بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

۲۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

تو یک روز نیستی

تمامِ سالی.

اگر دقیقه ای نباشی

ساعت ها از کار می افتند

خانه ها برهوت می شوند

کوچه ها اشک می ریزند.

تو نباشی

چه کسی باشد؟!

مادر ، مادر

تو خودِ زندگی هستی... 

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۰۰
هانا

خیلی مسخرس که قبل خواب بیای کارت ورود ب جلسه بگیری اونوقت بگه داوطلب یافت نشد

لعنتی داوطلب اینجاست....یافت نشدو کوفت و زهرمار..

ب ولله همینجام با چشمانی پر از تمنای خواب که داره دیوونه میشه

پولی ک واریز کردم حرامتون باشه حتی فک کنم دوبار ثبت نام کرده بودم این مرحله رو !!! چقد منتظر این ازمون بودم هر چند قرار نبود هیچ گوهی بشه ولی تمرینی بود://

نمیدونم خوشحال باشم که تراز ناجوری وجود نداره ک مشاور بعدا ببینه یا ناراحت باشم ک باوجود واریز پول نمیتونم برم و امتحان بدم یا اصن عصبانی باشم ک جناب پدر درست ثبت نام نکرده 

تازه ی مدته همش میترسم کنکور درست ثبتن نام نکردم :| 

ای خدااا شکرت:/



بعدا نوشت:از ازمون برگشتم :/ صبح بابا با روش سوم امتحان کرد اومد من همون ی روش رو نرفتم:|| 

دیر رسیدم سر جلسه حوزه تغییر کرده بود اما تقرییییبا خوب مدریت شد ولی امان از اختصاصی ها هم یکم سخت شده بود هم من پراکنده خوانی و بد خوانی داشتم بخاطر عجله داشتن مفهومی نخوندم :( ...نابود اصن

:(( تا عید دیگه عمومی نمیخونم اصن:/ فقط اختصاصی

بعد از بعدا نوشت: از کارنامه راضی بودم همه داغون بودن من تنها نبودم:دی اما من باید بهتر بشم من هدفم این نیست💪🏻خدایا توکل ب خودت پلیییییززز🙏🏻

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۵۷
هانا

کلاس رفتم برخلاف تصوراتم بروم نیاورد 

خیلی استرس داشتم 

هنوزم دارم :/ 

هوا دیگه داره خوب و دلپذیر میشه و از شر لباسای گرم خلاص میشم 

بهار فصل مورد علاقه منه:) بعدش هم تابستون اما بهار ی حس خاصی برام داره هر چند ک چند ساله بهار بیرون رو درست حسابی ندیدم اما حسش میکنم 


+فیلم باغبان هیچ وقت هیچ وقت برام تکراری نمیشه ❤️ شماهم فیلم رو دیدین ؟اگه ندیدین ببینین (بدون سانسور:d)

همیشه دلم میخواست منو همسر ایندم:دی  وقتی پیر میشیم همینطور با عشق کنار هم باشیم از همون اولین باری ک دیدمش چقد ذوق کردم وقتی زن در رو درست زمانی باز میکرد ک شوهرش دست ب سمت زنگ میبرد و تمام سکانس های قشنگ دیگه..و حضور سلمان خان و ماهیما هر چند کم و کوتاه اما خیلی قشنگ بود درست مثل تصورات من از جوونی البته:))

وقتی کوچیک تر بودم ب هندیا حسودیم میشد با هم اهنگ میخونن و میرقصن زشت نباشه ولی فک میکردم زندگی واقعی شون هم همینطور میخونن :|| کی جوابگوی منه!؟:(

 من دلم میخواست زندگی واقعی هم همینطور باشه (اصن واجبه که همسر اینده بلد باشه بخونه:/ )  واسه پر کردن این خلا همیشه دلم میخواست و میخواد برم و فیلم هندی بازی کنم :| همیشه هم دغدغه لباس رو داشتم ک از اون پوشیده هاش بردارم:دی ! بازیگر نقش مقابلم هم فقط سلمان خان باشه با بقیه بازی نمیکنم:))) اما فاصله ی سنی ما پدر دختریه :/ اشک حضار لطفا😭😩😔 


۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۵۰
هانا

وای بر من ک دوروزه بازیگوش شدم امروز بیشتر اما :/ البته روزای قبل خیلی خوب بود 

روز مادر چی بخرم؟؟چطور اصن برم بخرم:| پولمم نمیرسه طلا بخرم :| شت:(

میترسم در اینده بیامو ب خودم فحش بدم ک چرا نخوندم ...من اصن ذاتن ادم بازیگوشی م 

کارنامه نیاد بگی اه و پیف این درصدا چیه ک قاطی میکنم ...پررو:/ اونوقت رشته تاپم میخوای اوووف

امروز همش خودمو تصور کردم وقتی ب هدفم رسیده باشمو چند سالم گذشته باشه... چقد اونطوری خوبه

خوب ترش خوشحال کردن مامان بابا*_*

انگار فرایند اضافه وزن داره شروع میشه :// اصن از بعد عید بود پارسال ک ترکوندم:|  

بزرگترین ارزوی درسیم در حال حاضر اینه که یکبارم که شده من از برنامم جلو بیفتم نه اون از من.💀🤧

در روزهایی خنثی و مرموزی ب سر میبرم زیرا ک نه با کسی در ارتباطم نه کسی با من در ارتباطه مثلن انگار من مردم...هیچ اثری ازم نیست:)))  

کاش بشه وقتو استپ کرد  ... 

امروز هم خوب نشد چیکار کنم ! بخاطر حفظ کردن ساعت مطالعه م تا ی حد استاداردی تا ١ به بعد بیدارم و صبحم خوابالو میشم و کم کاری میکنم این میشه ک کلن دومینو وار چند روز بعدش خراب میشه 

ب هر حال ...جنگ جنگ تا پیروزی 💪🏻☠️

جمعه هم ازمون ..امیدوارم ریدمان نشه:| خدایا تو کاری کن من ادم بشم خودمم کمک میکنم :دی 

و باز هم از شنبه ی کذایی اینده :|😬 باااید هر روز مرتب ١٢ساعت بخونی اسفندو کوفت نکن:( 😒

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۱
هانا

طبق معمولی ک بابا خونه نیست من سرویس مدرسه خواهر شدم و باید سر ساعت اونجا میرسیدم ..خب دیشبم دیر تر خوابیدم صبحم یک ساعت از برنامه جاموندم اما برای جبرانش برنامه داشتم با عجله حاضر شدم که برم اما مگه موهام ی طرف بند میشد:/ با قیافه ای درهم راه افتادم:| هر وقت دیر میکنم زورم ب گاز میرسه و انتظار دارم ماشین مث جت منو برسونه ب مقصد !!

کمی منتظر مونده بود و از اینکه تو خونه پشت میزم نبودم ک شیمی بخونم عصبانی بودم .. فقط میتونستم بگم مگه من نوکرتم میخواستی خودت بیای اما با ی معذرت خواهی جلوی بحثو گرفتم :| جلوتر ک رفتیم با ی ماشین دماغ ب دماغ شدم و اومدم بزرگی کنم من برم اون کنار که اقای نامحترم رد شه اونوقت اون فکر کرد میخوام خودم زودتر رد شم ..فقط زل زده بودم ب دهن و دندونای نامرتب زن کناریش ک شاید مادر یا خواهرش بود (هرچی گفتن برا خودشون://)..غصه م گرفت و تمام مدت چشمم ب دهن زن بی شعوری بود ک نمیدونم چی میگفت فقط حرکت اهسته لبشو میدیدم ک همزمان با پسر کناریش تکون میخورد ...منو میگی؟ کارررد میزدی خونم نمیومد...من از اون اقا خیلی ناراحت نشدم چون انتظار بیشتری از خیلیاشون واقعا نمیره از بس خود رای و متکبر و خودبرتر بینن ..دلم از زنی همجنس خودم گرفت ک میتونست پسر رو دعوت کنه ب ارامش و حتی راه رو برا من باز کنه ! و من خودم رو لعنت کردم برای فداکاری بیجا و این مطمئنن اولین و اخرینش خواهد بود حتی اگه ب قیمت جونم تموم شه... 

