بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۱۳۸ مطلب با موضوع «روزانه نوشت» ثبت شده است

از بعد از اینکه ی سری باور ها در من عوض شد دیدم ب مرگ تغییر کرد 

دیدم ب دنیا تغییر کرده

ممکنه بازم تغییر کنه وووو 

اما حالا نمیدونم خوبه یا بد اما همیشه فرض تنظیم شده رو من اینه که :هی تو تنهایی! تو خودتو داری.

من از رفتن کسی ناراحت نمیشم 

ینی حس نمیکنم کسی منو رها میکنه بلکه منم که کسیو رها کردم حتی اگه برعکس باشع 

چون در هر صورت کسی که منو رها کنه و خبری ازم نگیره منو از دست داده !!! خودشیفتگی نیست واقعا ! 

این سپر من مقابل تمام نامردی های دنیاس 

بی عدالتیای دنیا 

مثلا ببین من دوبار دعوا میکنم بار سوم اما بار چهارم لبخند میزنم و فکر میکنید که مشکلی ندارم 

خیر فهمیدم طرفم اهمیت نمیده پس منم نمیدم چه بسا کمتر !!!  یکیشم اینه درکم از طرف مقابلم بالا میره و یا قطع امید میکنم کلا از این سه حالت خارج نیس! 

 

من نمونه بارز ادمیم که میبخشه اما فراموش نمیکنه :/ :))) 

کینه ای نیستم اصلااا فقط یادمه همه چی 

 

اها از سنگ شدنم بگم !!! 

واسه این دلایله حس میکنم پوستم کلفته:)) ینی کسی بره کسی بیاد!  چه میدونم ..نمره بگیرم یا نشه اونطور که خواستم ب تخممه:))

 

اما اما فقط خودم و کسی که منو میشناسه میدونه چههه ادم نرمی این زیر مخفی شده 

تازه باز کسی که منو میشناسه نصفشو میفهمه

 

نمیدونم چطور شد این شخصیت در من ساخته شده 

متعجبم از کسی که تجربه ضربه خوردن از هیییچ کسیو نداشته اما اینطور ریر پوسته ی کلفتی پنهان شده 

هر چند دوسش دارم باعث میشه توی نامهربونیای روزگار دووم بیارم:)

بسیاز از نااگاهی و بی شعوری دیگران رنج میبرم

چه بسا کسی از بشعوری من رنج ببره !! اینم هست!! اما امیدوارم بسیار کم باشه و سعی دارم:)

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۰۴:۰۵
هانا

سلام ب همه که میخونن و سلام ب خودم در اینده:))

عاشق اینم با ایندم حرف بزنم:)))))

این مدت بیشتر پیش نویس میکردم نمیدونم چرا :/ باز مرض گرفتم !!!

امتحاناتتت دارن منو میکشن خیلییی طولش دادن منم واحد زیاد برداشتم البته:((

ب خوبی گذشتن ولی:)

در انجام تحقیق دکتر م هنوزم کوتاهی میکنم و پروژه رو تخوبلش ندادم ینی بخاطر نمرش نیستا میترسم ترم بعد باهاش چش تو چش شم زشته انجام ندم باید گشادیو بزارم کنارو تکمیلش کنم

این کرونا هم کاش زودتر بره بچه مردم که من باشم با هزار امید اومدم دانشگا که رها بشم از بند خونه :/ اینطوری که کلشو تو خونه پاس میمنم؛/

نمیدونم چه عجله ای داریم زودتر تموم کنیم درسو!!! امیدوارم پشیمون نشم ازش!!!!

قراره بعذ امتحاناتم با ارزو و مونا تماس بگیرم 

چقد دل تنگشونم خصوصا ارزو

شایدم با فاطمه ... مرددم که بخواد البته کاستی از من نبود اون خودش پیگیر نشد باز من دارم مرام میزارم!!!

....خبریم از انیا بلایت جان نیس:///

خلاصه این روزا ب شدت دلتنگ تمام دوستای مجازیو غیر مجازیم 

 

ینی اینقدری که من دلتنگشونم اونام اره؟؟؟؟ 

دوس دارم بهم ثابت کنن راستش دیگه حرفای ابکی ب دلم نمیشینه!!!

با ی تماس یا پیام دلم برات تنگه !!!! همین واقعا...

