بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۵۷ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

همه ما ادما حس میکنم ی حفره ای تو وجودمون داریم که ب این راحتیا پر نمیشه!!!

اکثر ادما هم حس میکنم درگیر حفره ی تنهایین! 

این حفره تنهایی گاهی با یه نفر پر میشه 

گاهی با کل دنیا هم پر نمیشه 

شاید اونی که میخوای نیست! شایدم هست اما اون حفره ی چیزی بیشتره.. چطور بگم ی تنهایی درونی ! 

ینی ممکنه همه ما این حفره تنهاییو داشته باشیم و هیچوقتم پر نشه؟ 

من که خودم هنوز نتونستم کسیو داسته باشم که کاملا منو درک کنه 

هر کسی بخشی از منو درک میکنه فقط:)) بقیش میمونه ب امون خدا ... میمونه ب این که من دیوونه م (که البته حیفه که عاقل شم) یا : بهتره دست از این چیزای بیهوده بردارم:))) 

حالا داشتم فکر میکردم نکنه یروز که نیمه م رو پیدا کردم بازم اون حس تنهایی درونیم پر نشه ! 

از این موضىع میترسم واقعا!!!! دوس ندارم بعد اومدنش و یا با وجودش و کنارش حس تنهایی کنم میخام ىقتی هست دیگه این حسمم از بین بره و میدونم میره حالا میشه لطف کنید نیمه منو بدین؟:))) 

ی کلیپی بود اینستا دختره میگفت مادخترا چی میخایم ؟ فقط کافیه کناب بخونه ، در رو برامون باز کنه(محبت وعشق) و شاید زاویه فک ،شاااید، شاااید:)))))

اگه من تونستم ی پست جدی بنویسم😂😂✋🏻

++دلم برا خوابگاه تنگه بشدت.. این ترمم باید خونه بگذرونم:( میدونی چیه اون اتاق داغونو که هالش اندازه اتاق خودمه و تازه سه نفر توش یا تخت و مخلفات بودیم یذره شده .. 

برا چرت های ناشی از خستگی و سردرد منو ال بعد کلاسای ساعت ٧/٨ مون :)) 

برا خواب تا ساعت ١٠ صبح روزایی که صبحش کلاس نداشتیم .. برا گرم کردن غذا و اماده شدن برای کلاس

اخ که زندگی مجردی با دوستا چه حالی داره :)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۴۹
هانا

احتمالا اگه پیرو عنوان دنبال ی متن عاشقانه اید باید ناامیدتون کنم !!

صرفا دوستش دارم ...اونطور که ابی فریادش میزنه:) 

و خب عواطفمو بشدت بیدار میکنن اینطور متنها که در عین سادگی پر از احساسن 

حتی مثل حرفای ساده و پر از محبت ژان و دزیره!! حالا من ی رمان عاشقانه خوندم باید بیام حامله تون کنم :))))))))

و مثلا جمله "صبح اخرین جنگ " خدایا نمیتونید تصور کنید چقدر حس خوب برای من در این جمله تداعی میشه

نه تنها بخاطر تمام شدن جنگ بلکه... آه از توضیح دادنش عاجزم واقعا.

 

ی جمله های ساده ای هستن بدون تکلف اینقدر حس دارن که ادم دلش میخواد بمیره:,)))

 

++حتی یادم رفت قصدم چی بود از انتشار یه پست!

 

+++مامانو بغل میکنم میخنده فرار میکنه از دستم :/ 😂❤️چرا منو جدی نمیگیرییین😂😐از بس که مسخره بازی درمیارم همیشه :/

 راستی نگفتم کلیپ عروس کلوچله ای( داماد توی کلیسا ب اشتباه تلفظ میکنه)  که تو اینستا بود ی مدتی!!! اون منم :))) حتی بابا وقتی دیدش اومد نشونم بده که دالیییی این تویی:/ خنده های بی امانش:))) 

 

+پست پایین تر که قبلا انتشار زدم نوشتارشو اصلاح کردم و دوباره منتشرش کردم :)  حتی قبل از دزیره ی پست منتشر نشده بودd

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۴۵
هانا

میدونی چیه ؟؟؟ 

خیلی دلم تنگ میشه برا ادمایی که حتی مدت کوتاهی داشتمشون 

حتی دلم تنگ میشه واسه دوستایی که اوایل وبلاگ برام کامنت میذاشتن ... 

حتی اونایی که وبلاگشون حذف شده و نمیتونم برم بگم دلم تنگشونه کجا رفتن بی خدافظی؟:(

(میدونم مدتیه برای کسی کامنت نذاشتم انتظار ندارم کامنت بگیرم میدونم بقیه هم مث من تنبلی میکنن یا هرچی:)) ) ولی لاقل رفتنی بیاید خدافظی با کسی که لااااقل در حد ١٠تا کامنت حرف زدین)

 

""""اهنگ:گل پونه ،ستار"""" 

 

من امروز واتساپمو حذف نه اما داخل پوشه ای قایم کردم که دیگه نرم ! حس میکنم زیادی هستم برای بقیه !!!! 