بعد اون پسر بعدی ..امروز از اسمون پسر میبارید و رژه میرفتن جلوی منی ک خون خونمو میخورد و از دستشون عصبانی بودم و اصرار داشت بیا تو رد شو..اشاره کردم ک تو برو ..شاید اینقدر حرص داشتم ک دلم میخواست اونو بجای قبلی زیر بگیرم 

بعدشم همه حرص من بود ک سر گاز خالی میشد ...هنوزم دارم میترکم و سر درسم دهن زشت اون دوتا تو خیالم داره تکون میخوره .. لاقل میشنیدم چی میگفتن اینکه نفهمیدم چی گفتن بیشتر عصبانیم میکنه:|||

مطمئنم اگه پسر بودم اینقد زورشون نمیومد -_-  خواهر جان هم بین راه با خنده ای ک تو لحن صداش بود میگفت هانا غلط کرد تروخدا اروم تر برو

نزدیک خونه اقا معلم همسایه رو دیدم ک داشت از مدرسه برمیگشت حتما، یاد روزی ک نذری بردم واسشون افتادم ک بیچاره حول شده بود چون منم انتظار نداشتم اون در باز کنه ب جز سلام احوال پرسی هم کردم انگار انتظارشو نداشت و نتونست درست حسابی حرفاشو بزنه اون روز چقد خندم گرفت از رفتارش و چقد مسخره ش کردم که بلد نبوده خوب حرف بزنه ...خندم گرفت وسط عصبانیتم:/  سریع از ماشین پیاده شدم و برای فرار کردن از نگاش ک ب سمتم چرخید دو پله رو یکی کردم و پریدم تو خونه ..اقا معلمِ ریزه میزهِ مودب:)) 

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۲۰
هانا

 

باید برم ازمون بدم ، شاید هنوزم دیر نیست

تو خیلی چلمنی ولی ، سنجش بی تاثیر نیست

با اینکه خیلی خسته ای ، بازم میری تست میزنی

کی با یه تستی مثل من ، میتونه تهرون بیاره

دلگیرم از این درس سخت ، این فرمولای گوربه گور

وقتی به من خط می دهی ، من میگیرم از راه دور

آخر یه شب این جزوه ها سوی چشامو می بره

تستا داره  از تو مخی که اونو خونده می پره

باید برم ازمون بدم هرروز لاقید تر نشم

راضی به کنکوری موندنم حتی از این بیشتر نشه

قبول بشم حتی اگه موسسات تعطیل بشه 

محکم بگیرم رتبه مو ، ٢٥ تومن حروم نشه


این شعر دزدی ادبیه ک من ب وضعیت خودم تغییرش دادم :)) خیلی بامزه س:دی


نوشتن خیلی خوبه خصوصا ک میری و سال های قبلتو میخونی ..سال قبل این موقع حال خوبی نداشتم بزور ٥ساعت میخوندم فروردین هم شاید کمی بیشتر خرداد ک دیگه بریده بودم و نفس زنان میخواستم ب خط پایان برسم :/ 

اما برخلاف انتظارم رتبه م چنان بد نشد..درسته ب چیزی ک میخواستم منو نمیرسوند اما باعث شد امسال برای موندن انگیزه ای داشته باشم  

+امسال احتمال خیلی زیاد سفره ای پهن نمیشه برای عید و من اصلن از این بابت ناراحت نیستم خوبیش اینه ذهنم درگیر تزیین و دکوراسیون سفره نمیشه و دید و بازدیدا ب حدااقل ممکن میرسه و این نکته مثبت این روزای بده... میتونم بدون دغدغه درس بخونم :) 