 

چقد خوابم عن شد بخوامم نمیتونم زود بخوابم فاااک:/

دلم تنگه کتاب خوندنه ولی از بس درس خوندم عقم میاد حتما بعذش:/// 

من حس میکنم خیلی نفهمم:((( دلم میخواد کتابای دنیارو قورت بدم-___-

 

دلم میخواد ی شهروند خارجی بودم تو ی شهر اروپایی اهء:/  

که شاید نویسنده هم بود یا بلاگر!!! راحت بودم عکس میذاشتم و فلان:))) 

کنار همسر بور خارجیم :))))) مثلا من ایرانی م مهاجرت کردم:/ یا با همسر ایندم بعدا مهاجرت کنیم... چه خوب میشهههه 

شایدم اون اونجاس منتظره من مهاجرت کنم پیدام کنه:))) سک سک:/ 

بهتره بخوابم:| 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۹ ، ۰۳:۰۱
هانا

اقااا من هررر اختلالی هر کوفتی که میبینم من دارمش😂😂🤦🏼‍♀️ 

ولی ن دور از شوخی چقدر خوبه که بدونی ریشه مشکلاتت از کجا اب میخوره:) 

و حتی مشکلات اطرافیانت! اینطوری میتونی بهتر درکشون کنی و باهاشون کنار بیای 

حالا باید بیشتر تحقیق کنم شرایط زیادی لازمه در مورد هر نوع دلبستگی و اختلال تا ب خودم انگ ش رو بزنم:))) 

هر چند خدارو شکر تا ب الان اختلالی ندارم😂😂🙏🏻🙏🏻🙏🏻

 

+امتحان مجازی چه خوبه:دی

+کاش کلاسا ولی حضوری بود:(

+من بعضی وقتا نمیفهمم با خودم چند چندم :/ 

+بلاخره که میفهمم 

+اینده روشن است؟؟؟ (اون مدلی که میخوام؟!)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۱۵:۲۱
هانا

قربون صدقه های جدید ومتفاوت 

من همون قربونت وفدات و مرسی عزیزم مرسی عشقم رو بلدم تازه استفاده کردنی ی جوری میشم انگار خودمو لوس کرده باشم:/ 

ولی خیلی دوس دارم یادبگیرم میخونم گاهی کامنتارو ب این جهت ولی با خودم میگم ویییششش تو اینارو بگی خیلی لوس طوره که :))) اداس همش که ! ولی خوش زبونیه و من عاشق ادمای خوش زبونم!!!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۰
هانا

ذهنم پر از دیتا و دیتا پذیر و گشنه! اما وقت تنگه 

بین دیتاهای داده شده جدل دارم و وقتی برای فکر کردن بهش ندارم 

چون کلی تکلیف درسی دارم و باید ترجمه تخصصی رو انجام داده و تایپ کنم تا موعد مقرر:(( وهنوز کاری از پیش نبردم خیلی:/ 

بعد این که دارم روانی میشم از اینکه نمیتونم سرعتمو تو خوندن کتاب دستم بیشتر کنم چون جذاابع واقعا بعد....

اومدم و کتاب شبمو از رو گوشی انتخاب کردم و هر وقت خوابم نمیاد میخونمش و اینم اتفاقا جذابه:| 

و بدتر خودمو تو مخمصه انداختم 

چون دوتاش لازم داره بهش فکر کنم=/ 

یکیش سه دختر حوا و دیگری، خیره ب خورشید .. 

پشیمونم دیر شروعشون کردم و پشیمونم وقت بدی شروعشون کردم:((

 

+حس میکنم دارم ادم گریز میشم (چند وقته دوس ندارم باکسی چت کنم!ممکنه تاثیرات قرنطینه و pmsهم باشه!) البته من همیشه عاشق ادمای مختلفم و عاشق ارتباط گرفتن ولی فعلا چون با افکار خودم کنار نیومدم افکار مخالف میتونن ازارم بدن خصوصا افکاری که میدونم غلطن!!!! میخوام ب درجه از عرفان برسم که افکار برام مهم نشه ولی مگه میشه ادم افکار ادمای نزدیکش براش مهم نباشه چون خب تشعشعاتش ب تو هم میخوره و ممکنه ازارت بده!

any way....

