بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

تا حالا شده فکر کنی دلت تنگ کسی شده ولی به این فکر کنی نه اصن لیاقتشو نداره بیخیال :/ :))) 

الان همونم!!!

 چطور میشه ادم نمیتونه خودشو نزدیک کسی بدونه؟ 

و یا قبلا نزدیک دونسته حالا نه!!! میدونم جوابشو شاید!

واقعا نمیتونم ...! 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۰۲:۲۹
هانا

الان رفتم اسم وبلاگ دوستمو سرچ کردم 

اما غریبانه ترین مطالب برام بالا اومد سایتایی که دیگه رنگ و بویی از دوستان منو ندارن ..

وقتی صفحه گوگلو میبینم دیگه اسم وبلاگشون اول وبلاگا (وحتی هیچ صفه ای از گوگل) نمیدرخشه

تشنه ام که یه ساعت جادویی زمان داشتم و میرفتم مث یه روح نامرئی از بالا ب خودم و بقیه نگاه میکردم 

خنده هامونو میدیدم ! کل کل هامون ... تعصباتمون !

دلم میخاست لاقل فیلترینگ ویا خود بچه ها خونه شون رو جمع نکرده بودن که اینطور وقتا یه دست اویزی برای تسکین دلتنگیا میبود..

دوس دارم دوباره نوجوون بشم و اون فضا رو تجربه کنم 

یه جور خاصی ناب بود !!!

اصن اون زمان شور بیشتری داشت وبلاگ اینا ... این شبکه های اجتماعی لنتی نبود که! 

این شبکه ها اجتماعی گرما رو دزدیدن ! همین.

حتی از ما مجازیا !!!!!!!!!!!!!!

 

+این فضا خصوصا قبلتر ها ی جوری بخشی از من وزندگیم شدن که فراموش شدنی وحتی کمرنگ شدنی نیستن واقعا من این فضا زو زندگی کردم !!!! و ادم هایی رو پیدا کردم که با من همدل بودن

 

+++میدونید چرا برام ناب بوده اینکه هیچوقت نتونستم اون فضارو دوباره بسازم:) حتی وقتی اومدم اینجا نشد ولی خب دوست داشتم که دوباره یه اکیب پیدا کنم که کلییی فکر مشترک داریم وهمیشه حرفی برای گفتن 

اما اون اعتمادی که بین بچه ها ی15تا 22ساله میتونه شکل بگیره ممکنه نشه الان ساختش ...و کمتر ریسک پذیر باشیم!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۲۳:۵۰
هانا

این روزا حدودا کمترییین ساعت مطالعه م رو فیکس کردم ...

و خدایا چقدررر درسا سختن :/ ینی هی میگم چطور میشه اینا رو ب یاد سپرد!!! 

ی سری کتابا که روانپزشکین اون قسمتای مغز و اعصاب که کم از پزشکی نداره !!!! قسمتای روانشناسیش اما اینقد نظریه و مرحله داره که نگم برات ..

اما امید دارم که از پسش بر میام 

من ساخته شدم برای اینکار:) 

 

+اهنگ سنتی گوش میدم( دلکش_کانالم گذاشتم اگه دوس دارید!) ب بابا میگم ببین چه خوبببه لذذذت میبرم میگه نمیدونم من چرا خوشم نمیاد ولی تو ژنش رو داری داییت خیلی گوش میده:))) 
 

+دیروز بعد سالی ی سر رفتیم خونه عمو وچقدررر زنده شدم انگار خوشحالم واکسن کرونا ساخته سده توی انگلیس بود انگار؟ ی ه خانوم میانسالی زده بودش 

حس اون زندانی رو داشتم که خبر نداشت بلاخره کی ازاد میشه اما حالا امید تو وجودش میدرخشع و میدونه ب زودی همه چی درست میشع..

ب زودی ازاااد میشه ^_^  

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۶:۱۷
هانا

از ادمایی که ازم استفاده میکنن ب چیزی برسن متنفرم:)

اونایی که میشن رفیق نیمه راه ..

اونایی که ب هر دلیلی میان تو زندگیم و میرن..

 

++من یه تیکه از قلبمو برای همیشه توی سالهای ٩٢تا٩٤جا گذاشتم... 

قصه ما ٥-٦نفر ب سر نرسید انگار نیمه ناتموم ول شد..واین بدترین حس دنیاس 

دوس دارم مبهم باشم ها :)) ولی خب میخام بدونین من همیشه خدا سینگل بودمو هستم :))))

 

*بمان_ایدا شاه قاسمی (میزارم چنل)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۹ ، ۱۸:۲۰
هانا

 

بله من ب شخمی ترین شکل ممکن حرومش کردم درست مثل روزهای قبل:) 

اما ب هر حال یک ساعت از درسمو خوندم:/ 

کجا حروم شد ؟ اینستا:///

برنامه چیه ؟ انشالا تا قبل عید کنترل شده تر میرم بعدش غیر فعالش میکنم:) تا کنکور ارشدم اینطوری یرای همههه بهتره:/ :))) 

داستان همیشگی تصمیم های هانا:|

+چقد من در جهت رویاهام میخوابم اخه:(

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۹ ، ۰۱:۰۱
هانا

مودم پایینه دلمم نمیخاد تلاش کنم دوست شه دوس دارم توش غرق شم... 