++مرسی ک پست قبل بهم انرژی دادین🌹(این روزا نوشتنم نمیاد در حد چند خطه ک پیش نویس میشن:/) دچار خود سانسوری شدم بازم:|

۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۰۱
هانا

اینقدر دلم میخواد بنویسم اما وقت نشده بیام 

گوشیمو برداشتم اما فایده نداشت فکرم ب این بود ک با زنگ گوشی خودم بیدار میشم و کلن راحتترم من ک تل ندارم پس سرگرم نمیشم ............

دستام کمی میلرزه  امروز انرژیمو سعی کردم برگردونم و شروع کنم و همش تو سرم میچرخید اون مشاور بیچاره دوساعت برات سخنرانی نکرد ک کم کاری کنی و اخرش با خودش فک کنه این هیچی نمیشه یا هرچی گفتم این گوشش در و اون دروازه! 

اما خب پریود شدم و از دل درد شدید ب خودم میپیچیدم خوردن دم نوش و قرص دیر اثر داشت اما از اون همه درد خسته شدم و خوابم برد ظهر یه کمی غذا خوردم زود شروع کردم 

من هیچ وقت اینجور وقتا درس نمیخونم اما از وقتی مشاور گرفتم متحول شدم یجورایی یادمه اینجور وقتا خواب و فیلم بود پس اگه نزدیکای ١٠ساعت بخونم ینی شاهکار کردم اما امروز رو دنده منفی بودم و افکار منفی مجال نمیدادن

نکنه زیست اینطور شه نکنه ریاضی نشه..نکنه روز کنکور مریض شم ...

دیوونه شدم ..این فکرای لعنتی دلمو میلرزوزنه پر از استرس میشم اما نتونستم خیلی جلوشو بگیرم

بدتر از همه موضوع پریودم بود ک باعث شد امروز کم بخونم و خود زنی کردم اخه من چی بهش بگم 

بیست بار تایپ کردم :مریض بودم ،نه مقداری مریض بودم،نه نه حالم خوب نبود ..اها مشکلی پیش اومد :/// 

ی سیکل طبیعی اینطور باعث ازارم میشه ..شت واقعا :/ 

افکار منفی خیلی اذیتم میکنن😓 حتی احساس میکنم این مدته افسردگی گرفته بودم و الان بهترم اما بازم کامل رفع نشده امیدوارم طول نکشه بیشتر از این :((...اگه میشه برام دعا کنید دوستای خوبم🙏🏻

۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۳۳
هانا

هر چقدر بیکار باشی 

خسته بشی 

غر بزنی، اخرش هیچی بهت نمیرسه 

باید وایسی و خراب شدن رویاهات رو ببینی

باید شکستو قبول کنی و راهی بری ک سال قبل دلت نمیخواست 

تلاش کن ک اخرش راضیا باشی از خودت

درکت میکنم اشکالی نداره این دو روز رو...اما دیگه خسته نشو خستگی معنی نداره اون وقتی ک نتایج رو میبینی اونوقت ک بابا مامان چشم انتظاهر کارتن. .‌... 

اصن خوب کردی اما دیگه باید بلند شی بنظرم دپ شدن کافی باشه 

کنکور تنها راه تغییر زندگیه و نباید از دستش بدی دلم نمیخواد سال دیگه دلت بخواد ک بیشتر میخوندی ... 

تو هنوزم عقب نموندی تلاش دی ماهت رو نابود نکن 

خوابیدن اصلن هم خوب نیست اینهمه خوابیدی ک چی ..چیزی عوض شد؟؟ها؟؟

ب جا اینکه عید غصه ت بیاد ک کاش برنامه اسفند اجرا میکردم  بگو ایول چه خوب اجرا کردم :)

بیا و بنویس داری منظم میخونی و ثانیه ب ثانیه ش حلالته*_*

بیا بلکه بعدا با لبخند این پشت کنکوری رو مرور کنی و ب خودت افتخار کنی 

مهم نیست تهش چی میشه ..خدا راه رو میبینه و همین کافیه:)


+ امروز با مشاورم صحبت کردم ...بیچاره کلی حرف زد کلی انگیزه داد ...

