بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

طرحی از یک زندگی :)

بلندی های بادگیر

ما با هیچ کس اتفاقى آشنا نمیشیم،
حتما دلیلى بوده که مسیرشون با ما تلاقى کنه:)

غرهای کوتاه: @wrote_daily

تا قبل از اولین کنکور من ادامه داشت ارتباطم با دوستای مجازیم بعدش کم کم کمرنگ شد 

ولی خب ارتباطمو تونستم با بعضیا حفظ کنم :) 

چند روز قبل ب "ف" پیام دادم بعد از یکسال فکر کردن که پیام بدم ندم

 دلو زدم ب دریا عاقا :)) و چه خوب شد که حرف زدیم ساااعتها حرف زدیم و نوشتیم برا هم 

کلی خاطرات نوجوانیم زنده شد و چه دوران قشنگی بود! بهترین بود برای من :)

 متاسفم از این که سالهایی که غم داشت کنارش نبودم ... 

دوس دارم بتونم کمک کنم اما هنوز من هیچ سررشته ای توی روانشناسی ندارم و فقط توصیه های عادی ..!

ینی خب نمیتونمم تخصصی حرف بزنم...من نه عاشق شدم و نه شکست خوردم ..چطور میشه دلداریش داد؟

کمکش کرد ب زندگی الانش توجه بده و خوش باشه؟ بعضی وقتا میگم اره بابا این مسخره بازیا چیه چرا نشه این همه ادم باهم دوست میشن فرداش (ی مدت نامعلوم) بهم میزنن ! چرا نشه! 

ولی بعد میگم واقعا شاید نشه خب... 

دلم براش میسوزه:( 

دوس دارم کمکش کنم.. و اینکه اونم خیلی هوای منو داره خیلییی خیلی ❤️کاش ب خودش بیاد❤️

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۹
هانا

 

من ی دختر فراریم :) 

از خانواده:) 

دوستم میگه من پیش شما ی چیزی پیش خانواده ی چیز 

میگم من که تماما یا مجازیم یا فیلم و کتاب اصن سعی میکنم حرفی رد و بدل نشه!!

چرا اینقدررر بینمون اصطکاکه ..منو نمیفهمن

دارم عذاب میکشم :((

دارم روز شماری میکنم برای ٤روز درهفته رفتن ب خوابگاه ، شده پناهگاهم انگار 

له له میزنم کلاسا زود شرو شه من برم از اینجا

من اینجا اسیرم ...ی اسیر بدون انتخاب ..هه!

مینویسم که یادم بیاد چقدر دارم اذیت میشم که ب دختر ٢١ سالم اجازه بدم کاریو که دلش میخواد انجام بده 

اینقدر بهش زندگی تلخ نکنم 

میدونی شاید موردی پیش نمیاد چون خدا میدونه خودمو دستی دستی بدبخت میکنم میدونه من کله شقم 

دلم بیش از هر زمانی مرگ میخواد..اما امید دارم ب روزی که برم اگه این امید نبود من حالا اینجا نبودم

دیدن خودم تو این وضع چقدررر برام غم انگیزه 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۱۳
هانا

اجازه بدین از غصه بترکم

از بعضی حرفام قلبم سنگین میشه.. 

ی فریادی عمق دلم هست میخوام ینی دوس دارم خالیش کنم:(((

میدونی چرا ؟ چون خیلی دارم دست کم گرفته میشم:( 

و خیلیم حس تنهایی میکنم :(

این کنکور اخرش منو دق میده هنوزم اسمش کابوسه برام

خدایا کمکم کن اخرشو جوری بسازم همه انگشت ب دهن بمونن

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۵۵
هانا

میدونی ؟ هر چندم دیگه از من گذشت و ناراحتی ندارم و خوشحالم راهمو پیدا کردم 

اما از این روز نامبارک عوقم میگیره گلاب بروتون:/ حالمو میگیره اصن 

قلبا برای قبولیا خوشحال میشم خیلییی خوشال خوشحالم بعضیا سال اول قبول شدنو و زجر نمیکشن

اما خب رفتار بعضیا ی جوریه دوس دارم برم تو افق محو شم اما حفظ ظاهر میکنم:)

دوستای قشنگی که کنکوری بودین و قبول شدین و شاااید اینجایین enjoy 😉

مردودای نازنینم درکتون میکنم ناراحتیاتونو بکنید بعدش ب تخمم وارانه راهتونو پیدا کنید و ادامه بدید❤️

اخ از این کنکور ویرانگر ... 

