ماشین بزنه و اونم پلیس نیس:) و نشستم و نگاش نکردم اول با بوق ازم خواست کنار برم که بتونه دور بزنه توجه نکردم و با اخم پایینو نگا کردم ...پیاده شد و ب شیشه زد خانوم دیگه گذشته شما ی لطف کن برو اونور من بیرون اومدم بیا جا من:)))) اخ کیف کردم ..اول قبول نکردم ولی بعد بدجنسی نکردم اما سر پارک کردن توی اون جای تنگ پدرم دراومد -_- اخرشم نفهمیدم چطور تونستم پارک کنم اونم عقبی:// حالا کله ماشین رو ب جاده و راحت برای بیرون اومدن ....بابا مالید ب سپر ماشین کناری:((( اسیب دید ولی امیدوارم خسارتش زیاد نشه-__-

  تا رسیدن ب خونه لش بودم بعد شام لایو سمانه رو گوش دادم و کودک شو رو دیدم ،رنگ موهای پژمان چه بهش میاد:دی :دی

داره نزدیک عید میشه و من ی فصل از هیچ کتابیو نخوندم :/ باشد که ب راه مطالعه هدایت شوم و چه بسا وقت کنم غیر درسیم بخونم:))


امروز چه پر و پیمون شدا:))

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۰
هانا

داشتم اینستامو چک میکردم و استوری هارو میدیدم که بر خوردم ب استوری خانوم روانشناس که گفتن روزانه نویسی کنید فلانه و بیساره!!:) یاد وب خودم افتادم... 

خب من هفتگی و ماهانه نویسی شده اخیرا!!! روزانه ...

روزانه نوشتن باعث تدوام اوومدنم ب اینجا میشه هر چندم نوشته خاصی نباشه اما دوس دارم امتحانش کنم:) 

ولی خب میشه از حرفای خوب استادام بنویسم😋 از بچه ها از خودم:) 

نمیدونم چرا جدیدا متنایی که بدستم میرسن دپ هستن و اینا:)) دست دست میکنم واسه نوشتنشون چون فضای کانال دپ میشه:/

+امروز خوش گذشت؟؟؟ :) من که حسابی خوش گذروندم تو برفا و کلی عکس توووپ و خوشگل گرفتم کاش میشد همه جا پخششون میکردم😐😐😂😂😂 کاش میشد با همه ب اشتراک گذاشت:دی کاش مثل خیلی از بلاگرا اونقدر ازادی و راحتی داشتم که با این مسئله مشکلی نداشتم😐😶

++اوه اوه یه خبر مهم ......... کنکور شرکت نکردم..  😱😱😱😱😱😱😱😱

 تا وقت ثبت نام حس بدی داشتم بغض میکردم خخخ دودل بودم یهو ب خودم اومدم وقت تموم شده بود.. 

هر طور بود شد دیگه:) منم که بابتش ناراحت نیستم:) پیش ب سوی اینده;)😎🤩🌈


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۴۳
هانا

دود شد رفت هوا:) 

داشتم حساب میکردم خب من یه ماهه یللی تللی میکنم چرا باشگاه نرفتم:/ حتی سر سوزنی بفکرم خطور نکرد و این شد که پشیمونیش ب دلم موند-_- (وی عاشق باشگاه است و ایزن ورزش🤩) 

اما خب حسابی دلی از فیلم دراوردم:)) از بالیوودی و هالیوودی بگیر تا کره ای !!! الانشم ی سریال کره ای رو شروع کردم:) وقتی یک مرد عاشق میشود:))) عاقا خیلی باحاله :دی البته طبق معمول سریال های کره ای دختره کم دست هست و از خانواده ضعیف :)) ولی فک کنم تفاوتش اینه پسر قصه ما با تلاش ب جایی که هست رسیده نه پول ددی جونش😜😁 فقط دلم میخواد تمام نقش اول های مرد فیلمای کره رو لی مین هو بازی کنه اخه هی میگم کاش این لی مین هو بود:))) اکثرر فیلماشون ها!!!نه فقط این   

فعلا که ذوق طوری دنبالش میکنم ببینم اخرش چه خواهد شد:) حتی میتونم پیشنهادش بدم 

+دلم برا خوابگاهمون تنگ شده ولی نه اونقدری که بتونم از خونه دل بکنم اما لازمه استقلال منه در حال حاضر 

باوجود سختیاش راحتم:) 

ی افکار بلند پروازانه ای تو کله م برای ایندم دارم اما نمیخوام و باید حواسمو جمع کنم نگمش:/ ی جایی خوندم گفتن اهداف باعث میشه مغز فکر کنه بهش رسیدی تا ی جایی و تلاشتو کم میکنی!

