بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۱۳۸ مطلب با موضوع «روزانه نوشت» ثبت شده است

واقعا چقدر پررو هنوزم امیدوارانه ب زندگی نگاه میکنم 

من خیلی هم پررو م !!!!

امیدوارم این امید یجایی جواب بده...

(خیلی از ما ایرانیا اصن هممون پررویم:))) )

+امروز چقدر مرور خاطرات کردم با طیبا و کیم .. برای حسرت گذشته خوردنمون زود بود :/ لعنت ب کرونا 

این همه زور زدیم بریم دانشگا که همش دوترمو نصفی تحربه کنیم واحتمالا ب همونم ختم شه... کاش ترم اخرو حضوری شه ..بدون حضور کرونا!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۱:۰۹
هانا

اینقدر بدم میاد مامانا میفهمن پسرشون با یه دختری حرف میزنه ذوق میکنن یا بهر شکل بدشون که نمیاد هیچ پیگیرم میشن که کیه:)) :/ 

ولی حالا همین یه دختری داشته باشع همچین موردیو شما تصور کن ب نسبت فرهنگ شهرتون چه اتفاقی ممکنه بیفته!

 

چه خوب میشد واکنشا یکی بود 

واقعا فرق ماجرا رو نمیفهمم هر کاری میکنم از نظر انسانی اسلامی غیر اسلامی عرفی غیر عرفی شرعی مدنی :))) اصن هیچکدوم توجیح این کار نیستن وخیلی غیر منطقی چون همون دختری که داره با پسر شما حرف میزنه اونم بابا ننه داره:/ !!!!! 

 

چه کاریه :/ کی میخاد این چیزا از بین بره 

 

باید به خودم قول بدم اگه روزی دختر و پسر داشتم تو این موضوع باعاشون ب مساوات برخورد کنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۰۰:۱۲
هانا

میدىنید چیه ؟ بزار راحت باشم باهاتون:))) 

من ب تخم بگیر ترین موجودی هستم که تا ب حال دیدم 

من تیک ایت ایزی ترینم 

من move on ترینم 

دو خط اخر میگم چرا

 

+اول اینکه دماغمو عمل کردم و از کرده ی خود بسیار شادانم فقط کلافم که فعلا نمیتونم با صورتم مث قبل رفتار کنم شدم یه پوکر فیس متحرک متورم:))))) 

 

دوم اینکه جستار ها رو تموم کردم و میتونم بگم عاشق قلم آلن دوباتن شدم وحتما ب توصیه های دوستمون میخام بقیه کتاباشم سر فرصت بخونم:)  خیلیییی خوب بود لنتی خیلی خوب نوشته!

 

سوم اینکه من دارم انتظاراتمو بازم دوباره میریزونم از ادما و نزدیکترینام وحالم بهتره ، یه جاهایی اخه یادم میره وشل میکنم ولی باز درستش میکنم واقعا ادم حالش خوب میشه 

 

چهارم اینکه برای ارشد شرو کردم ب مشاوره رفتن  و گس وات؟ هنوز هیچ عنی نخوندم:)) :/  هی امروز فردا میکنم 

گفت مشکل انگیزه داری حتما بیا ی جلسه صحبت کنیم وقراره اواسط ابان برم :(  واقعا نمیدونم چه مرگمه با یه ذوقی کتاب گرفتم و قرار شد شرو کنم ولی حالا انگار مثلا چار سال دیگه کنکور دارم!!!! اینطوری !:| 

 

دلم میخاد واقعا عین کیم بخونم ی ذره از استرس ش رو نیاز دارم:)))

طی تصمیم انتخاری خب اینستامو حذف کردم موقتا و از کرده خود شادانم چقد کلیپ جدید :/ هرچندم خوبن ولی بیچارم کردن تایممو قورررت دادن 

حالا دیگه راحت میشه درس خوند فکر کنم

اینقدر بدم میاد بعد یه مدت میام مینویسم (انتشار میکنم در واقع) نوشته ها خیلی درهم وشخمی و هر دم بیل میشن

 :/  

ولی خو نوشتنو دوس دارم :))) دوس دارم راوی ماجرای زندگیم باشم منتها اینجاهم تنبلی میکنم

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۲
هانا

همیشه نظرم اینه بیام ی چیزی بنویسم که چند سال دیگه بدونم تو شهریور این سال چه حالی بودم و ب چی مشغول! این موضوع منو همیشه ب نوشتن وا میداره!