خیلی حس بدی دارم ! من عااااشق اینم که کسی منو محرم میدونه و میاد باهام دردل میکنه و منو لایق شریک شدن تو غم هاش میدونه ... اصلا این موضوع اذیتم نمیکنه ! این اذیتم میکنه که فقط مختص این وقتا باشم ، خیلی نامردیه ! 

من عادتمه وقت غم رفیقام نزدیکم خیلی، ولی وقت شادیا فاصله میگیرم و منتظر میمونم:)

دیدی همیشه ی متنایی درباره رفیق هست بدون اغراق من یاد خودم میفتم:/ کاش یکی مثل خودم داشتم قدر نمیدونن که:))))

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۰
هانا

اومدم یکم حرف بزنم دیدم عهههه امروز چه روز قشنگی بوده ها !!!داشتم توجه م رو از دست میدادم:/ عجببب

امروز صبح بیدار شدم :)))) امروز "صبح " بیدار شدم😂😂😂

و دل تو دل نداشتم که برم دانشگا و نکبتای دوستداشتنیو ببینم و بعدش بریم که سوالامونو از دکتر بپرسیم

خب یخورده منسجم شد فکرم و حالا نوبت استاد بعدیه که هفته اینده برنامع ش رو میچینیم:))) !

اخه میدونی ایشون مدتیه از دکتراشونم میگذره درستع جوونه ولی خب اوشون دکترمون تازه دکتری گرفتن:))

یادشع ارشدو ،بیشترر!

دلم میخواد عکسارو اینجا اپلود کنم اما امان از اشنا:( 

خیلی حال خوبی بود دیدنشون باورم نمیشه و هنوزم انگار ی خواب دم صبح بوده که تکمیل نشد و از خواب بیدارم کردن:( کاش کرونای لعنتی ترم بهمن تموم شده باشه و نیمه دوم سالو بریم کلاس

خدایا امروز اب معدنی سرررردو سر کشیدم و حالا گلو درد و سرفه :/ میترسم اما بخاطر خانواده م !! خودم واااقعا واقعا هیچ دلبستگی و وابستگی ب دنیا ندارم! :)  اما خب زندگی در هر صورت خوبه:) من اینو فهمیدم که مرگ بر زندگی ارجحیت نداره :) فرصتیه که داریم:)

 

خب برگشتنی هم استراحت کردم دوتا فیلم فان دیدم و حالام دارم مینوسم دلم میخواد تا فردا حرف بزنم 

انگار کن که دوست صمیمیه منی؛) 

چون امشب ب دوستی نیاز داشتم که بیام چیزایی که اتفاق میفته رو براش بگم 

راستش دوس دارم جوابمم با ذوق بده :/ 

من استاد پیدا کردن تاپیکم ینی تو ی جمع که من باشم حرف تموم نخواهد شد:) 

راستی اهنگ آبی رو از ابی که گوش دادی؟ من خیلی دوسش دارم خیلی خیلی 

اهنگشو کاور شده از پرستو احمدی شنیدم و نمیدونم چرا بیشتر دوس داشتم کاورو:))) 

اهنگای مرضیه فریقی هم مدتیه قفلی زدم رو دوتاش (اه پشه های مزاحم) 

خدایا جدی حس میکنم سرما خوردم:/ 

دلم یخورده خطر میخواد ! ادرنالین:)) 

هِیییی راستی دزیره رو دارم ادامع میدمش یادتونه اومدم وقتی خریده بودمش یه مقدارشو پیش رفتم؟ یادم رفته بود چقد خوبه !!!! 

 

چقد خوبه که اینجا نگران نیستم از اینکه این وقت شب زیاد حرف بزنم و همشم کسی خوابو بهم یاداوری نمیکنه

 

تا تو با منی ، سارا نائینی:) هانا پسسسند:) 

 

+نزدیک پریودمه حس تنهایی میکنم نصفه شبی ! باوجود روز خوبی که داشتم! این بشر چع انسانیه :)))

 

محاوره نوشتنو دوس دارم خوشم نمیاد باکلاس بنویسمش من بیشتر باکلاس خوندن دوس دارم 

دروغ چرا نوشتنشو دوس دارم ولی وقت و حوصله میخاد واقعا ... من که گ..اد بله:)))

 

کاش امشب رو میشد کنار کسی عیاشی کرد! دلخوشم کرده فکر همین عیاشی ها :)) (چرتو پرت بگیم و الکی خوش واینا :))

 

هر وقت میرم بیرونو و هوا گرمه دلم میخواد مانتو شالمو با حرص دربیارمو و تمام بادو با تمام وجود ب انحصار تنم دربیارم و خنک شم

ولی فقط فکرش ذهنمو قلقلک میده و برای فرار از تذکرای مامان جلوی مانتومو بهم نزدیک میکنم 

اینقدر بهم میگه که ذهنم شرطی شده وقتی نیستشم هم میخوام جلوشو ببندم :/ 

ولی امروز حسابی ب باد اجازه دادم مانتومو برقصونه :) 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۶
هانا

نصفه شبی دلرم با خودم فکر میکنم کاش بتونم با ادما مهربون تر باشم ( نه که مهربون نباشما:))) ینی نرم تر باشم باهاشون بیشتر عشق بدم !)

