بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

اومدم یکم حرف بزنم دیدم عهههه امروز چه روز قشنگی بوده ها !!!داشتم توجه م رو از دست میدادم:/ عجببب

امروز صبح بیدار شدم :)))) امروز "صبح " بیدار شدم😂😂😂

و دل تو دل نداشتم که برم دانشگا و نکبتای دوستداشتنیو ببینم و بعدش بریم که سوالامونو از دکتر بپرسیم

خب یخورده منسجم شد فکرم و حالا نوبت استاد بعدیه که هفته اینده برنامع ش رو میچینیم:))) !

اخه میدونی ایشون مدتیه از دکتراشونم میگذره درستع جوونه ولی خب اوشون دکترمون تازه دکتری گرفتن:))

یادشع ارشدو ،بیشترر!

دلم میخواد عکسارو اینجا اپلود کنم اما امان از اشنا:( 

خیلی حال خوبی بود دیدنشون باورم نمیشه و هنوزم انگار ی خواب دم صبح بوده که تکمیل نشد و از خواب بیدارم کردن:( کاش کرونای لعنتی ترم بهمن تموم شده باشه و نیمه دوم سالو بریم کلاس

خدایا امروز اب معدنی سرررردو سر کشیدم و حالا گلو درد و سرفه :/ میترسم اما بخاطر خانواده م !! خودم واااقعا واقعا هیچ دلبستگی و وابستگی ب دنیا ندارم! :)  اما خب زندگی در هر صورت خوبه:) من اینو فهمیدم که مرگ بر زندگی ارجحیت نداره :) فرصتیه که داریم:)

 

خب برگشتنی هم استراحت کردم دوتا فیلم فان دیدم و حالام دارم مینوسم دلم میخواد تا فردا حرف بزنم 

انگار کن که دوست صمیمیه منی؛) 

چون امشب ب دوستی نیاز داشتم که بیام چیزایی که اتفاق میفته رو براش بگم 

راستش دوس دارم جوابمم با ذوق بده :/ 

من استاد پیدا کردن تاپیکم ینی تو ی جمع که من باشم حرف تموم نخواهد شد:) 

راستی اهنگ آبی رو از ابی که گوش دادی؟ من خیلی دوسش دارم خیلی خیلی 

اهنگشو کاور شده از پرستو احمدی شنیدم و نمیدونم چرا بیشتر دوس داشتم کاورو:))) 

اهنگای مرضیه فریقی هم مدتیه قفلی زدم رو دوتاش (اه پشه های مزاحم) 

خدایا جدی حس میکنم سرما خوردم:/ 

دلم یخورده خطر میخواد ! ادرنالین:)) 

هِیییی راستی دزیره رو دارم ادامع میدمش یادتونه اومدم وقتی خریده بودمش یه مقدارشو پیش رفتم؟ یادم رفته بود چقد خوبه !!!! 

 

چقد خوبه که اینجا نگران نیستم از اینکه این وقت شب زیاد حرف بزنم و همشم کسی خوابو بهم یاداوری نمیکنه

 

تا تو با منی ، سارا نائینی:) هانا پسسسند:) 

 

+نزدیک پریودمه حس تنهایی میکنم نصفه شبی ! باوجود روز خوبی که داشتم! این بشر چع انسانیه :)))

 

محاوره نوشتنو دوس دارم خوشم نمیاد باکلاس بنویسمش من بیشتر باکلاس خوندن دوس دارم 

دروغ چرا نوشتنشو دوس دارم ولی وقت و حوصله میخاد واقعا ... من که گ..اد بله:)))

 

کاش امشب رو میشد کنار کسی عیاشی کرد! دلخوشم کرده فکر همین عیاشی ها :)) (چرتو پرت بگیم و الکی خوش واینا :))

 

هر وقت میرم بیرونو و هوا گرمه دلم میخواد مانتو شالمو با حرص دربیارمو و تمام بادو با تمام وجود ب انحصار تنم دربیارم و خنک شم

ولی فقط فکرش ذهنمو قلقلک میده و برای فرار از تذکرای مامان جلوی مانتومو بهم نزدیک میکنم 

اینقدر بهم میگه که ذهنم شرطی شده وقتی نیستشم هم میخوام جلوشو ببندم :/ 

ولی امروز حسابی ب باد اجازه دادم مانتومو برقصونه :) 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۶
هانا

نصفه شبی دلرم با خودم فکر میکنم کاش بتونم با ادما مهربون تر باشم ( نه که مهربون نباشما:))) ینی نرم تر باشم باهاشون بیشتر عشق بدم !)

