
خسته شدم بابا جون
دلم ی مرخصی چند روزه میخواد ...کی این کابوس تموم میشه من کی میتونم مثل بقیه مردم زندگی عادی مو داشته باشم
کی میتونم سر خوش وبیخیال برم گردش و کافی شاپ و...زمستونو شال وکلاه کنم و برم ی نوشیدنی گرم با دوستام بنوشم و هوای سرد رو نفس بکشم
دلم میخواد بی هدف بشینم و فیلم مورد علاقمو ببینم بدون اینکه نگران گزارش کاری باشم که باید ب مشاورم بدم !
میدونی؟؟... این خستگی لحظه ایه گاهی میاد سرغم و هر بار باید پسش بزنم مثل ی بچه که همش لباس مامانشو میکشه و ازش میخواد همراهیش کنه اما مادر با خستگی پسش میزنه و با کلافگی میگه بس کن لطفا ..
دلم هوایی شده و باید بازم خواسته هامو سرکوب کنم وعده های دور و دراز بهش بدم ارزوهامو باهاش ورق بزنم بلکه اروم شه وبتونه بازم منتظر بمونه ...خسته نشه
اما ته دلم نمیخواد اینو ..میترسه توقف کنه ..میترسه ک نتیجه ش درست مث سال قبل شه ..میترسه از وقتی ک تو انتخاب رشته حداقلیو بزاره ک با رویاهاش خیلی فاصله داره ..
باید برای رسیدن ب اهدافم و پشیمون نشدن بجنگم برای شادی بعد از اومدن نتیجه . ارزو میکنم اون روز خیلی راضی وخوشحال باشم*_* همینطور شما :)
در کل راضیم ب رضای خدا .. می دونی دلم میخواد همه این راحتیارو اما نمیتونم الان خیلی بهش فکر کنم چون هنوز وقتش نیست اولویت کار من درس خوندنه و چی بهتر از این .. ها ..چی بهتر از این :|| جان ؟؟ بله !! زر میزنم ؟؟ اوکی داداش حله :/
:)))
+نمیدونم چرا سختم شده انتشار دادن...:| همش خودمو قانع میکن عاقا وب خودته میخوای اصن پست خالی بذار...تو اومدی ک اصن بنویسی حتی شده ی جمله کوتاه...:/