پی نوشت: دارم ورزش میکنم و حالم بهتره:) کاش ادامه پیدا کنه برای همممیشه میخوام قوی باشم

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۴:۳۱
هانا

با دوستام چندتا چالش گذاشتیم که از بیکاری و سکون دربیایم اولیش نقاشی بود :))

خداییش از روز قبل فکرمو مشغول کرد بعدم دستامو :) بهتر از فکرای چرت و پرت همیشگی بود 

منم دوباره ب خود ستایی رسیدم و فهمیدم استعداش هنوز کور نشده ( ی استعداد موروثیه ) فقط خیلی حوصله نیاز دارم برای تداوم و حتی انجامش :/ من خیلی ماتحت فراخی دارم در زمینه کارایی کع مجبورم نکنن و کلا ترجیحم اینه بخوابم واینا ولی اینطوری که نمیشه حال کرد تو زندگی :|من بشدت عاشق ادمای فعالم درعوض کسی کاری میکنه من کیف میکنم انگار خودم کردم مثلا:))

 واسه همینه اصن من تو همه زمینه ها ی کاری کردم و ول کردم :/ از همه انگشتام نیمچه هنری میباره:))) 

خلاصه که حس خوبی بود خوبترش اینه فردا شاید برم تو کار گواااش:)))) حس میکنم لذت عمیق تری از مداد رنگی میده بم . حس دادماستی طوری داشته برام از همون اوایل:دی

روزایی که برا خودم وقت میزارم خیلی سبکم:) خیلی!

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۸
هانا

دوباره دارم ب ورزش رو میارم و واقعا درد گردن و کمرو با همین دوبار بهتر کرده ناموسن ما چرا اینقد تنبلیم که ورزش نمیکنیم :/ 

موهای بابا رو تو این قرنطینه کوتاه کردم خیلی خوب شد:)) کارم بیسته:دی

در این قرنطینه کتاب میخوانم و چند باری اشپزی کردم ..ته چین با مرغ رو برای اولین بار و عالی شد :)

کتابای درسیمو سفارش دادم بلکه بخوونم 

(کتاب نیمه تاریک وجود شدیدا پیشنهاد میشه)

با کیم درباره صدا بحث میکردم 

من تند حرف میزنم:/ و میخوام این عادتو ترک کنم چون روزی باید با مراجعام شمرده حرف بزنم و اینا و خب تاثیر بهتری داره!!!! خوندم تو کتاب قدرت جذبه! 

ولی میدونی درسته وقتی اروم حرف میزنم باکلاسه و صدام بهتره کلماتم واضح تر و اینان ولی خوم تندو دوس دارم اروم حوصلمو سر میبره:/ حس میکنم دارم کلاس میذارم خخخ در نتیجه اروم حرف نزدم جایی! 

ولی انشرلی هم تند حرف میزد خیلیم جذاب بود:|

اما باید اقرار کنم وقتی دکلمه میخونم و ارومه و اینا لذت میبرم و حس میکنم این ی ادم دیگه س:/ 

تمرین کردم اروم حرف بزنم ولی امان از اون جایی که هیجان زده بشم یا ب مطلبی بخورم که مورد علاقمه دیگه مجال نمیدم-__- 

 

++جلو موهام رو از پایین رنگ زدم واین برام مهم بود ... خودمو ب خودم و اذرافیانم ثابت کنم اینکه اینکه اگه قراره تغییری باشه اولین بار دوس دارم خودم ببینمش و برای خودم باشه نه برای کسی کع وارد زندگیم میشه :) 

چون الان منم و من دوست دارم خودم برای خودم تصمیم بگیرم برای چیزهایی که ب من تعلق دارن:)  واین گام خوبی بود که بگم لازم نیس من برای رنگ کردن موهام حتما شوهر داشته باشم:) خوشحالم:))

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۲۴
هانا

اهنگ ای کاش فرزین بد جور نابودم میکنه حس عجیبی داره توش 

خصوصا که منو یاد ی عشق میندازه ...

عشقی که من شاهدش بودم 

نمیدونم چجوری بگم ولی میسوزم...دلم میسوزه 

انگار دل من با دل داداش یکیه! از اینکه عمق غصه و شکستشو میفهمم درد میکشم

نباید این طور میشد ولی شد و من همیشه فکر میکنم چطور میشه حالش خوب شه فراموش کنه ی جورایی! خواسته معقولی نیس چون منی که بیرون ماجرا بودمم نمیتونم فراموششون کنم ولی حتما میشه کمرنگ شه چرا کنه نه! عشق بدون وفا نمی ارزه ...! بدون صداقت نمیارزه، فقط باید اینطور فکر کرد که مناسب نبوده برات.

