تصمیم های دنباله دار-_-
فرجه هام دارن نفسای اخرشونو میکشن !ترم یکم تموم شد..خیلی زود!
من هنوز خستگی هامو در نکردم:/ خیلی خستم نمیدونم چرا انگار تمام این مدت من نبودم که میخوابیدم و فیلم میدیدم!!!!!! اونقدر که میل ب انصراف دادن دارم
:||||
انتخاب واحدمو انجام دادم ... از اینکه بر میگردم خوابگاه هم خوشحالم هم ناراحت:(
هم اتاقیای خیلی خوبی دارم اما ی یری کاراشون قابل تحملم نیست:/ و حالام توی رودربایستی م و نمیتونم بیان کنم
بگم خوراکیای منو نخورین وقتی من نیستم:/ چون وقتی برمیگردم خبر ندارم شما خوردینشون و من چیزی برا خوردن ندارم:| :))) یا نوبت نظافتو رعایت کنید و خودتون ب فکر باشین:/ متنفرم از اینکه ب کسی وظیفه ش رو یاداوری کنم چون بعدش برچسب حساس بودن میخورم!!!! بدترش اینه نصف لباسات خونه س نصفش خوابگاه همیشه ب مشکل میخورم:| :))
همه ی واحدارو برداشتم! نمیدونم میخوام بخونم یا نه هر چندم واقعا دیر شده! هه:)
شاید بعدا حذف کنم شایدم نه!!!
شاید سرنوشت همینه اصن؟! نمیدونم فققطط دوس دارم دولتی میبودم همین! 😶
بیشتر وقتم ب فیلم دیدن گذشت:)) ٥-٦ تا فیلم هندی و حالام سریال کره ای پرنسس جامیونگ:)) خیلی خوبه*_*
گاهی فکر میکنم بهتره سال قبل میومدم گاهی هم فکر میکنم امسالم نمیودم اوووو فکرم داااغونه از شلوغی!!!
بعدا نوشت: الف شدم^___^ چقدرم سرش خودمو ناراحت کردم و قبل از دادن هیچ امتحانی عزا گرفتم و گفتم الف نمیشم:))) البته میتونست بهتر باشه اگر دوسه تا از استادا حقمو نمیخوردن من شک ندارم کمتر از نمره خودم بهم دادن -__- تنگ نظرها :/ :دی
++ نمیدونم اصن تجربه ب حساب بیاد یانه ولی دوس دارم بگم از ترم اولم چیا یادگرفتم هر چند یادنگرفته ها زیادن!