•من عاشق نیمه اول سالم و طبعا با پایان شهریور نقداری ناراحتم اما خب از وقتی دانشگا میرفتم دیگه مهر ماه ب بعد ازار دهنده نبود چون کنار دوستام میگذشت 

حالا اما ب ازاردهنگی خودش ب قوت باقیه:/  

•١٣روز دیگه میرم سراغ پروژه بینیم بعد چهار سال تصمیم نهاییو گرفتم و بعد از دوماه بلاخره میرم زیر تییییغ:)) 

امیدوارم عن نره توش و خیلی قشنگتر شه

این مدت دهنم سرویس بود ب معنای واقعی و ارزو میکنم زودتر بگذره بلکه دیوونه نشم بس که فک میکنم ینی دماغم چی میشه :/ 

•موضوع بعدی اینکه کتابای مدرسانو سفارش دادم و رسیدن و قراره از دوساعت شروع کنم ب خوندن ولی فعلا اینکارو نکردم چون دزیره ٣٠٠صف مونده جلد دومش تموم شه و شدیدا هوس اثری ا صادق هدایت کردمو زنده ب گورش رو اوردم گذاشتم کنار تخت این تموم شد برم سراغ اون:))

ولی جدی از فردا میخونم حتما:) درس رو.

•انتخاب واحد این ترم خیلی غریبانه بود:( درسارو زدن ترکیبی ینی گاهی ممکنه بخوان بریم ! بعید میدونم اوضاع کرونا بهتر شه:( چقدر ناامیدم از رفتنش:/ سگ مصب دیگه ولمون کن :(

•سی بوک تخفیف زده این مدتو ولی تمام مدت کتابای منو با ترجمه دلخواهم نداشت الان موندم هنوز تو کارش :((( 

هزینه پستش١٤ تومنه و تخفیف یه کتابی همینقدره و نمیصرفه من فقط ی کتاب بگیرم کاش ٥تا از انتخابامو میداشت که همرو میگرفتم و تخفیف نوش جان و دلم میشد..!

• دیگه اینکه ....حالم خوبه ملالی نیست جز دور شدن گاه ب گاه خیالی دور:)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۰۹
هانا

در مواجه با مشکلات عاطفی دیگران من سه تا ادم در درونم دارم

که هر کدوم موضع خودشونو دارن 
اولی یه بیلاخی نشون میده و میگه ررریییدن برات 
دومی بسیار سنستیوه و میخواد طرفو بغل کنه و باهاش گریه کنه و بسیار همدردی داره 
سومی هم ی روانشناسه که جملات قلنبه سلنبه میگه

و سعی میکنه باعث حال بد بیشتر طرفش نشه و سعی میکنه قانعش کنه حالشو خوب کنه

اما اولی فقط وقتی عصبانی میشم از شکست خوردن منِ سومی خودی نشون میده ،در درون!!
و دومی هم در خلوتم اتفاق میفته 
سومی ؟ همیشگیه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۳۱
هانا

امشب هم اتاقیم خبر داد که خاله هم اتاقی دیگمون فوت شده 

سرطان داشت...

این مدت من فقط چندباری ریپلای کردم استوریاش که از خالش میذاشت و این اخرم چند روز قبل دوسه بار گرفتم بچه ها رو باهم که تصویری حالشونو بپرسم اما خب انلاین نبودن و نشد و خب یاد اون بیشتر بودم ینی نمیدونم چرا نتونستم تکی ب خودش زنگ بزنم ... که خاک تو سرم:( 

 ینی بجز اینا اینطور نبوده که من حال خاله ش رو بپرسم و کاستی کردم و از خودم شدید دلخورم 

حالا که امشب خبر فوتش رو دادن من شدیدا تو خودم رفتم و بسیااااار ناراحتم اونقدری که قلبم فشرده شده و حتی فک م درد گرفته یجورایی حس میکنم بخاطر این غمیه که تو دلمه و نتونستم بروزش بدم برای کسی 

حس میکنم وظیفه داشتم بجز اون استوریا از وضع و روند درمان خاله ش بپرسم... هوم؟ نظر شما چیه:( 

کلا در مقابل دوستام و بقیه همیشه حس کم کار بودن دارم و اگه اونا ی بار ب من پیام بدن من ٣بار میدم چون اون ی بار حتی برام خیلی با ارزشه:( و تازه ناراحت میشم عه من خودم چرا پیام ندادم این داد  

من نمیدونم چطور بگم 

من همیشه خودمو دوست خوبی میدونستم که وقت غم و خوشی دوستاش کنارشونه و رهاشون نمیکنه 

اما حالا حس میکنم برای این عزیزم کم گذاشتم 

حس میکنم من دوس بدیم ...:(  

من وقت غم این مدلیا دوستام نمیدونم چطور زنگ بزنم و حرف بزنم خصوصا کسی که باهاش صمیمیم کسی که صمیمی نیستم ی تسلیت رسمی و حالا معمولی برام راحته اما کسی که شبو روز باهم بودیم و خندیدیم فقط میتونم اون لحظه کنارش باشم بغلش کنم و در غمش شریک باشم و نمیدونم بیشتر از این کاری ازم ساخته نیس:( 