بیشتر کنار خانواده م باشم 

ولی مگه میشه :( ینی با این فکر مشغولیا و کارایی که برا خودم بیهوده یا باهوده:/  درست میکنم مگه میرسم اصن 

و حتی بخوامم حس میکنم اون عشق متقابلو نمیگیرم و این عجیبه 

واسه همین بعضی وقتا دوس دارم ادمارو ببوسم بذارم کنار!

همرو مث ربات داشته باشم کنارم نوازششون کنم ماچ کنم دو کلوم حرف بزنم و بعد رهاشون کنم و برم 

چقد بدم از دلبستگی و وابستگی میاد !!!!!! چقد این موضوع خبر از ترس درونیم میده ترس از دوست داشته نشدن نه ! ترس از دوست داشتن! شاید!!!! 

میدونی گاهیم ب کسی فکر میکنم اما نمیتونم باعاش تماس بگیرم و بهش بگم ته ذهنم میگم خب که چی:/ با پیام راحتترم! خاله کوچیکه همیشه از دستم گله میکنه سر این :|
 

حالا اونو وللش:/

 

داشتم میگفتم تنهایی عمیقی همه رو گرفته انگار ... عقربه های ساعت کند شدن

ب قول تتلو پوچ شدن انگاری همه بعدشم که موزیک تنها دلداری منه،  بله-__- 

چی شد که تتلو گوش میدم؟؟؟!!!! با اون همه تنفر! بله نمیدونم چی شد فقط از استوریای مهسا شرو شد 

که ی سری تفاسیر و حقیقت گفته بود و خب منم گوش دادم و فهمیدم اگه اون تیکه هلی بدرد نخور و ضد زن و 

 فحش رو کنار بذاریم حرفای بدی نمیزنه...حقیقت!!!

گاهی که دلم نمیخواد موسیقی بشنوم میزارمش ... ! حالم گرفته س و حوصله حرف شنیدن فقط دارم اون وقتا...

 

پستو طولانیش نکنم 

فقط میخواستم بگم باوجود حال نسبتا خوب وشاکر بودن برای داشته هام اما ی خلا درونم هست که نمیدونم کی و کجا قراره پر شه و با چی!!!! 

سفر با دوستام ؟ عشق؟  ازادی؟ موفقیت ؟ شغل؟ چی!!!

و من خیلی عجیب وقتی بیکار میشم ب عشق فکر میکنم نمیدونم کجا خوندم زنان نباید بیکار بشن،باید همیشه مشغول باشن وگرنه ب عشق فکر میکنن ، راس میگه حالت عادی ب کتفمم نبود:))))) الانا هی ی عشق جاودان میخوام:/

 

++++گفتم دیگه از الانا بفکر ارشد افتادم؟ 

اونقدر فکرمو مشغول کرد و اینا خداروشاکرم البته خیلی واقعا امید بخش بود!!! ی کاری هست باید براش تلاش کنم:/ هرررچنددد سخت ولی منو از فکرای مزخرف بیرون اورد :))) جهت دار شدم( و همزمان با این حس تنم میلرزه از کنکوری دیگر) 

و چقدررر زود رسید همین دیروز ترم اولی بودما، شت:( !!!! 

بهمن باید ب صورت جدی شروع کنیم ! فعلا قراره مشورت بگیریم :)

  

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۵۹
هانا

من نه عاشق بودم ؛

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

 

جبران_خلیل_جبران

 

+ب دنبال نگاهی هستم که مرا ازپس دیوانگی ام بفهمد:) 

نیست که:/ 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۹
هانا

از بعد از اینکه ی سری باور ها در من عوض شد دیدم ب مرگ تغییر کرد 

دیدم ب دنیا تغییر کرده

ممکنه بازم تغییر کنه وووو 

اما حالا نمیدونم خوبه یا بد اما همیشه فرض تنظیم شده رو من اینه که :هی تو تنهایی! تو خودتو داری.

من از رفتن کسی ناراحت نمیشم 

ینی حس نمیکنم کسی منو رها میکنه بلکه منم که کسیو رها کردم حتی اگه برعکس باشع 

چون در هر صورت کسی که منو رها کنه و خبری ازم نگیره منو از دست داده !!! خودشیفتگی نیست واقعا ! 