 

+تمام روزها تو ذهنم با روانشناس فرضی حرف میزنم از مشکلاتم اما وقتی بخوام عزم رفتن کنم ذهنم دلیت میشه و ارور میده!!! تف ب تنبلی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۳
هانا

فردا دوستم میاد خونمون :)

مامان نیستشو من همش تو فکر پذیراییم :/ 

کار سختی نیس همرو بلدم:دی 

سختیش مال وقتیه شام نگهش دارم ! بعد از اون باید همون چرخه پذیراییه عصرو تکرار کنم:/؟! چایی شیرینی اجیل ووو؟؟؟ 

شت!

واسه همیناس مهمونی رفتنو بیشتر دوس دارم

پذیرایی خیلی لذت بخشه خصوصا از دوست❤️حس خوبیم داره ولی کلا من مهمون شدنو بیشتر دوس میدارم😁😶

+حالا بنده خدا اگه بمونه😅

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۳۱
هانا

امشب با طلا خانوم بودم فامیلمون خیلی دیر ب دیر سر میزنن:/ 

دفعات قبلم باهاش صحبت کرده بودم حوصلمو سر برد و بیشتر با خواهرم هم صحبت شد 

بهش میگم ب سن بلوغ برگشتی هر چند اون موقعم اینطور نبود-__-

(١٨سالشه) رفته تو فاز شوهر ..از کنکورش فاصله گرفته و رید اولیو:( 

راستش براش نگرانم از طرفیم ب من ربطی نداره ممکنه بد برداشت کنه-__- 

معیارای بچگانه ای داره عین دخترای قدیمی هست !!!!!! هدف شوهر بچه :| کلیم ب خودش میرسه

بعد میشینه حرف خواستگارا و پیشنهادای رنگیشو میزنه ...راستشو بخوای بدم میاد از اینکه پیش دختری بشینمو حرف خواستگارای فراوانشو بزنه بعضا اشکال نداره ادم تعریف کنه  ولی خب باز مشخصه بعضیا میخوان پزشو بدن😐😑ریلیییی؟؟؟☠️ بعد همش میگه چرا بیحالی چرا اینطوری شدی😐😑😂

اره خلاصه 

...وای خدای من شنیدم فلانی رتبه فلان کلی دوسپسر بازی داشته رتبه شم اینقدررر خوب شده بعد من بدبخت تا حالا با هیچ پسری دوس نشدم کنکورمم ریدم 🤕 عجیبه ینی چه ارتباطی دارن این دوتا😂😐

 

+ی سال ی مشاور خفن داشتم ازم خوشش اومده بود بلاکش کردم😭خیلی خفن بود راستش😂منم بدم نیومده بود اما 😐😁🤪

 

خیلیا بهم میگن باید ب ازدواجم فکر کنی اما جدا مسخره م میاد :/ هیچ ادمی با معیارای من نیییستتت یا اگه هست اون سر دنیاس و متاهله😁و کللللی از من بزرگتره😑اخلاقی هم اگه بگم خیلی سخت پیدا میشه :/

مثلا بگم که بدم از اینایی میاد که میگن چندتا اینستا داری ؟پاک کن خوشم نمیاد ..یا ی سری از این درخواستا و تعصبات بیجا :/ الان خاطرم نیس

خیلیییی این مسائل برام مهمن کسی باشه منو ب عنوان همسسسر و انسان قبول کنه نه املاکش نه کلفت و برده !چطور فک میکنن وفاداری با اجتماعی بودن ممکنه از بین بره یاد این جمله میفتم: امکان انجام گناه نداشتیم و توهم تقوا برمان داشت..اگه همسرت شرایط خیانتو داشت و نکرد اونوقت خوبه !! فوقش اینستا نداشت !شت! ببخشید قرو قاطی میگما :)) اصلا بحث اینستا نیستا مثال برای تفهیمه:دی 

من یک سری کارا رو در نظر دارم (همون اهداف کاری خصوصا) که حس میکنم ازدواج مانعش میشه!