من خبر داشتم مثلا فلانی کرونا گرفته همیشه حالشونو میپرسیدم دوتا از دوستای دیگما! اما اینو چرا اینطور شد 

چرا چرا :(((( 

خیلی خرابم از اینکه اینطور شد و من کاستی کردم 

و حس کیکنم من خودمم اونی نیستم که دلم میخواد بقیه برا من باشن 

درصورتی که حس میکنم دارم ب خودم بسیار سختگیری میکنم چون من همیشه شروع کننده هستم وزنگ میزنمو پیام میدم وتاحالا کسی نبوده مث من 

اها خدایا تو گروهم ی بار احوال پرسی کلی کردم اون سین کرد و چیزی نگفت 

ینی باز من گناهکارم؟؟؟ من کم کاری کردم؟ پس چرا اینقدر غم سراغم اومده 

 خاله خودم کمر درد داشت مدتی من زنگ نزدم بهش یا مامانم میپرسید من میشنیدم چطوره کافی بود نمیدونم چرا اینطوریم اهل زنگ زدن برای صرف احوال پرسی نیستم گاهی دلمم تنگ میشه ولی زنگ نمیزنم خیلی مدل عنیه 

 

۵ نظر ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۷
هانا

تلاش کردم ی مدته که خواب شبانه مو تنظیم کنم ولی بعضی شبا باز نمیشه که بشع:/

یهو همینطوری دلم میخاد تا خود صب زل یزنم و اهنگ گوش بدم یا کتاب بخونم

قبلا اینستا گردی هم میکردم الان کمش کردم خیلی خیلی که هم نتم ب چوخ نره هم اینکه چیزی عایدم نمیشه ! 

 

"هیچ کس واقعا وجود نداشت "

 

اینقدر بدم میاد از این جمله هایی که صاف میزنن وسط قلبت! اینقدر رک میزنن تو پیشونیت 

اخه دلم نمیخواد قبولش کنم!!! 

واقعا واقعا ادم خودشه و خودش!!!! کی واقعا برات هست، همه درگیر خودشون ، همه غرق در تنهایی خودشون

حتی اکثر کسایی که سینگل نیستن اما باز تنهان!!!! چه فایده داره همچین رابطه ای و چرا نگهش میدارن!! 

 

شبا وقت خوبی برا فکر کردنه برای خلوت کردن برای وقت گذاشتن برا خودت بدون مزاحم:) 

وقتی برای با خودت بودن ...بغل کردن خودت! 

من عاشق شب هام:) 

البته خب قرنطینه که نبودیم بخاطر بودن بیشتر با دوستا دلم نمیخاست شب شه:) 

اما حالا ..

اهنگ امشب پس زمینه این پست.. تتلو!" یه سرم به ما بزن".

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۳۶
هانا

احتمالا اگه پیرو عنوان دنبال ی متن عاشقانه اید باید ناامیدتون کنم !!

صرفا دوستش دارم ...اونطور که ابی فریادش میزنه:) 

و خب عواطفمو بشدت بیدار میکنن اینطور متنها که در عین سادگی پر از احساسن 

حتی مثل حرفای ساده و پر از محبت ژان و دزیره!! حالا من ی رمان عاشقانه خوندم باید بیام حامله تون کنم :))))))))

و مثلا جمله "صبح اخرین جنگ " خدایا نمیتونید تصور کنید چقدر حس خوب برای من در این جمله تداعی میشه

نه تنها بخاطر تمام شدن جنگ بلکه... آه از توضیح دادنش عاجزم واقعا.

 

ی جمله های ساده ای هستن بدون تکلف اینقدر حس دارن که ادم دلش میخواد بمیره:,)))

 

++حتی یادم رفت قصدم چی بود از انتشار یه پست!

 

+++مامانو بغل میکنم میخنده فرار میکنه از دستم :/ 😂❤️چرا منو جدی نمیگیرییین😂😐از بس که مسخره بازی درمیارم همیشه :/

 راستی نگفتم کلیپ عروس کلوچله ای( داماد توی کلیسا ب اشتباه تلفظ میکنه)  که تو اینستا بود ی مدتی!!! اون منم :))) حتی بابا وقتی دیدش اومد نشونم بده که دالیییی این تویی:/ خنده های بی امانش:))) 

 

+پست پایین تر که قبلا انتشار زدم نوشتارشو اصلاح کردم و دوباره منتشرش کردم :)  حتی قبل از دزیره ی پست منتشر نشده بودd

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۴۵
هانا

اومدم یکم حرف بزنم دیدم عهههه امروز چه روز قشنگی بوده ها !!!داشتم توجه م رو از دست میدادم:/ عجببب

امروز صبح بیدار شدم :)))) امروز "صبح " بیدار شدم😂😂😂

و دل تو دل نداشتم که برم دانشگا و نکبتای دوستداشتنیو ببینم و بعدش بریم که سوالامونو از دکتر بپرسیم

خب یخورده منسجم شد فکرم و حالا نوبت استاد بعدیه که هفته اینده برنامع ش رو میچینیم:))) !