حالا اینو میخوام پیش خودم نگه دارم یا ی روز با حسرت یادش میکنم یا بهش میخندم ب عنوان ی ایده احمقانه یا نه باعث حال خوبه!! اما راهشو خیلی نمیدونم -_- 

این ترمم ٢٤ واحد برداشتم امیدوارم سختم نباشه منم سعی میکنم واقعا طول ترم بخونم:/ عای ترم اولی ها اگه این مطلبو دارید میخونید برای رضای خدا درسارو انباشته نکنید که بعداشب امتحان پدرتون درمیاد:||| 

ی اندرز دیگع هم بدم میرم:)) 

با اساتید ی وقت لج نشید:)) وگرنه برگه رو تصحیح نکرده نمره دلخواهشو وارد میکنه-_-

وهمکلاسیارو مقابل دوستاتون غیبت نکنید حتی اگه واقعا چیز خنده داری درموردشون هست شما پیش دستی نکن توی گفتنش:/ نمیدونم چرا اون روز یاد یه فیلم افتادم توی واقعیت تکرارش کردم و موجب خنده جمعی شدم اما قرار نیس کسی از اون جمع روزی با طرف نباشه یا اصن نه دهنش لق باشه و بخواد خوشمزگی کنه:| و رو اعصاب شما پیاده روی نکنه-__- 

+راستی میخوام بوف کور رو شروع کنم:) ایندفعه اینو نصفه رها نمیکنم:دی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۴۹
هانا

فرجه هام دارن نفسای اخرشونو میکشن !ترم یکم تموم شد..خیلی زود!

من هنوز خستگی هامو در نکردم:/ خیلی خستم نمیدونم چرا انگار تمام این مدت من نبودم که میخوابیدم و فیلم میدیدم!!!!!!  اونقدر که میل ب انصراف دادن دارم

:||||

انتخاب واحدمو انجام دادم ... از اینکه بر میگردم خوابگاه هم خوشحالم هم ناراحت:(

هم اتاقیای خیلی خوبی دارم اما ی یری کاراشون قابل تحملم نیست:/ و حالام توی رودربایستی م و نمیتونم بیان کنم

بگم خوراکیای منو نخورین وقتی من نیستم:/ چون وقتی برمیگردم خبر ندارم شما خوردینشون و من چیزی برا خوردن ندارم:| :))) یا نوبت نظافتو رعایت کنید و خودتون ب فکر باشین:/ متنفرم از اینکه ب کسی وظیفه ش رو یاداوری کنم چون بعدش برچسب حساس بودن میخورم!!!! بدترش اینه نصف لباسات خونه س نصفش خوابگاه همیشه ب مشکل میخورم:| :))

همه ی واحدارو برداشتم! نمیدونم میخوام بخونم یا نه هر چندم واقعا دیر شده! هه:)

شاید بعدا حذف کنم شایدم نه!!! 

شاید سرنوشت همینه اصن؟! نمیدونم فققطط دوس دارم دولتی میبودم همین! 😶

بیشتر وقتم ب فیلم دیدن گذشت:)) ٥-٦ تا فیلم هندی و حالام سریال کره ای پرنسس جامیونگ:)) خیلی خوبه*_*

گاهی فکر میکنم بهتره سال قبل میومدم گاهی هم فکر میکنم امسالم نمیودم اوووو فکرم داااغونه از شلوغی!!!


بعدا نوشت: الف شدم^___^ چقدرم سرش خودمو ناراحت کردم و قبل از دادن هیچ امتحانی عزا گرفتم و گفتم الف نمیشم:))) البته میتونست بهتر باشه اگر دوسه تا از استادا حقمو نمیخوردن من شک ندارم کمتر از نمره خودم بهم دادن -__- تنگ نظرها :/ :دی

++ نمیدونم اصن تجربه ب حساب بیاد یانه ولی دوس دارم بگم از ترم اولم چیا یادگرفتم هر چند یادنگرفته ها زیادن!

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۵
هانا

خیلی دلم گرفته 

تصمیم گرفتم دوباره برم خوابگاه ! قبلش خواستم ب حرف مامان گوش کنمو و خودم با ماشین برم بیام! 

بعد که دارم میسنجم فایده نداره! من تشنه ی استقلالم تشنه مستقل شدن یخووورررده ازادی!!

بعد اینجا بمونم نقض موجودیتمه حتی:))) 

شاید باورتون نشه مامانم بدش میاد من گاهی اوقات لاک میزنم و لاک ب ناخن میرم دانشگاه:/  قرن ٢١ :/

حالا اینو گوش کن:| لاکام رو جمع کرد قایم کرد:||| خیلی ناراحت شدم گریه کردم نصفه شب ! گفت خواهرت مدرسه میره تذکر میدن تو هم دانشگاه ، زشته دخترم! ب بهانه خواهرم در واقع برای دوتامون توجه کن؟ منو با ی بچه١٣ ساله مقایسه کرد! هه:/ 

بعدش اهمیت ندادم و دیروز رفتم سراغ کمد ها و پیداشون کردم و رنگایی که دوس داشتمو اوردم تو جعبه م گذاشتمو قفل کردم:/ بله من دیگه یه دختر نوجون احمق و دست و پاچلفتی نیستم که هنوز نیاز ب مراقبت داره! بعدم دست و پامو مزین ب لاک قرمزم کردم^^ حالم خوبه:)) 

من گاهی اوقات برای دل خودم میرم یونی ارایش ملایمی دارم مقابل بقیه ملایمهایی که دیدی من سوتفاهمم چون اصلن همونم ب چشم نمیاد! ی روز هم نه فقط رژ! حالا خدانکنه یخورده رنگش ب چشم بیاد باز غر غر های مامان عزیز:/ درسته با خنده و عجله میرم و گوش نمیدم ولی واقعا من مقابل بقیه دانشجوها مثل دخترای  دهه ٥٠-٦٠ میموم و اونام که ٩٠ :)) اینو دختر عموم هم گفت حرف من نیس! :/ البته خداروشکر مامانم از اونا نیس که دم ب دیقه گیر میده گاهی :/

نتیجه اینکه خوابگاه گزینه مناسبیه.. هر چند یکوچولو سخته و خونه ی چیز دیگه س!