بیشتر کنار خانواده م باشم 

ولی مگه میشه :( ینی با این فکر مشغولیا و کارایی که برا خودم بیهوده یا باهوده:/  درست میکنم مگه میرسم اصن 

و حتی بخوامم حس میکنم اون عشق متقابلو نمیگیرم و این عجیبه 

واسه همین بعضی وقتا دوس دارم ادمارو ببوسم بذارم کنار!

همرو مث ربات داشته باشم کنارم نوازششون کنم ماچ کنم دو کلوم حرف بزنم و بعد رهاشون کنم و برم 

چقد بدم از دلبستگی و وابستگی میاد !!!!!! چقد این موضوع خبر از ترس درونیم میده ترس از دوست داشته نشدن نه ! ترس از دوست داشتن! شاید!!!! 

میدونی گاهیم ب کسی فکر میکنم اما نمیتونم باعاش تماس بگیرم و بهش بگم ته ذهنم میگم خب که چی:/ با پیام راحتترم! خاله کوچیکه همیشه از دستم گله میکنه سر این :|
 

حالا اونو وللش:/

 

داشتم میگفتم تنهایی عمیقی همه رو گرفته انگار ... عقربه های ساعت کند شدن

ب قول تتلو پوچ شدن انگاری همه بعدشم که موزیک تنها دلداری منه،  بله-__- 

چی شد که تتلو گوش میدم؟؟؟!!!! با اون همه تنفر! بله نمیدونم چی شد فقط از استوریای مهسا شرو شد 

که ی سری تفاسیر و حقیقت گفته بود و خب منم گوش دادم و فهمیدم اگه اون تیکه هلی بدرد نخور و ضد زن و 

 فحش رو کنار بذاریم حرفای بدی نمیزنه...حقیقت!!!

گاهی که دلم نمیخواد موسیقی بشنوم میزارمش ... ! حالم گرفته س و حوصله حرف شنیدن فقط دارم اون وقتا...

 

پستو طولانیش نکنم 

فقط میخواستم بگم باوجود حال نسبتا خوب وشاکر بودن برای داشته هام اما ی خلا درونم هست که نمیدونم کی و کجا قراره پر شه و با چی!!!! 

سفر با دوستام ؟ عشق؟  ازادی؟ موفقیت ؟ شغل؟ چی!!!

و من خیلی عجیب وقتی بیکار میشم ب عشق فکر میکنم نمیدونم کجا خوندم زنان نباید بیکار بشن،باید همیشه مشغول باشن وگرنه ب عشق فکر میکنن ، راس میگه حالت عادی ب کتفمم نبود:))))) الانا هی ی عشق جاودان میخوام:/

 

++++گفتم دیگه از الانا بفکر ارشد افتادم؟ 

اونقدر فکرمو مشغول کرد و اینا خداروشاکرم البته خیلی واقعا امید بخش بود!!! ی کاری هست باید براش تلاش کنم:/ هرررچنددد سخت ولی منو از فکرای مزخرف بیرون اورد :))) جهت دار شدم( و همزمان با این حس تنم میلرزه از کنکوری دیگر) 

و چقدررر زود رسید همین دیروز ترم اولی بودما، شت:( !!!! 

بهمن باید ب صورت جدی شروع کنیم ! فعلا قراره مشورت بگیریم :)

  

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۵۹
هانا

خیلی وقته باوجود همه کتاب هایی که خوندم نیومدم ازشون حرفی بزنم چقد من ماتحت فراخی دارم:/ 

امسال توی گوشیم (ینی از عید خارجکیا چون گوشیم زبانش فارسی نیس) ١٥کتاب هدف گذاری کرده بودم ب صورت پی دی اف بخونم و گس وات؟ ن تنها فولش کردم بلکه ب ٢٥تا تغییرش دادم و حالام باز ٥ تا مونده

بعضیاشون البته حجم کمی داشتن و زود تموم شد :)

 

یه چند تا خوبشو که خودم دوس داشتم براتون مینویسم 

از قدیم ب جدید میام:))))

 

• کتاب قدرت جذبه از برایان تریسی ، برخلاف اونچه که فکر میکردم جذاب تر بود :)) و مفید برای من ! 

