چشم از پنجره بردار منجی در آینه است
خیلی دلم گرفته
تصمیم گرفتم دوباره برم خوابگاه ! قبلش خواستم ب حرف مامان گوش کنمو و خودم با ماشین برم بیام!
بعد که دارم میسنجم فایده نداره! من تشنه ی استقلالم تشنه مستقل شدن یخووورررده ازادی!!
بعد اینجا بمونم نقض موجودیتمه حتی:)))
شاید باورتون نشه مامانم بدش میاد من گاهی اوقات لاک میزنم و لاک ب ناخن میرم دانشگاه:/ قرن ٢١ :/
حالا اینو گوش کن:| لاکام رو جمع کرد قایم کرد:||| خیلی ناراحت شدم گریه کردم نصفه شب ! گفت خواهرت مدرسه میره تذکر میدن تو هم دانشگاه ، زشته دخترم! ب بهانه خواهرم در واقع برای دوتامون توجه کن؟ منو با ی بچه١٣ ساله مقایسه کرد! هه:/
بعدش اهمیت ندادم و دیروز رفتم سراغ کمد ها و پیداشون کردم و رنگایی که دوس داشتمو اوردم تو جعبه م گذاشتمو قفل کردم:/ بله من دیگه یه دختر نوجون احمق و دست و پاچلفتی نیستم که هنوز نیاز ب مراقبت داره! بعدم دست و پامو مزین ب لاک قرمزم کردم^^ حالم خوبه:))
من گاهی اوقات برای دل خودم میرم یونی ارایش ملایمی دارم مقابل بقیه ملایمهایی که دیدی من سوتفاهمم چون اصلن همونم ب چشم نمیاد! ی روز هم نه فقط رژ! حالا خدانکنه یخورده رنگش ب چشم بیاد باز غر غر های مامان عزیز:/ درسته با خنده و عجله میرم و گوش نمیدم ولی واقعا من مقابل بقیه دانشجوها مثل دخترای دهه ٥٠-٦٠ میموم و اونام که ٩٠ :)) اینو دختر عموم هم گفت حرف من نیس! :/ البته خداروشکر مامانم از اونا نیس که دم ب دیقه گیر میده گاهی :/
نتیجه اینکه خوابگاه گزینه مناسبیه.. هر چند یکوچولو سخته و خونه ی چیز دیگه س!
مامان من معتقده دنیا خیلیی کثیفه و همه خطرا منو تهدید میکنن و همشش نگرانه فکر میکنن من خیلی ساده م حتی خودشو با من مقایسه میکنه ! میگه من ٢٠ سالم بود فلان خب دخترای ٢٠ ساله قدیم با ٢٠ ساله الان فرق میکنن ب نظرم فهمیده ترن ینی چشمو گوششون بازه:دی مثلن دختر ٢٣ ساله دهه ٥٠ یا ی دوستت دارم خر میشد با ی لبخند چه میدونم..! اما الان اینطور نیس! من ساده نیستم -__-
میبینی خواسته ها و ازادی های من چه قدررر کوچیکن؟ مامان میگه حتی با دوستات جایی نرو بازار نرو فلان زمونه ی بدی شده!
کنسرت رفتن دوستا و سینما رفتنشونو نشون مامان بابا بدم میگن اینا میرن درس بخونن یا یللی تللی-__- نمیشه که تمااام مدت درس خوند که پس زندگی نکرد؟!
میخواستم ذهنشو باز کنم..که جا برا خودم باز کرده باشم:)) فهمیدم نووچ فایده نداره بهتره تنهایی حالشو ببرم
فهمیدم لازم نیس همه چیو باهاشون درمیون بذارم :( تقصیر خودشونه:/ مگه من چند بار دیگه ٢٠ سالم میشه!!! ها؟!
تاو وقتی با خانولده زندگی میکنیم ازادی نقض میشه و تحمل نقض ازادی هم سخته.. اینو ی جا خوندم راهشم درس خوندن و دور شدنه
کاش بشه برا ارشد بورسیه بگیرم ی کشور دیگه.. یکی از رویاهامه:)