حال من خوب است.. ولی تو باور نکن
ادما گریه نمیکنن چون که ضعیفن گریه میکنن چون مدت طولانی قوی بودن
..
حالا من شکستم ... حالا من تموم شدم ..چقد دیگه باید قوی باشم؟ چقد باید وانمود کنم حالم خوبه و از همه چی راضیم
چقد دیگه باید با خواهرم سر موضوعای بی اهمیت دعوا کنم ؟ و بعد حالا ب پهنای صورت اشک بریزم و صدا مو خفه کنم، میدونم همش بخاطر فشار اینروزاس
بخاطر کمر درد شدید مامان و افتادن همه کارا رو دوش من برای چندمین بار و نداشتن حس و حال خوب بعد از جریانات کنکور و بدشانسی هام
بخاطر سرکوفت خوردن از نزدیک ترین ادما به خونه داریم ..من بیست سالمهه.. و فقط بیست سالمه
این ینی میتونم تشخیص بدم چه کاری و چه وقتی باید انجام بدم مگر وقت نشه و اینکه من فقط بیست سالمه و حق دارم کامل نباشم ....
سراسر عذابم ...سراسر بغض سراسر خستگی و فریادهای خفه شده
با ارزوی مرگ!!!!
از اینکه اینقدر ضعیفم از خودم بدم میاد بدم میاد که ب همه نشون بدم من عالیم و کسی هم حال بدمو درک نمیکنه