اندر احوالات..
اینقدر دلم میخواد بنویسم اما وقت نشده بیام
گوشیمو برداشتم اما فایده نداشت فکرم ب این بود ک با زنگ گوشی خودم بیدار میشم و کلن راحتترم من ک تل ندارم پس سرگرم نمیشم ............
دستام کمی میلرزه امروز انرژیمو سعی کردم برگردونم و شروع کنم و همش تو سرم میچرخید اون مشاور بیچاره دوساعت برات سخنرانی نکرد ک کم کاری کنی و اخرش با خودش فک کنه این هیچی نمیشه یا هرچی گفتم این گوشش در و اون دروازه!
اما خب پریود شدم و از دل درد شدید ب خودم میپیچیدم خوردن دم نوش و قرص دیر اثر داشت اما از اون همه درد خسته شدم و خوابم برد ظهر یه کمی غذا خوردم زود شروع کردم
من هیچ وقت اینجور وقتا درس نمیخونم اما از وقتی مشاور گرفتم متحول شدم یجورایی یادمه اینجور وقتا خواب و فیلم بود پس اگه نزدیکای ١٠ساعت بخونم ینی شاهکار کردم اما امروز رو دنده منفی بودم و افکار منفی مجال نمیدادن
نکنه زیست اینطور شه نکنه ریاضی نشه..نکنه روز کنکور مریض شم ...
دیوونه شدم ..این فکرای لعنتی دلمو میلرزوزنه پر از استرس میشم اما نتونستم خیلی جلوشو بگیرم
بدتر از همه موضوع پریودم بود ک باعث شد امروز کم بخونم و خود زنی کردم اخه من چی بهش بگم
بیست بار تایپ کردم :مریض بودم ،نه مقداری مریض بودم،نه نه حالم خوب نبود ..اها مشکلی پیش اومد :///
ی سیکل طبیعی اینطور باعث ازارم میشه ..شت واقعا :/
افکار منفی خیلی اذیتم میکنن😓 حتی احساس میکنم این مدته افسردگی گرفته بودم و الان بهترم اما بازم کامل رفع نشده امیدوارم طول نکشه بیشتر از این :((...اگه میشه برام دعا کنید دوستای خوبم🙏🏻