بعد میدونی مثلا من از مدل کتاب خودت باش دختر و اینا بدم اومد ولی اینو بشدت دوس داشتم چون اضافه گویی نداشت :) بعد از خوندنش درموردش ویس ضبط کردم و ب دوستام دادم حتی؛)

 

• زن و سکس در تاریخ، کتاب حجیمیه و از سر کنجکاوی خوندمش و اینکه فهرست بسیاااار جذابی داشت و ی سری ازشون فوق العاده جذاب بود!  من همه کتاب رو نخوندم در واقع ی سری از صفحاتو رد کردم چون حس کردم لازم نیس یا شاید جذاب نبوده اما قطعا اطلاعات خوبی بهم داد ... خوبه که دونستشون درواقع جذابه خب:))

 

• چهل نامه کوتاه ب همسرم، اونقدری که من ازش انتظار داشتم نبود راستش:/ ینی دلم خواست عاشقانه تر میبود:| 

ولی حتما ارزش یبار خوندنو داره

 
•مثل یک مرد فکر کن مثل یک زن رفتار کن، !!! بله اسم جذابی داره و از استیو هاروی هس( حتما معرف حضورتون هستن)  خوبه ی بار خونده بشه اما ی جاهایی اصن دوسش نداشتم چرا که با روحیه برابری طلبی من هم خوان نبود:دی

 

•هشت کتاب سهرابو خوندم ، و دیوان فروغ ، دلم خواست شعراشون حفظم میشد باهمون ی بار خوندن و هر جا لازم میشد ازشون استفاده میکردم ولی امان از این حافظه که هزار گیگ حرف ادمارو ب یاد داره جز مطالب مفید و دوسداشتنی:(

 

•هنر عشق ورزیدن ، هووووم رسیدم ب کتاب مورد علاقم :))) حجمش رو گوشیم٣١٦ صفه بود خیلی دوس داشتم کتابشو میخریدم ولی از بس مشتاق بودم رو گوشی تمومش کرده بودم :))) 

مطمئنم شماهم مثل من خیلی جاهاشو هایلایت میکنید؛)

 

•کتاب سه دختر حوا ، اصلا کلمات در تعریفش نمیگنجه اگر شما هم مث من درگیر پیدا کردن معنی گمشده ای هستین و مدتهاس همش دنبال پیدا کردن خوب و بد هستین بخونیدش

روایت سه تا دختر متفاوت که یکیشون محور اصلیه که خیلی جذابه ، بعد از خوندش یخورده گیج میزدم هنوز و سوالم پاسخ داده نشد ب صورت قطع و انتظار بیجایی بود شاید اما زیبا بود زیبا بود زیبا بود 

هرچقدر از ابهام بدم بیاد اما خوشم میاد از کتابایی که تورو با افکارت در اخر داستان تنها میزارن :)))

 

•بوف کور ، گفته بودم دربارش؟؟؟ جمله اخر برای کتاب قبل رو اینجا هم پیست کنید:))) 

اینم نظیر نداشت  فقط همین ! گیجی بعدشو .. و تا مدتها به یادش بودن از ویژیگی های جذابیه که این کتاب داره 

 

•قلمرو اشتباهات شما ، اینم خیلیی بدرد بخور بود 😉 دوسش داشتم و دوباره هم میرم سراغش

 

•مردان بدون زن از هاروکی موراکامی، ب اعتبار نویسنده گوشش دادم( صوتی بود) و خوب بود نیمه اولش لاقل بهتر بود ، راستش نیمه دومش بین خواب و بیداری گوش دادم و بار دومم که گوشش دادم اِی همچین :))) اره همون نیمه اول ... یجورایی سرگرمی بود اصن شاید! عریضه م خالی نبود:))))))))))) تا خود ژاپن پرانتز:دی

•دیگه یاد ندارم فعلا😅

 

این داستان ادامه دارد با کلی کتاب جذاااب که قراره بخونمشون 

 

+++ ی چیزی بگم من... عاقا من در خواندن جز از کل ناتوانم:((( میبینید چقدر کتابای دیگه خوندم ولی هنوز نتونستم اینو بخونم؟؟؟ توی هر بار شروع ٦٠-٧٠صفه خوانده و حوصله ام سر میرود و ب سراغ کتابی دیگر میروم 

و این از عجایب است ، اگه بدونید چقدر خودمو سر خوندنش شکنجه دادم:)))) 

شاید وقتش نشده:)  ولی یروزی شده بمیرم میخونمش:/ 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۵
هانا

روز کسایی که قلبشون ب قلمشون نزدیک تره

.

.

شنیده ام چپ دست ها باهوش تر و منطقی ترند 

با دست دلشان مینویسند و پای منطقان راه میروند

چه اقلیت جالبی...