کاش ادما وفادار تر بودن ب هم:(

داداش میخوام بدونی که از درد کشیدنت درد میکشم و درست همین لحظه دلم انگار پتک روش زدن.. اومدم بنویسم 

بنویسم که بدونی و بدونم چقد دوست دارم و برام مهمی شاید درک نکنی ولی من خوب میفهمم که گوشه دلم چقد جات امنه:) 

کاش هیچی نمیدونستم، کاش میتونستم دوباره بهم برسونمتون ولی دیگه دیره.. و دیرم نبود ممکنه تو دوباره بشکنی چون اینقدر عاشقی و مهربون که نمیبینی واقعیتو واسه همین سعی میکنم دوباره اسیب نبینی

شاید هیچوقت نخونه و من این لحظه نیاز داشتم اینارو بهت بگم ولی نمیتونم میترسم زخمتو باز کنم همش:(

(اون روزیو میبینم که کنار خانوم دخترا کلی خوشحالیو و عاشق :) عشقی که با ارزش تر خواهد بود برات.. انشالله

 

+تجربه ای دارین در این مورد؟ چیکار از اطرافیان بر میاد؟

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۲
هانا

تو کانالم که هیچیم توش نمینویسم البته:))) فقط موزیکام از ترس حذف شدن جا میدم توش سال نو رو تبریک گفتم بلکه کسی هنوز اونجا بره:) 

بازم سال خوبی داشته باشید .

سال ٩٩رو در خوابالودگی و زیر پتو تحویل دادیم و بعدشم تبریکا ک حس میکنم بی جون بودن:)) اما من با وجود اینکه مثل همه دل خوشی نداشتم ولی خب باز کلی انرژی مثبت جمع کردم و شاید ب بقیه دادم!!!

تصمیم داشتم همونطور که پست قبلم گفتم برنامه بنویسمووو اجرا کنمووو:))) عاقا نوشتم بخدا خواهرم اومده روش نقاشی کرده😂😂 یه سری چرت و پرت واقعا!! 

فک کنم من اولین کسیم از نوشتن اهدافم بدم بیاد:/ یا کارایی که باید بکنم ! اخه مگه منه من:/ چندتا هدف بیشتر دارم که ممکنه اصن یادم برن:)) بنظرم میشه همشونو انجام داد و رسید ولی خب اینجا نوشتنش ی لطفی داره و اونم اینه هانای ١٥سال دیگه هم میخوندش:)) و یه لبخند رو لبش میشینه:)

برگه رو پاره کردم اما بزارین از حفظ بگم: 

اهمیت دادن ب خودم از لحاظ روحی و اولویت قرار دادن خودم از همه لحاظ! در واقع ارزش نهادن ب خودم 

(چون متاسفانه همیشهه خدا برا بقیه بیشتر ارزش قایلم کمتر نه میگم و اولویت خودم نبودم :(  )

ریس خودت باش!( بله وقتی سیر هستی چه لزومی داره غذای اضافی برداری:)) بگو نه! بزار شکم بفهمه رییس کیه!

ورزش در تابستان:))) سفت وسخت درست عین روزای ١٨سالگی هر روووز و سخت!(چرا سخت؟ اضافه وزن؟ نه اصلا برا روزای میانیالی میخوام ورزتیده باشم میخوام قوی باشم واقعا بدنم ضعیفه ماهیچه هاش از این لحاظ اصن قوی نیستم!)اینبار اما میخوام بزنم تو کار رزمی عشق قدیمی که سالها بخاطر نداشتن جسارت دنبالش نرفتم (قبلا کنگفو کار کردم مدت کوتاهی)

میترسم جاییم بشکنه و اینا:/ ولی عاشقشم دلم میره برا کتک کاری:))))))

غذای روح:)) بله کتااب های درسی و غیر درسی اولش تو برگه مشخص کردم چندتا (هر کدوم١٠تا:/) ولی بنظرم بستگی ب شرایطه من میتونم بیشترم بخونم ویا کمتر(درسیارو) بنابرابن فقط سعی میکنم از خود سال قبلم بهتر بخونم وبیشتر

دیگه چی داشتمممم ، اهداف درسیم فعلا تموم کردن لیسانسو بعدش قبولی بالینی خواهد بود توی ی شهری مث تهران بیشتر تهران! حالا هر چی خدا بخواد ولی اینبار شهر خودم نه!

میخوام سعی کنم بتونم در باب رشته خودم تولید محتوا کنم! خیلیم سایت خوندم چیز کمی دستگیرم شد ولی بد نبود!

