بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

کتاب کهن دیارا از فرح پهلوی کتابی بود که از کانالی که معرفی کردم دانلود کردم 

از سر کنجکاوی و شناخت بیشتر .

همیشه همینطوره یهو ی کتاب منو جذب میکنه کاری هم ب لیست و کتابای توی صف نداره!!

اما این ممکنه ب این خاطر باشه که داستان ها و ماجراهای واقعی بیشتر منو جذب میکنن و منو ترغیب میکنن ب خوندن بی وقفه ی ماجرا !!! چون من کلاه پهلوی رو هیچ وقت نتونستم درست حسابی دنبال کنم ب خاطر درس و کنکور..این خاطرات منبع خوبی میتونه باشه !تا چه حد ؟ نمیدونم 

امروز صبح کتابو شروع کردم و تا الان نتونستم کنارش بزارم و نخونمش ،جذابه! بقیشم بعد ناهار از سر میگیرم

توی کتاب نوشته زمانهای قدیم که قاجار ضعیف شده و ایران هر کی برای خودش ی تیکه از کشور رو اداره میکرد و وضع نابسامان بوده خلاصه(!) مردم برای اینده نمیتونستن برنامه ریزی کنن و حتی بچه دار نمیشدن!!! من با خودم گفتم توی وضع الان بعضیا چطور میتونن فرت و فرت بچه پس بندازن!! یا زوجی که تازه ازدواج میکنن ب چه امیدی بچه دار میشن !!! توی این وضع سیاسی اقتصادی و حتی اخلاقیِ خراب!!

 ولی خب نمیشه خرده هم بگیری! بچه ها دوس داشتنی ان:/ 

و تا اینجا جذاب ترین تیکه های خاطرات فرح دیبا پهلوی ، تحصیلات و بعد از اون اشنایی ش با شاه بوده:)


بعدا نوشت: الان متوجه شدم دارم سه تا کتاب میخونم باهم !! بابا لنگ دراز، جز از کل وکهن دیارا !

توی نامه ها جودی برای بابا لنگ دراز میگه من چندتا کتاب همزمان میخونم من یاد خودم افتادم همزمان نه اما سه تا کتابو شروع کردم و هرکدومو تا ی جاهایی پیش بردم:)) از بچگی از شباهتام با جودی کیف میکردم:)))

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۲
هانا
قسم به اون لحظه ای که گشنه م شد و چشمم افتاد به ویفر کاکائویی که یکی دوهفته س خریدم اما نخوردمش !  وچند دیقه قبل دیدم که اع اینو دارم برای سیر شدن:|
میرم یه پیاله شیر خالی میکنم واسه خودم و ویفرم با عشق میخورم باهاش 
میرم اشپزخونه ی کوچلو دیگه شیر بریزم که  توی ذهنم میگذره راستی این(ویفر) کالریش چقدره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و با نگاه کردن ب کالریش تیر خلاص رو میخورم .....2000کیلو کالری :||
 ومن به یاد تمام زحمتای باشگاهم میفتم و نفس زدنام روی تردمیل دلم میخواد زار بزنم:((( 
و حس میکنم باید یه هفته هر روز بدوم تا این ویفر لعنتی که باقی موندش و به خواهرم دادم اب کنم:| 
شکست بدی بود :دی
در راستای جلوی ضرر را گرفتن(!) یه جدول چند صفه ای از کالری انواع خوارکی دانلود کردم بلکه رستگار شوم:))
دیگه هم برای سیر شدن از بازار چیزی نمیخرم.. میرم همون میوه میخورم :(      اخه اینم شد زندگی!!:))) :دی

پ ن: در ازای هر مطلب چهار تا پیش نویس میشه یا حس امنیت ندارم یا راحتی!!!!!!نمیدونم شایدم کامنتا رو ببندم و که اصن فک کنم کسی منو نمیخونه تا راحت بنویسم اما خب تعامل رو دوس دارم:| !!
۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۳۴
هانا