"اون چیه؟"
داشتم ظرفا رو میشستم که مامان بابا درمورد همسایه پشتی حرف میزدن
من خاطراتی ازشون برام تداعی شد اولش جلو بود اما ذهنم یهو منو برد ب عقب تر وقتی که
ی شب نشینی رفته بودیم خونه همسایه :)
حرف سالها قبله وقتی ٥ سالم بود شاید ، من دختر تقریبا شیطونی بودم که کمی هم خجالتی بود !!!
یادم اومد وقتی که میوه اوردن و منم سهم خودمو خوردم
چشمام ستاره زده بود رو زرد الوهای درشت و خوشمزه:)))))
چند ساعت بعد اما،وقتی برگشتیم کلی سرزنش شدمبابت حرفم و اینکه ابروی خانواده م رو بردم😂
خب من بچه بودم و اون لحظه برای بدست اوردن اون زرد الو خودم رودربایستی داشتم
واسه همین با انگشت اشاره کردم (جوری کهخانوم خونه بشنوه)که اونا چین😂😂😂و خب بهم تعارف شد و ... 😋😂
ب یادش کلی دارم ب خودم میخندم و قربون خودم میرم که چقد شیطون بودم
که اینطوری چیزیو بدست اوردم!
وخب خیلی بد شده چونفکر کردن من تا حالا زردالو ندیدم و نخوردم😂😂😂😂
از این که رد شم و ب امروز برسم فکر کردم؛ عه من الانم اون عادتو دارم😁❤️ !!!!
من هنوزم چیزهایی رو که خیلی دوست دارم و مال من نیستن رو با اسم" اون چیه " صدا میکنم و این نشونه علاقه من ب اون شی یاخوردنی یا پوشیدنیه(& etc ) هست!
من مشخصا میدونم اون شی یه گردنبند زیباست😂ولی بهش اشاره میکنم و میگم اون چیههه؟؟
این ینی دلم میخاد مال من باشع😂😅
وقتی ب ترشی اشاره میکنم میگم اون چیه ؟ ینی دوس دارم ازش میل بنمایم:))))
و همینطور بگیر تا اخر ، چقدر شیرین بود این خاطره برام و چقدر خنده دار تره که هنوزم
همینطور کودکانه دلم میخواد چیزیو تصاحب کنم😅
+توی نوت نوشتم اینو بعد انتقال دادم چرا نامرتب و ناقصه :/ ببخشید خلاصع:)
++ستاره هارو بعد از مدت زیادی خاموش کردم و حس خوبی دارم:)