مامان من معتقده دنیا خیلیی کثیفه و همه خطرا منو تهدید میکنن و همشش نگرانه فکر میکنن من خیلی ساده م حتی خودشو با من مقایسه میکنه ! میگه من ٢٠ سالم بود فلان خب دخترای ٢٠ ساله قدیم با ٢٠ ساله الان فرق میکنن ب نظرم فهمیده ترن ینی چشمو گوششون بازه:دی مثلن دختر ٢٣ ساله دهه ٥٠ یا ی دوستت دارم خر میشد با ی لبخند چه میدونم..! اما الان اینطور نیس! من ساده نیستم -__- 

میبینی خواسته ها و ازادی های من چه قدررر کوچیکن؟ مامان میگه حتی با دوستات جایی نرو بازار نرو فلان زمونه ی بدی شده!

کنسرت رفتن دوستا و سینما رفتنشونو نشون مامان بابا بدم میگن اینا میرن درس بخونن یا یللی تللی-__- نمیشه که تمااام مدت درس خوند که پس زندگی نکرد؟!

میخواستم ذهنشو باز کنم..که جا برا خودم باز کرده باشم:)) فهمیدم نووچ فایده نداره بهتره تنهایی حالشو ببرم

فهمیدم لازم نیس همه چیو باهاشون درمیون بذارم :( تقصیر خودشونه:/  مگه من چند بار دیگه ٢٠ سالم میشه!!! ها؟!

تاو وقتی با خانولده زندگی میکنیم ازادی نقض میشه و تحمل نقض ازادی هم سخته.. اینو ی جا خوندم راهشم درس خوندن و دور شدنه

کاش بشه برا ارشد بورسیه بگیرم ی کشور دیگه.. یکی از رویاهامه:) 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۳۷
هانا

دلم نمیخواد کنکور بدم:|||| 

دارم زندگیمو میکنم:/ راحتی زیر زبونم مزه کرده 

درسمو دوس دارم!!!!! 

و هدفم شده ... حتی کنکور بخوام بدم برای دولتی همین رشته میخوام پس چرا هی خودمو اذیت کنم شاید بدون کنکور دولتیش سال دیگه بود اصن! 

نمیدونم چرا الکی عذاب وجدان هزینه دانشگاه ازادو دارم:(( این همه ادم ازاد درس میخونن

تازه فقط باباشون حقوق بگیره!!! ماکه وضعمون بهتره!! اما باز نگرانم که نکنه سختشون باشه..

از طرفی منم خسته م !! مامان هی میگه گولم زدی درس نمی خونی؟(ینی چی واقعا؟؟ اینده خودمه ؟ انتخاب منهچرا گول بزنم:/ ) وسط فیلم بابا میاد میگه پس چی شد؟ مرخصی و درس و .. الان بهمنه ها؟! 

و من هیچ جوابی ندارم...

خدایا توی بهترین راه ممکن قرارم بده🙏🏻

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۴۷
هانا

دختره ٢٠تا دراز نشست ب زور میره ... !!! امتحانای زیر ١٢ ثانیه رو بالای ١٢ ثانیه میره و اون زیر ١ دیقه رو بیشتر اونوقت بیو اینستا زده فیتنس :// سرمو کجا بکوبم دقیقا:)) سر کلاسم که همش اه و ناله از انجام حرکات و تنبلی:)) خلاصه که گول نخورید:دییی

بعد من استادم چقددررر منو تعریف کرد بالاترین نمره کلاسم هم بهم داده باز نمیگم من فیتنسم:دی 


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۷ ، ۱۱:۳۳
هانا

عاقا این دختره خیلی رو اعصاب پسرا رو ریپلای میکنه خیلی تابلو میخواد مخ بزنه خیلییییی

هی دوس دارم تو گروه بگم جمع کنید لاسیدناتونو:))


+تا یادم هست بگم سعی کنید تو دانشگاه ب یکی دوتا دوست اکتفانکنید تا میتونید صمیمی شید که اگه با بعضیا جور نشدید راحت ازشون دور شید :) و ی روزیم دوستتون دانشگاه نبود کسی باشه باهاش بگردید

خدا رو شکر من اولش فقط با پ بودم بعدا فهمیدم چ خوب شد با فلانی و فلانی ها هم صمیمی شدم :) تنها نمیمونی خلاصه؛)

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۷ ، ۱۵:۴۸
هانا