اشوبم...(شبانه نوشت ..دلتنگ نوشت..سردرگم ن!)
خدایا ممکنه یخورده ارامش بهم بدی..؟؟؟
ی ظاهر قوی و نشکن و بیخیال از خودم ساختم و ب بقیه نشون میدم
اصلن دلم نمیخواد کسی ضعف و ناراحتیمو ببینه
وبرعکس این بیرون محکم و شیک ..؟! داغان -_- له.. فروریخته..
و من نمیدونم با تکه های خودم چیکار کنم ؟!
ته ته قلبم ناراحتم
اما ب ظاهر لبخند میزنم ..درصورتی که دلم میخواد دلتنگیامو،خستگیامو.. زار بزنم
خوشحالم که دوستم قبول شده ..بیچاره یخوردهه ناراحت منه ..همش میگه کی نتایج ازاد میاد
منم بودم ناراحتش میشدم همش دعا میکردم قبول شه چون ازاد ثبت نام نکرده بود و من دلم خواست باهم...
دلم میخواد ی دل سیر گریه کنم بعد ی چمدون ببندم و دور شم از اینجا( از این شهر غریب ب قول سهراب)
برم هر جا که شد ..هیچ کس هم منو نشناسه!!!
نشدنیهِ عوضی:( :/
دلم میخواد قبولی همه ادما رو از خانواده م پنهان کنم و نذارم بشنون...حس بدی بیدا میکنم اونا میفهمن
دلم میخواد برم ی سفر دور ...تنها یا با یکی که مث خودم باشه !!!
ذوقم کور شده...
+دارم مث کسی که با مرگ دست و پنجه نرم میکنه با ناراحتیام میجنگم:(