اخه میدونی ایشون مدتیه از دکتراشونم میگذره درستع جوونه ولی خب اوشون دکترمون تازه دکتری گرفتن:))

یادشع ارشدو ،بیشترر!

دلم میخواد عکسارو اینجا اپلود کنم اما امان از اشنا:( 

خیلی حال خوبی بود دیدنشون باورم نمیشه و هنوزم انگار ی خواب دم صبح بوده که تکمیل نشد و از خواب بیدارم کردن:( کاش کرونای لعنتی ترم بهمن تموم شده باشه و نیمه دوم سالو بریم کلاس

خدایا امروز اب معدنی سرررردو سر کشیدم و حالا گلو درد و سرفه :/ میترسم اما بخاطر خانواده م !! خودم واااقعا واقعا هیچ دلبستگی و وابستگی ب دنیا ندارم! :)  اما خب زندگی در هر صورت خوبه:) من اینو فهمیدم که مرگ بر زندگی ارجحیت نداره :) فرصتیه که داریم:)

 

خب برگشتنی هم استراحت کردم دوتا فیلم فان دیدم و حالام دارم مینوسم دلم میخواد تا فردا حرف بزنم 

انگار کن که دوست صمیمیه منی؛) 

چون امشب ب دوستی نیاز داشتم که بیام چیزایی که اتفاق میفته رو براش بگم 

راستش دوس دارم جوابمم با ذوق بده :/ 

من استاد پیدا کردن تاپیکم ینی تو ی جمع که من باشم حرف تموم نخواهد شد:) 

راستی اهنگ آبی رو از ابی که گوش دادی؟ من خیلی دوسش دارم خیلی خیلی 

اهنگشو کاور شده از پرستو احمدی شنیدم و نمیدونم چرا بیشتر دوس داشتم کاورو:))) 

اهنگای مرضیه فریقی هم مدتیه قفلی زدم رو دوتاش (اه پشه های مزاحم) 

خدایا جدی حس میکنم سرما خوردم:/ 

دلم یخورده خطر میخواد ! ادرنالین:)) 

هِیییی راستی دزیره رو دارم ادامع میدمش یادتونه اومدم وقتی خریده بودمش یه مقدارشو پیش رفتم؟ یادم رفته بود چقد خوبه !!!! 

 

چقد خوبه که اینجا نگران نیستم از اینکه این وقت شب زیاد حرف بزنم و همشم کسی خوابو بهم یاداوری نمیکنه

 

تا تو با منی ، سارا نائینی:) هانا پسسسند:) 

 

+نزدیک پریودمه حس تنهایی میکنم نصفه شبی ! باوجود روز خوبی که داشتم! این بشر چع انسانیه :)))

 

محاوره نوشتنو دوس دارم خوشم نمیاد باکلاس بنویسمش من بیشتر باکلاس خوندن دوس دارم 

دروغ چرا نوشتنشو دوس دارم ولی وقت و حوصله میخاد واقعا ... من که گ..اد بله:)))

 

کاش امشب رو میشد کنار کسی عیاشی کرد! دلخوشم کرده فکر همین عیاشی ها :)) (چرتو پرت بگیم و الکی خوش واینا :))

 

هر وقت میرم بیرونو و هوا گرمه دلم میخواد مانتو شالمو با حرص دربیارمو و تمام بادو با تمام وجود ب انحصار تنم دربیارم و خنک شم

ولی فقط فکرش ذهنمو قلقلک میده و برای فرار از تذکرای مامان جلوی مانتومو بهم نزدیک میکنم 

اینقدر بهم میگه که ذهنم شرطی شده وقتی نیستشم هم میخوام جلوشو ببندم :/ 

ولی امروز حسابی ب باد اجازه دادم مانتومو برقصونه :) 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۶
هانا

روز کسایی که قلبشون ب قلمشون نزدیک تره

.

.

شنیده ام چپ دست ها باهوش تر و منطقی ترند 

با دست دلشان مینویسند و پای منطقان راه میروند

چه اقلیت جالبی...

دست چپ ها عاشقانه تر مینویسند:) 

 

 

*تا حالا اینقدر تفسیرای قشنگ از خودم نخونده بودم😂😍🥰

 

عاقا ما روز نمیخوایم ی صندلی دست چپ برا ما بزارید

مرسی اه:/  😁 (واقعا اذیت کننده س!)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۴۰
هانا