ممکنه بعدا پشیمون شم؟ نمیدونم

 +

(ممکنه چرتو پرت بنویسم مهم نیس میخوام بمونه که بعدا بخونم ببینم چقدر نظرم عوض میشه یا نمیشه)

خلاصه که من ی سری مسائلم واقعا برام معضل شده حتی میتونم بگم فوبیا دارم 

فوبیای عکس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فوبیای ایدی تل ...شماره حتی برای دختر :| 

ی مدت با یه خارجی چت میکردم برا زبانم(راستش بجز اون دوس داشتم ی رفیق خارجی داشته باشم) اونم خیلی ب ایران علاقه داشت و زبان ما و اینا همین که عکس خواست بعد چند روز والا گفتم نمیتونمو بلاکش کردم😐😑☠️طیبا میگه خارجی بود😐خیلی سخت میگیری مهم نیس

منطقیه عایا؟!!!!!!!؟؟؟:/

نیاز ب مشاور دارم :)))  

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۱۴
هانا

اول بسم الله بگم که عاقا پست قبلی قرار نبود منتشر شد چی شده که دستم خورده😐😂 خلاصه که ساری من گاها پیش نویس میکنم:دی

 

بریم سر موضوع قشنگممممم

عای دلم قنج میره خیلی وقته همچین حسی سراغم نیومده دلم تنگ شده بود عاشق بشم:دی😂

من هیچ حسی ب مردای واقعی اطرافم ندارم (نه که کلا:)) منطورم اینه نیست همچین کسی)و فقط عاشق بازیگرا میشم 😐😂😑اخه میدونی بر عکس من دوستام خیلی رو ادمای اطراف کراش میزنن و این حرفا

شاید نباید بگم ولی خب این حس من :/ از وقتی یادم میاد و هورمونام قاطی شدن من عاشق بازیگرا میشدم

هر کدوم ی مدت ولی شدییید:))) 

الانم عاشق دیمن شدم و صد باره لعنت میکنم خودمو چرا زودتر ندیدم سریالووو

از دل قنج رفتگی خوشم میاد😂ادرنالینم بالا میره انگار:)) کیف میکنم و صبحا با عشق بیدار میشم:))) امید ب زندگی اصن😐😂 

خلاصه مدتی بود این حسو تجربه نکرده بودم واقعا سریال سرگرم کننده تره:)) ی مدتم کنارش عاشق میشی حالا:دی

+

بعد همشم باید پیش خودت بگی چرا چرا چرا چرا:)))

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۰۹
هانا

رقتی شروع میکنم ی فیلمو میبینم خیلی میرم توش:/ :)) زبانشونو میریزم تو مخم:دی 

رفتاراشونو توجه میکنم نتیجه گیری میکنم و...(حتی دلم خواست و لاک سیاه زدم👻💀😂) 

میشه گفت اگه دیدن یه سریال هزار قسمتی (یا کمتر نمیدونم!)رو شروع کنم میتونم قسم بخورم که زبانشونو فول کردم

من ب زبان های مختلف خیییلی علاقه دارم منتها هر کدومو وسط راه ول میکنم

+گاهی میرم خارجی چت میکنم و برا خودم الکی کیف میکنم که واو من چه خفنم!اما خب در واقع هیچی نیستم هههه

 

دلم میخواد هررر چه زودتر انتخاب واحدمو انجام بدمو از اول مهر برم دانشگاه:|| 

حسابی دلم تنگ شده :)

