یک عدد مغز تیلیت!
ذهنم پر از دیتا و دیتا پذیر و گشنه! اما وقت تنگه
بین دیتاهای داده شده جدل دارم و وقتی برای فکر کردن بهش ندارم
چون کلی تکلیف درسی دارم و باید ترجمه تخصصی رو انجام داده و تایپ کنم تا موعد مقرر:(( وهنوز کاری از پیش نبردم خیلی:/
بعد این که دارم روانی میشم از اینکه نمیتونم سرعتمو تو خوندن کتاب دستم بیشتر کنم چون جذاابع واقعا بعد....
اومدم و کتاب شبمو از رو گوشی انتخاب کردم و هر وقت خوابم نمیاد میخونمش و اینم اتفاقا جذابه:|
و بدتر خودمو تو مخمصه انداختم
چون دوتاش لازم داره بهش فکر کنم=/
یکیش سه دختر حوا و دیگری، خیره ب خورشید ..
پشیمونم دیر شروعشون کردم و پشیمونم وقت بدی شروعشون کردم:((
+حس میکنم دارم ادم گریز میشم (چند وقته دوس ندارم باکسی چت کنم!ممکنه تاثیرات قرنطینه و pmsهم باشه!) البته من همیشه عاشق ادمای مختلفم و عاشق ارتباط گرفتن ولی فعلا چون با افکار خودم کنار نیومدم افکار مخالف میتونن ازارم بدن خصوصا افکاری که میدونم غلطن!!!! میخوام ب درجه از عرفان برسم که افکار برام مهم نشه ولی مگه میشه ادم افکار ادمای نزدیکش براش مهم نباشه چون خب تشعشعاتش ب تو هم میخوره و ممکنه ازارت بده!
any way....
پی نوشت: دارم ورزش میکنم و حالم بهتره:) کاش ادامه پیدا کنه برای همممیشه میخوام قوی باشم
محاله ادمهای دورمون و افکارشون رومون تاثیر نگذارن
پس همون انتخاب کردن و نکردن ادمها