منم ک طبق معمول اشکم دم مشکه و منتظر  حرفی بودم تا بترکم ...چرا ؟؟ و من بغض کردم هر چقدر کلنجار رفتم نشد و اخرش هم ب پهنا صورت ...بله 

بیرون ک اومدم ب خودم تشر زدم تو چقد ضعیفی هانا ..چه وضعیه:/

دلم نمیخواد جلو کسی گریه کنم اما نمیتونمم:/ اما خوب بود الان راه نفس کشیدنم باز شده ،قراره فردا بترکونم و امروز ب ایندم و ب خودم فکر کنم شایدم ی سری ب رفیقم زدم :) 

من از هیچکی کمتر نیستم هدفم حق منه باید بهش برسم باید تلاش کنم باید ایندم و بسازم باید من ایندم و انتخاب کنم%  


۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۷:۳۱
هانا

گاهی آنقدر بدم می آید

که حس میکنم باید رفت

واقعا می گویم

گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا

حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،

ازاین جهانِ بی جهت که میا،که مگو،که مپرس!


گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،

گوشه ی دوری گمنام

حوالی جایی بی اسم،


بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده،کیستم، اینجا چه می کنم.

بعد بی هیچ امروزی

به یاد نیاورم که فرقی هست،فاصله ای هست،فردایی هست.

راهی نیست

باید چمدانم را ببندم

راه بیفتم...بروم.

ومی روم

اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم

کجا...؟!

کجا را دارم٫ کجا بروم؟


+همین ظهر اینقدر خوب بودم ک میخواستم مث دیروز فول تایم بخونم اما شب ...هوووف 

افکارم اینقدر نامتمرکزه ک هر طرف پر میزنه و کاری از دستم انگار ساخته نیست ..عصبانیم اما بی دلیل ! دلم میخواد اینقدر خوارکی و غذا بخورم ک بترکم همین! :( 

کاشکی اونقدری وقت بود ک میتونستم از علاف بودن خسته شم بعد دوباره بیام درس بخونم و بگم خداروشکر از بیکاری دراومدم ..تابستون اینو گفتم نه؟؟ بگم غلط کردم  ؟بگم مستی کردم؟؟ بگم خوشی زده بود زیر دلم؟! ک دلم میخواست بیکار نباشم و کم بخوابم :///  


++بوی عید ب مشام شما هم نمیرسه یا فقط من ذوقم کور شده؟!!! 


۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۲
هانا

دیروز ب خاطر مرگ خانوم بازیگر فکرم درگیر شد ر چی برنامه ریختم پنبه شد اصن مرگ فکرمو درگیر میکنه این شد ک ١٢ساعت نخوندم و ب مشاورم یک ساعت اضافه پیام دادم:||| خدایان مرا ببخشایند:(((

الانم همش دلم میخواد بگم اصن لعنت بهت ب من چه ک مرد :///  مرسی اه

اما امروز ب کوری چشم شیطون دارم خوب پیش میرم ولی جوجه رو امشب باید شمرد:/

جمعه هم از جوایز نفیس خبری نیس من ک شنبه نخوندم ب جاش جمعه باید بخونم :// خوب بهت میاد://

میترسم مشاورم کم کم ناامید شه ی هفته س ک درس حسابی نخوندم :( خودم احساس میکنم اب روغن قاطی کردم :|

اینقد بالا پایین شدن برای چی اخه

و ای اسفند چقدر زود داری میگذری جانا!!..مهلت بده:/ همین ک بیدار میشم شب شده:| مسئولین رسیدیگی کنن!!!

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۲۳
هانا