این سپر من مقابل تمام نامردی های دنیاس 

بی عدالتیای دنیا 

مثلا ببین من دوبار دعوا میکنم بار سوم اما بار چهارم لبخند میزنم و فکر میکنید که مشکلی ندارم 

خیر فهمیدم طرفم اهمیت نمیده پس منم نمیدم چه بسا کمتر !!!  یکیشم اینه درکم از طرف مقابلم بالا میره و یا قطع امید میکنم کلا از این سه حالت خارج نیس! 

 

من نمونه بارز ادمیم که میبخشه اما فراموش نمیکنه :/ :))) 

کینه ای نیستم اصلااا فقط یادمه همه چی 

 

اها از سنگ شدنم بگم !!! 

واسه این دلایله حس میکنم پوستم کلفته:)) ینی کسی بره کسی بیاد!  چه میدونم ..نمره بگیرم یا نشه اونطور که خواستم ب تخممه:))

 

اما اما فقط خودم و کسی که منو میشناسه میدونه چههه ادم نرمی این زیر مخفی شده 

تازه باز کسی که منو میشناسه نصفشو میفهمه

 

نمیدونم چطور شد این شخصیت در من ساخته شده 

متعجبم از کسی که تجربه ضربه خوردن از هیییچ کسیو نداشته اما اینطور ریر پوسته ی کلفتی پنهان شده 

هر چند دوسش دارم باعث میشه توی نامهربونیای روزگار دووم بیارم:)

بسیاز از نااگاهی و بی شعوری دیگران رنج میبرم

چه بسا کسی از بشعوری من رنج ببره !! اینم هست!! اما امیدوارم بسیار کم باشه و سعی دارم:)

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۰۴:۰۵
هانا

از اون ادمی که خوشیاشو تنهایی لقمه میگیره 

بعد وقتی ناراحته و مشکلی داره دلش هوای حرف زدن با منو بکنه :/ 

 

نه اینکه همه باید خوشیارو فقط باهم باشن خیر!! کسی که خوشیاشو با من سهیم میشه و توی غمام همراهمه به قولی زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت:)

 

خلاصه که فقط وقت مشکلات یاد دوستاتون نیفتید:) 

یا همیشگی باشید یا خب ١١٥ هست:/

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۳۱
هانا

با هییییچ پسری نمیتونم بسازم 

من نمیتونم 

کافیه اون افکار قدیمی غیر برابری خواهانه رو ببینم :/ اکثرا هم دارن 

ینی یکی هست برای من باشه ؟ 

شبیه خودم ؟ 

نباشه هم نبوده من تن ب ذلت نمیدم :/ ترجیح میدم تا اخر عمر تنها باشم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۳۲
هانا

اهنگ ای کاش فرزین بد جور نابودم میکنه حس عجیبی داره توش 

خصوصا که منو یاد ی عشق میندازه ...

عشقی که من شاهدش بودم 

نمیدونم چجوری بگم ولی میسوزم...دلم میسوزه 

انگار دل من با دل داداش یکیه! از اینکه عمق غصه و شکستشو میفهمم درد میکشم

نباید این طور میشد ولی شد و من همیشه فکر میکنم چطور میشه حالش خوب شه فراموش کنه ی جورایی! خواسته معقولی نیس چون منی که بیرون ماجرا بودمم نمیتونم فراموششون کنم ولی حتما میشه کمرنگ شه چرا کنه نه! عشق بدون وفا نمی ارزه ...! بدون صداقت نمیارزه، فقط باید اینطور فکر کرد که مناسب نبوده برات.

کاش ادما وفادار تر بودن ب هم:(

داداش میخوام بدونی که از درد کشیدنت درد میکشم و درست همین لحظه دلم انگار پتک روش زدن.. اومدم بنویسم 

بنویسم که بدونی و بدونم چقد دوست دارم و برام مهمی شاید درک نکنی ولی من خوب میفهمم که گوشه دلم چقد جات امنه:) 

کاش هیچی نمیدونستم، کاش میتونستم دوباره بهم برسونمتون ولی دیگه دیره.. و دیرم نبود ممکنه تو دوباره بشکنی چون اینقدر عاشقی و مهربون که نمیبینی واقعیتو واسه همین سعی میکنم دوباره اسیب نبینی

شاید هیچوقت نخونه و من این لحظه نیاز داشتم اینارو بهت بگم ولی نمیتونم میترسم زخمتو باز کنم همش:(

(اون روزیو میبینم که کنار خانوم دخترا کلی خوشحالیو و عاشق :) عشقی که با ارزش تر خواهد بود برات.. انشالله

 

+تجربه ای دارین در این مورد؟ چیکار از اطرافیان بر میاد؟

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۲
هانا