حتی برای خوابگاه...زندگی مستقلانه و برای خودت دیگه گیر دادنی وجود نداره تا لنگ ظهر بخواب درس نخون بخون 

بیرون برو نرو همممششش دست توئه جز اون قسمتش که ساعت ورود قبل از غروب باشه هههه مهم نیس در هر صورت کی میخواد شب رو بیرون باشه:))

دلم برا اینستا تنگ شده اما خب دلمم نمیخواد سرمو با ویدئوهاش گرم کنم هر چند واقعا اموزنده بود برام طی این یک سال

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۳۴
هانا

این دو روز واقعا حالم بد بود 

گریه کردم ...فیلم دیدم ...بیرون رفتم وحالا بهترم :)

ی سری فیلم برا دیدن اوردم ؛) و خب سریال رو ترجیح دادم چون خیلی وقته ندیدم و سرگرم کننده تر از سینماییه برام چون وقتمم ازاده ،  بلاخره خاطرات خون اشامو انتخاب کردم ..راستشو بخوای از دیدنش میترسیدم:/ 

اما خب دوستام میگفتن اصلا ترسناک نیس بابا خیلی خوبه 

قبول دارم اونقدرا ترسناک نیس اما باز خودمو دلداری میدم این همش فیلمه بابااا اینا الان پشت صحنه کلی خندیدن:)))

واقعا چرا قبلتر ندیدمش:)) آی لایک ایت *_* مرموز عاشقانه فانتزی چاشنی ترس ..ممم بدکم نیس یخورده ترس لازمه ترس خونم پایین بود:d

من هنوز سه قسمت از فصل اولو دیدم نمیفهمم چرا پری دیمن رو دوس داره:|| 

+اینقد بدم میاد بعضیا فیلمو اسپویل میکنن یا اونایی که دوس دارن فیلمو براشون بگی :/ نمیفهممشون! 

اره حواستون باشه:دی

+++اما باوجود همه این فیلمای خوب و هر چی خوبی که صنعت هالییود داشته باشه من همیشه اولویتم بالیووده :))

عین این ادما هست میرن ی برنامه شرکت کنن هی میگن من اهل فلان جام اصالتا:))) منم هی میگم بالیوودی م:دی

 

+قصد دارم نوز جاب( :دی )کنم ولی همش یادم میره زنگ بزنم نوبت بگیرم-__- من حتی دندونپزشکیم نرفتم با وجود نیاز به دوسه تا ترمیم و یه جراحی عقل:| نمیدونم چرا اینقدر تنبلم برای انجامشون :|

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۰۹
هانا

امشب ب اندازه کافی غمگین و افسرده بودم که خبر مرگی رو دیدم که واقعا براش ناراحتم خبر مرگ یک پدر 

پدر کسی که احترام زیادی براش قائلم

اتفاقای بد همیشه وقتی میفتن که تو مطمئنی که وقتش نیس ..هنوز نه ..زوده بابا.. :(

مرگ سخته ن بخاطر نابودی، بخاطر جدایی بعدش

بخاطر دوری ش

اوه خدای من ..😢😢😣😣😔😔

تمامم بغض میشه و چنگ میزنه ب گلوم از فکر دیگه نبودن ها 

 

+استرسایی که ی دوره ای میکشی باعث افسردگی توی مرحله بعد میشه..هههه!!

من حالا افسردگی پسا امتحان دارم حالم خیلی خرابه هیییچ کاریم نمیتونم بکنم حتی کتاب خوندن و فیلم دیدن حالمو خوب نکرد..نمیکنه... کاش میشد بدون فکر کردن ب موجودی کارتم (و رضایت پدرمادر) بارو بندیلو ببندم برم سفر و چون نمیشه و راهی ندارم دوس دارم همینجا سر جام اروم و بدون درد و در کمال ارامشی ابدی و رضایت بخش بدنم پودر شه بر هوا...

لاقل ..لاقل برای مدتی😣 غر غر هامم پیش نویس کردم ...

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۰۰
هانا