دست چپ ها عاشقانه تر مینویسند:) 

 

 

*تا حالا اینقدر تفسیرای قشنگ از خودم نخونده بودم😂😍🥰

 

عاقا ما روز نمیخوایم ی صندلی دست چپ برا ما بزارید

مرسی اه:/  😁 (واقعا اذیت کننده س!)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۴۰
هانا

چع فیلم جذابی 

چقدر دوسش داشتم 

و چقد من جو هستم!!! 

ینی خیلی باهاش حس نزدیکی میکردم!!

حرفاش احساسش!!! نمیدونم 

خیلی لذت بردم از فیلم :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۰
هانا

من نه عاشق بودم ؛

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

 

جبران_خلیل_جبران

 

+ب دنبال نگاهی هستم که مرا ازپس دیوانگی ام بفهمد:) 

نیست که:/ 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۹
هانا

از بعد از اینکه ی سری باور ها در من عوض شد دیدم ب مرگ تغییر کرد 

دیدم ب دنیا تغییر کرده

ممکنه بازم تغییر کنه وووو 

اما حالا نمیدونم خوبه یا بد اما همیشه فرض تنظیم شده رو من اینه که :هی تو تنهایی! تو خودتو داری.

من از رفتن کسی ناراحت نمیشم 

ینی حس نمیکنم کسی منو رها میکنه بلکه منم که کسیو رها کردم حتی اگه برعکس باشع 

چون در هر صورت کسی که منو رها کنه و خبری ازم نگیره منو از دست داده !!! خودشیفتگی نیست واقعا ! 

این سپر من مقابل تمام نامردی های دنیاس 

بی عدالتیای دنیا 

مثلا ببین من دوبار دعوا میکنم بار سوم اما بار چهارم لبخند میزنم و فکر میکنید که مشکلی ندارم 

خیر فهمیدم طرفم اهمیت نمیده پس منم نمیدم چه بسا کمتر !!!  یکیشم اینه درکم از طرف مقابلم بالا میره و یا قطع امید میکنم کلا از این سه حالت خارج نیس! 

 

من نمونه بارز ادمیم که میبخشه اما فراموش نمیکنه :/ :))) 

کینه ای نیستم اصلااا فقط یادمه همه چی 

 

اها از سنگ شدنم بگم !!! 

واسه این دلایله حس میکنم پوستم کلفته:)) ینی کسی بره کسی بیاد!  چه میدونم ..نمره بگیرم یا نشه اونطور که خواستم ب تخممه:))

 

اما اما فقط خودم و کسی که منو میشناسه میدونه چههه ادم نرمی این زیر مخفی شده 

تازه باز کسی که منو میشناسه نصفشو میفهمه

 

نمیدونم چطور شد این شخصیت در من ساخته شده 

متعجبم از کسی که تجربه ضربه خوردن از هیییچ کسیو نداشته اما اینطور ریر پوسته ی کلفتی پنهان شده 

هر چند دوسش دارم باعث میشه توی نامهربونیای روزگار دووم بیارم:)

بسیاز از نااگاهی و بی شعوری دیگران رنج میبرم

چه بسا کسی از بشعوری من رنج ببره !! اینم هست!! اما امیدوارم بسیار کم باشه و سعی دارم:)

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۰۴:۰۵
هانا

سلام ب همه که میخونن و سلام ب خودم در اینده:))

عاشق اینم با ایندم حرف بزنم:)))))

این مدت بیشتر پیش نویس میکردم نمیدونم چرا :/ باز مرض گرفتم !!!

امتحاناتتت دارن منو میکشن خیلییی طولش دادن منم واحد زیاد برداشتم البته:((

ب خوبی گذشتن ولی:)

در انجام تحقیق دکتر م هنوزم کوتاهی میکنم و پروژه رو تخوبلش ندادم ینی بخاطر نمرش نیستا میترسم ترم بعد باهاش چش تو چش شم زشته انجام ندم باید گشادیو بزارم کنارو تکمیلش کنم

این کرونا هم کاش زودتر بره بچه مردم که من باشم با هزار امید اومدم دانشگا که رها بشم از بند خونه :/ اینطوری که کلشو تو خونه پاس میمنم؛/

نمیدونم چه عجله ای داریم زودتر تموم کنیم درسو!!! امیدوارم پشیمون نشم ازش!!!!

قراره بعذ امتحاناتم با ارزو و مونا تماس بگیرم 

چقد دل تنگشونم خصوصا ارزو

شایدم با فاطمه ... مرددم که بخواد البته کاستی از من نبود اون خودش پیگیر نشد باز من دارم مرام میزارم!!!