امیدورام اینو بتونم واقعا 

همیشه دوس داشتم این کارو شاید از ی پیج اینستا شرو کردم و اگه دیدم خوب پیشرفت شمارم دعوت میکنن:)

اگه چیزی یادم اومد در این مورد بعدا وقت هست واضافه میکنم

 

________________________________________
خیلی خب 

میخوام بگم که روزای قرنطنیه با دیدن گاه ب گاه فرندز یا یک فیلم ویا کتاب و چت با دوستام میگذره

بابا مامان تو این قرنطینه صمیمی تر شدن انگار یا من حس میکنم😂:)))  بخاطر اینه بیشتر باهم وقت میگذرونن خخخخ قبلن که سر کارو بعدشم خسته :))

منو خواهرمم بهتریم:))) باهاش قهر کنم (قهر نیستم ناز میکنم😂)خیلی دپ میشه اصن:)) 

وایی راستی دوس دارم اینم بمونه یادگاری : داشتیم فیلم زندگی دیگرانو ب پیشنهاد مدیری میدیدیم (من ب رسانه اعتماد کردم با بچه-١٤١٣ساله نشستم فیلم ببینم بدون مقدمه فیلم خاکبرسری شد واین شد که رومون ب هم باز شده:))) بنظرم اتفاق میمون ومبارکی بود چرا که من میدونم تو این سن دیگه تقریبا نصف بیشتر چیزا رو حتی ب غلط میدونن! خلاصه که خوب شد :)) 

 

دلم برا وبلاگای قبلیم ودویتای اون زمانم ی ذره شده :( ی سری دخترارو دارم یسری هاشونو نه 

حالا اینارو دارم ولی واقعا دلم برای یکی از پسرای جمعمون تنگه (کیان اسمش بود)اسمشو گفتم بلکه یهو اینجارو خوند!!!

نمیتونید تصور کنید چه روابط سالمی همه باهم داشتیم فارغ از جنسیت:( 

اما دوستایی که دارمشونو هیچ وجه نمیخوام از دست بدم این جمله رو خیلی دوس دارم: دنیا پر از ادماییه که همدیگه رو گم کردن!   منم نمیخوام گمشون کنم با تمام وجودم دوسشون دارم و بخشی از وجود منن 

چرا که دوران نوجوانیمو باهاشون سپری کردم و بی اغراق میگم عاششقشونم(دختر پسرم نداره!) 

 امیدوارم روزی ببینمشون و بدون دیدنشون نمیرم! 

و ف هم که مثل برادر منه و بی منت برادرانه بهم محبت داشته و منم عاشقشم و امیدوارم بتونه بهترین شریکو کنارش داشته باشه و شاد زندگی کنه :)

امیدوارم همشون خوشبخت بشن .... دوس دارم لحظاتی رو برگردم ب اون روزا!!!!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۸
هانا

دارم اینو هرروز بخودم یاداوری میکنم بلکه از رفتن کسی نرنجم :)

" کجایی؟؟؟"

طی یک تصمیم انتحاری تصمیم گرفتم دوباره مثل قبل بشم همون هانایی که از اهنگای غمگین فراری بود 

حالام با کلی اهنگ شاد ب خودم حال اساسی دادم و عملا سعی در شستن گندکاری رضا بهرام دارم 

هر چند فوقالعاده س و دوس دارم صداشو اما خب حالم مهمتره اما قطعا کنسرتشو خواهم رفت

 

+کتابی دارم میخونم درباره زبان بدن، واقعا عالیه:) از اون کتاباییه که منو میکشه سمت خودش :)  

++کتاب خودت باش دختر همراه خجالت نکش دختر از ریچل رو خریدم و اولی حدود چند فصل؟؟ ممم ٩فصلش مونده راستش خیلی از فصلاش برام تکراری بوده تا اینجا ی سری حرفایی که همیشه شنیدم و خوندم ! انتظار چیز بیشتری ازش داشتم !!!! امیدوارم خجالت نکش دخترش بهتر باشه حسم میگه بهتره😑❤️

+این روزا مصمم برای یادگیری بهتر زبان! لغات جدیدو از نرم افزار زبان میخونم(نوتیفش کردم)

امیدوارم واقعا بشه ی روز بتونم زندگی رو خارج از اینجا تجربه کنم ...(مسافرتیش نه)

این رویاییه که یخورده منو میترسونه پس شاید واقعا بزرگه هوم؟!

امیدوارم ب قدر کافی برای رویاهایی که توی سرمه تلاش کنم و کائناتم با من همسو باشن:)

 

+راستی :)  صب همه مدرسه بودن و من از تنهاییم لذت بردم و ومپایرمو دیدم:))) 

ارامشی ب خونه حاکم بود ..گاهی حس میکنم جو خونه ارامش نداره (خصوصا مامان خیلی حساسه و گیر میده 

باباهم پشت بندش ) ینی هر مسئله کوچیکی رو بزرگ میکنن-__- سرش حرص میخورن و عصبانی میشن حتی!

 

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۸ ، ۱۴:۴۰
هانا