خسته م 

خسته از خستگیا 

تو خونه موندن 

ندیدن دوستام 

....

نمیدونم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۰۱:۱۰
هانا

سلام دورها... 

چرا همه چیزهای خوب در شما اقامت دارند؟

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۴:۲۵
هانا

واقعا چقدر پررو هنوزم امیدوارانه ب زندگی نگاه میکنم 

من خیلی هم پررو م !!!!

امیدوارم این امید یجایی جواب بده...

(خیلی از ما ایرانیا اصن هممون پررویم:))) )

+امروز چقدر مرور خاطرات کردم با طیبا و کیم .. برای حسرت گذشته خوردنمون زود بود :/ لعنت ب کرونا 

این همه زور زدیم بریم دانشگا که همش دوترمو نصفی تحربه کنیم واحتمالا ب همونم ختم شه... کاش ترم اخرو حضوری شه ..بدون حضور کرونا!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۱:۰۹
هانا

اینقدر بدم میاد مامانا میفهمن پسرشون با یه دختری حرف میزنه ذوق میکنن یا بهر شکل بدشون که نمیاد هیچ پیگیرم میشن که کیه:)) :/ 

ولی حالا همین یه دختری داشته باشع همچین موردیو شما تصور کن ب نسبت فرهنگ شهرتون چه اتفاقی ممکنه بیفته!

 

چه خوب میشد واکنشا یکی بود 

واقعا فرق ماجرا رو نمیفهمم هر کاری میکنم از نظر انسانی اسلامی غیر اسلامی عرفی غیر عرفی شرعی مدنی :))) اصن هیچکدوم توجیح این کار نیستن وخیلی غیر منطقی چون همون دختری که داره با پسر شما حرف میزنه اونم بابا ننه داره:/ !!!!! 

 

چه کاریه :/ کی میخاد این چیزا از بین بره 

 

باید به خودم قول بدم اگه روزی دختر و پسر داشتم تو این موضوع باعاشون ب مساوات برخورد کنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۰۰:۱۲
هانا

میدىنید چیه ؟ بزار راحت باشم باهاتون:))) 

من ب تخم بگیر ترین موجودی هستم که تا ب حال دیدم 

من تیک ایت ایزی ترینم 

من move on ترینم 

دو خط اخر میگم چرا

 

+اول اینکه دماغمو عمل کردم و از کرده ی خود بسیار شادانم فقط کلافم که فعلا نمیتونم با صورتم مث قبل رفتار کنم شدم یه پوکر فیس متحرک متورم:))))) 

 

دوم اینکه جستار ها رو تموم کردم و میتونم بگم عاشق قلم آلن دوباتن شدم وحتما ب توصیه های دوستمون میخام بقیه کتاباشم سر فرصت بخونم:)  خیلیییی خوب بود لنتی خیلی خوب نوشته!

 

سوم اینکه من دارم انتظاراتمو بازم دوباره میریزونم از ادما و نزدیکترینام وحالم بهتره ، یه جاهایی اخه یادم میره وشل میکنم ولی باز درستش میکنم واقعا ادم حالش خوب میشه 

 

چهارم اینکه برای ارشد شرو کردم ب مشاوره رفتن  و گس وات؟ هنوز هیچ عنی نخوندم:)) :/  هی امروز فردا میکنم 

گفت مشکل انگیزه داری حتما بیا ی جلسه صحبت کنیم وقراره اواسط ابان برم :(  واقعا نمیدونم چه مرگمه با یه ذوقی کتاب گرفتم و قرار شد شرو کنم ولی حالا انگار مثلا چار سال دیگه کنکور دارم!!!! اینطوری !:| 

 

دلم میخاد واقعا عین کیم بخونم ی ذره از استرس ش رو نیاز دارم:)))

طی تصمیم انتخاری خب اینستامو حذف کردم موقتا و از کرده خود شادانم چقد کلیپ جدید :/ هرچندم خوبن ولی بیچارم کردن تایممو قورررت دادن 

حالا دیگه راحت میشه درس خوند فکر کنم

اینقدر بدم میاد بعد یه مدت میام مینویسم (انتشار میکنم در واقع) نوشته ها خیلی درهم وشخمی و هر دم بیل میشن

 :/  

ولی خو نوشتنو دوس دارم :))) دوس دارم راوی ماجرای زندگیم باشم منتها اینجاهم تنبلی میکنم

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۲
هانا