....خبریم از انیا بلایت جان نیس:///

خلاصه این روزا ب شدت دلتنگ تمام دوستای مجازیو غیر مجازیم 

 

ینی اینقدری که من دلتنگشونم اونام اره؟؟؟؟ 

دوس دارم بهم ثابت کنن راستش دیگه حرفای ابکی ب دلم نمیشینه!!!

با ی تماس یا پیام دلم برات تنگه !!!! همین واقعا...

 

چقد خوابم عن شد بخوامم نمیتونم زود بخوابم فاااک:/

دلم تنگه کتاب خوندنه ولی از بس درس خوندم عقم میاد حتما بعذش:/// 

من حس میکنم خیلی نفهمم:((( دلم میخواد کتابای دنیارو قورت بدم-___-

 

دلم میخواد ی شهروند خارجی بودم تو ی شهر اروپایی اهء:/  

که شاید نویسنده هم بود یا بلاگر!!! راحت بودم عکس میذاشتم و فلان:))) 

کنار همسر بور خارجیم :))))) مثلا من ایرانی م مهاجرت کردم:/ یا با همسر ایندم بعدا مهاجرت کنیم... چه خوب میشهههه 

شایدم اون اونجاس منتظره من مهاجرت کنم پیدام کنه:))) سک سک:/ 

بهتره بخوابم:| 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۹ ، ۰۳:۰۱
هانا

سرکوب احساسات و غرایز خیلی بده 

تا اینجا که من فهمیدم ب هر حال!!! 

همش باعث دردسره! 

اینارو نمیگم ک چون امتحان درسی مربوط رو دارم ن اتفاقا:)) 

میگم چون خودم شدم اون دسته ای که احساسات عاطیفمو مخفی میکنم میزنم تو سرشون اجازه بروز و رشد بهشون نمیدم پر و بال نمیدم و چقدر دنیا قشنگ تر بود اگه ب عواطفمون پرو بال میدادیم و اجازه رشد! 

این در صورتیه که خب هیچ شکستی و ناکامیی نداشتم!!!!!!!! اگه داشتم ب این ربط پیدا میکرد احتمالا.

و چرا ؟ خودم ک میگم ی ترسی اون پشت پنهون شده !!!! 

حالا اون ترس چیه ؟ علت چیه ؟ کارم درسته یا غلط ؟ کار یه متخصص بالینیه:))) خودم تا اونجا رفتم ک فقط میتونم بفهمم چی ب چیه یذره گاهیم با کمک سرچ ،  اما راه کار ؟ هنوز خیر

اخه میدونی ؟ هر کی ندونه خودم که میدونم من چقدر ادم عاطفی هستم( وابسته اما نه! نمیدونم چرا ادما اسم وابستگیو میزارن عاطفه) ولی در ظاهر اصن ادم لطیفی بنظر نمیام ظاهر قیافه نه ! ظاهر ظاهر ؟ اندرستند؟؟

 

++ی سوالیم ک دارم از درمانگر گرامی ک بعدا خدمتش برسم چرا من عاشق فیلمای رزمیم مث ژانر های بروس لی و جکی چان و سلمان خان:)))) ولی از دعواهای خیابونی حالم بد میشه :/ ینی از اونا نیستم که برم تماشا و کتک خوردن یکیو ببینم:/   اون لحظه هر کاریم کرده باشه من دلم میسوزه براش:/ خلاصه که این پارادوکس عجیبیه در درونم! 

 

* اگه روانشناسی نمیخوندم قطعا از کنار همه اینایی که گفتم ب اسونی رد میشدم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۹ ، ۱۶:۰۸
هانا

اقااا من هررر اختلالی هر کوفتی که میبینم من دارمش😂😂🤦🏼‍♀️ 

ولی ن دور از شوخی چقدر خوبه که بدونی ریشه مشکلاتت از کجا اب میخوره:) 

و حتی مشکلات اطرافیانت! اینطوری میتونی بهتر درکشون کنی و باهاشون کنار بیای 

حالا باید بیشتر تحقیق کنم شرایط زیادی لازمه در مورد هر نوع دلبستگی و اختلال تا ب خودم انگ ش رو بزنم:))) 

هر چند خدارو شکر تا ب الان اختلالی ندارم😂😂🙏🏻🙏🏻🙏🏻

 

+امتحان مجازی چه خوبه:دی

+کاش کلاسا ولی حضوری بود:(

+من بعضی وقتا نمیفهمم با خودم چند چندم :/ 

+بلاخره که میفهمم 

+اینده روشن است؟؟؟ (اون مدلی که میخوام؟!)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۱۵:۲۱
هانا